eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز مثل لیمو شیرین است، هرچه از اول وقت دور شود تلخ تر مےشود. ✨هر که عادت به تاخیر نمازها کرده، خود را برای تاخیر در امور زدگی آماده کند!! ˝آیت الله بهجت ره ˝ وقت نماز التماس دعا .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من سجده به خاک جمکران می‌خواهم از یوسف گمگشته نشان می‌خواهم فریاد و فغان،از غم تنها بودن من مهدی صاحب الزمان می‌خواهم اللهم_عجل_لولیک_الفرج ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
😅 دستور بود هیچ کس بالای ۸۰ کیلومتر سرعت ، حق ندارد رانندگی کند ! یک شب داشتم می آمدم که یکی کنار جاده ،دست تکان داد نگه داشتم سوار شد ، گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می راندم و با هم حرف می زدیم ! گفت: شنیدم فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست میگن؟! گفتم:فرمانده گفته ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی فرمانده باحالمان !! مسیرمان تا نزدیکی واحد ما یکی بود؛ پیاده که شد ، دیدم خیلی تحویلش می گیرند !! پرسیدم:کی هستی تو مگه؟! گفت:همون که به افتخارش زدی دنده چهار ... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
@MEDIA_MADAHI.mp3
4.55M
🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🎧 شور امام_حسین_علیه_السلام کربلای توئه قبلگاه منه 🎤 جوادمقدم .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
... یعنی: در میدان جنگ هستی! یعنی تو و مالت و فرزندانت در این معرکه هستند هرچند که تنهایی و مردم تورا رها کرده باشند و تورا متهم و خوار شمارند... 🌹🍃 ❤️🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
میشه بگین برای من دعا کنن؟! دیگه خیلی خستم خسته تر خسته هر دری میزنم نمیشه😔 کارم گره کور خورده و من به تنگنا اومدم.
🌴 #یازینب...
میشه بگین برای من دعا کنن؟! دیگه خیلی خستم خسته تر خسته هر دری میزنم نمیشه😔 کارم گره کور خورده و من
همیشه می‌گفت: بعد از توکل به خدا توسل به حضرات‌معصومین مخصوصا حضرت‌زهرا(سلام الله علیها) حلالِ مشکلات است..
🌴 #یازینب...
میشه بگین برای من دعا کنن؟! دیگه خیلی خستم خسته تر خسته هر دری میزنم نمیشه😔 کارم گره کور خورده و من
دیدی وقتی تو شرایط سخت قرار میگیری و هیچ راهی برات نمونده فقط دنبال یه دلگرمی و یه چیزی میگردی که بهت اطمینان بده همه چیز خوب میشه شرایط بد درست میشه و پایدار نیست توی این لحظه فقط خدا رو میشه حس کرد همون خدایی که گفت اصلا نترس که خودم باهاتم خودت از این شرایط سخت عبورت میدم... الهی برای مشکلاتت گشایشی ایجاد بشه..
یادت باشه ‏هیچوقت با دلِ آدم‌های مهربون بازی ‏نکن چون نه میتونن انتقام بگیرن، ‏نه دلشون میاد نه راهشو بلدن اینجاست که خدا دست به کار میشه...
🌴 #یازینب...
#درد_دل.. #دلنوشته_ای_از_فرزند_شهید🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🕊🌷 ما بابا نداریم، راستش داریم اما
...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم (به عنوان مسافر) اونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. از زبان راننده: یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون .....(یه فحشی داد) هستند از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده، مسافر گفت: ۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد (بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی است و معمولا همه تو این سن فوت میکنن چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم دیدی حکمتی داشته، خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری! تو فکر رفت و لبخند زد من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و هم من سکه رو ۴ میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی، بد شانسی نیست ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb4 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🍃🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
بهاردرراه است وزمین،بهانه ای دارد،برای سبز شدن! امابهانه من بزرگترین بهانه زندگی ست انتظارکسی که هرقلب مرده ای رازنده میکند! من به شوقش هرروزبه دنیاسلام میکنم سلام امام زمانم .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🍃🌹یا شَــمْسَ الشُّــمُوس دل هزاران درد دارد یک دوا آن هم تویی صدهزاران غصه دارد یک شفا آن هم تویی سفره ی دل را نکردم باز من بهر کسی یک نفر با درد من هست آشنا آن هم تویی أَللّهُمَّ صَلِ عـَلّیٰ عَـلّیٖ بِنَ مُؤسَیٰ أَلْرِضٰاْ .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
سلام ...🌹🍃 بنام آفریدگار مهربانی 🌹🍃 امروز : چهارشنبه ۱۳۹۹/۱۲/۱۳ 🍃🌹 توقع را کنار بگذاریم! 🌹🍃 توقع چیست؟ چیزی است که همه از تو دارند ولی تو نباید از کسی داشته باشی اگر دنبال آرامش هستید از کسی توقعی نداشته باشید همه‌چیز را از همه‌کس انتظار داشته باشید تا کمتر غافلگیر من ازهیچکس هیچ توقعی ندارم .... از هیچ‌کس! اگر محبت و لطفی شوداین بزرگواری است واگر نه ، گله‌مند نباید باشید و حتما" برایش دلیل قانع‌کننده‌ای وجود دارد لطفا" شما هم توقعی نداشته باشید زندگی را زندگی‌کنید و لذتش را ببرید اما سر هم منت نگذاریم و مدام گله و شکایت شخصی نکنیم و گله مند نباشیم ..... هروقت به کسی گفتیم "من از تو توقع..." آن لحظه را مرور کنیم که چه دلیلی دارد از کسی توقع داشته باشیم؟ قانون ، وجدان و پروردگار بین ما قضاوت خواهد کرد دست برداریم از گله‌های مداوم و کلافه‌کننده‌ای که آدم را حقیر می‌کند! 🌹🍃 تمرین کنیم توقع از یکدیگر را در حدتوان داشته باشیم 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
AUD-20201023-WA0012.mp3
7.14M
و کیف اصبر علی فراقک... مرا که عمری بدون او گذرانده ام از سختی جان کندن مترسان 🎤: محمدحسین پويانفر 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
عالم محضر شهداست،  اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلاء ظاهری خود را نبازد… زمان میگذرد  و مکانها فرو می شکنند اما حقایق باقی است… {شهید سید مرتضی آوینی }
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 شهید امیرحسین عظیمی، چهارم فروردین‌ماه ۱۳۳۷ش در خانواده‌ای متدین و مذهبی در یکی از محله‌های جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری چشم به جهان هستی گشود. وی از سال ۱۳۴۵ش، تحصیل علم را در مدرسه آغاز کرد و سپس برای ادامه تحصیل راهی دانش‌سرا در حوالی جاده ورامین شد بعد از آن، برای انجام خدمت سربازی به شهرستان گرگان اعزام شد و زجرآور‌ترین دوره سربازی را در دوره طاغوت گذراند. معلم شهید، امیرحسین عظیمی عاشقی بود که لبیک‌گویان به ندای فرزند حسین پرچم خونین کربلا را بر دوش گرفت و با قلبی آکنده از عشق و ایمان به پروردگار و خشم و کینه نسبت به دشمنان اسلام بر قلب یزیدیان یورش برد و آنان را خوار و ذلیل ساخت و عاقبت مرغ جان‌خسته را از این قفس خاکی‌‌ رها کرد و به ملکوت اعلی شتافت. 👇👇
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_امیر_حسین_عظیمی🌷🕊 شهید امیرحسین عظیمی، چهارم فروردی
توران قنادی، مادر شهید با بیان خاطراتی از فرزندش، می‌گوید: زمانی که امیرحسین خدمت سربازی را می‌گذراند، هر جمعه به دیدار وی می‌رفتیم؛ او چنان گریه‌ای می‌کرد که معلوم بود مشقت بیش از حدی را متحمل می‌شود که پایان خدمت سربازی، آزادی از زندان برایش تلقی می‌شد. وی بیان می‌دارد: پسرم تا حدی به لباس‌های شیک و گران اهمیت می‌داد که هر شب با ماشین پدر به بالا‌ترین نقطه تهران برای خرید پوشاک می‌رفت. هر روز بعدازظهر با دوستانش قرار می‌گذاشت تا با ماشین پدرش به فرحزاد، درکه یا دربند بروند و خوشگذرانی سالمی داشته باشند. مادر شهید عظیمی بیان می‌دارد: امیر خیلی دوست داشت پشت فرمان ماشین بنشیند لذا به پدرش گفت تا برایش ماشین بخرد و پدرش در یکی از سفر‌ها به کویت برای او گالانت آلبالویی‌رنگ خرید و به او هدیه کرد. وی اضافه می‌کند: شهید خوش‌گذرانی‌های سالمی داشت و اجازه نمی‌داد حتی سیگار یا فرد نامحرمی در این خوشگذرانی‌ها شریک باشد؛ وی علاقه وافر به اقامه نماز و تعصب شدیدی به رعایت حجاب داشت و همیشه به خواهران و اقوام رعایت حجاب را تذکر می‌داد. در یکی از شب‌های ماه محرم، راهی مهدیه تهران شد و به‌طور اتفاقی آن شب سخنرانی حاج شیخ حسین انصاریان بود؛ نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را به‌طور عجیبی دگرگون کرد و او روز به روز به معبود خویش نزدیک‌تر می‌شد. وی درخصوص ملاک‌های ازدواج شهید بیان می‌دارد: امیرحسین هیچ‌وقت برای ازدواج و تشکیل خانواده صحبت نکرد تا این‌که یک‌بار در سفری که به مشهد مقدس داشتیم، در یکی از رستوران‌های آنجا از یک دختری که با روبند، صورت خود را پوشانده بود و خانواده‌ای مذهبی داشت، خوشش آمد و به ما گفت «اگر می‌خواهید برای من تشکیل خانواده دهید، این دختر را برای من خواستگاری کنید» فکر کردیم او مزاح می‌کند، حرف او را جدی نگرفتیم و او دیگر لباس دامادی بر تن نکرد تا به شهادت رسید. الهه عظیمی، خواهر شهید درخصوص رعایت شئونات اسلامی برادرش بیان می‌دارد: عروسی یکی از بستگان دعوت شدیم. زمانی که وی شرایط و جو حاکم بر آن جشن را دید، بلافاصله بدون این‌که خداحافظی کند به منزل بازگشت و با آن‌ها قطع رابطه کرد. وی ادامه می‌دهد: وی پس از دگرگونی که در باطنش ایجاد شد، پنج‌شنبه هر هفته به حسینیه مهدیه تهران می‌رفت تا از سخنرانی علما و روحانیون بالاخص حاج شیخ حسین انصاریان بهره‌مند شود و روزهای سه‌شنبه به مسجد مقدس جمکران می‌رفت. خواهر شهید عظیمی می‌افزاید: امیرحسین روز به روز تعالی می‌‌گرفت و چهره واقعی خود را نشان می‌داد و ما به این نتیجه رسیده بودیم که او دیگر برای این دنیا نیست. وی می‌افزاید: شهید بعد از دگرگونی، لباس‌های فوق‌العاده شیک و ادکلن‌های بسیار خوش‌بو و گران‌قیمت خود را کنار گذاشت و به مادرم گفت همه آن‌ها را به فقرا انفاق کند و امیرحسین فقط یک دست لباس معمولی بسیجی می‌پوشید به‌طوری‌که شب‌ها آن را می‌شست تا دوباره صبح بپوشد. وقتی به شهید اعتراض می‌کردیم که چرا فقط همین یک دست لباس را می‌پوشی؟ در پاسخ می‌گفت «خداوند مرا ببخشد؛ چقدر دل جوانان با دیدن لباس‌ها و رفاه من شکسته شد و اکنون باید آن کار‌هایم را جبران کنم». وی ادامه می‌دهد: برادرم برای خدمت به خلق خدا به اداره آموزش و پرورش رفت و از آنجا او را به یکی از روستاهای درسن‌‌آباد در اطراف قوچ‌حصار از مناطق محروم خارج از تهران بود، اعزام کردند؛ امیرحسین معلم کلاسی بود که شاگردانش چند دختر و پسر بچه بودند؛ وی ماه‌های پایانی عمر خود را با کودکان محروم می‌گذراند به‌طوری‌که دیگر خود را جدا از آن‌ها نمی‌دانست، حتی از غذای آنان می‌خورد. یکی از همین روز‌ها که شهید برای تدریس به روستا رفته بود، به منزل بازگشت؛ لباسش گل‌آلود شده بود؛ بعد‌ها فهمیدیم لباس‌های امیرحسین در حین کمک به اهالی سیل‌زده روستای درسن‌‌آباد خاکی شده بود؛ او دیگر از اهالی روستای درسن‌آباد بود. امیرحسین قبل از دگرگونی به آرایش صورت نیز اهمیت زیادی می‌داد و پس از دگرگونی حتی چهره او تغییر کرده بود و چهره‌ای خدایی به خود گرفته بود. برادرم همیشه به دیدار خانواده‌های مستضعف می‌رفت و بدون این‌که آن‌ها متوجه شوند زیر فرش آن‌ها مبلغی پول می‌گذاشت. وی می‌گوید: او به‌قدری دگرگون شده بود که با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه برای اعزام به جبهه ثبت‌نام کرد و تا موعد اعزام به جبهه به کسی نگفت. هنگامی که زمان اعزام فرارسید، به ما گفت «در امر رهبر نباید دخالت کرد؛ ایشان دستور جهاد داده‌اند» ما باورمان نمی‌شد که امیرحسین تا این حد تغییر کرده باشد. زمانی که برادرم به جبهه رفت، عضو تدارکات بود و علاوه بر آن در جبهه موی سر رزمندگان را کوتاه می‌کرد. 👇👇
🌴 #یازینب...
توران قنادی، مادر شهید با بیان خاطراتی از فرزندش، می‌گوید: زمانی که امیرحسین خدمت سربازی را می‌گذران
امیرحسین در عملیات‌های والفجر شرکت کرد که در یکی از همین عملیات‌ها ترکش خمپاره به سرش اصابت کرد و بدون این‌که ما خبردار شویم در بیمارستان اهواز بستری شد؛ او با تمام وجود در جبهه فعالیت می‌کرد؛ به‌طوری‌که پس از کندن خندق در یکی از عملیات‌ها ناخن‌های دستانش عفونت کرده بود که با عمل جراحی ناخن‌هایش را کشیده بودند. حال او رو به بهبودی بود که دوباره به جبهه اعزام شد و در این اعزام به‌خاطر اصابت گلوله به ناحیه دست مجروح شد و به‌خاطر کمبود نیرو به دوستانش گفت «به‌تنهایی به عقب برمی‌گردم» وی با دست آسیب‌دیده ۶ کیلومتر مسیر را پیاده طی کرد تا خود را به بیمارستان صحرایی برساند که پس از رسیدن به آنجا به‌خاطر خونریزی شدید و خستگی از هوش رفته بود. امیرحسین دیگر امیرحسین سابق نبود و آرام و قرار نداشت. او خود را برای «عملیات خیبر» و عروج ملکوتی آماده ‌کرده بود. امیرحسین قبل از آغاز عملیات با منزل تماس گرفت و گفت «من دیگر برنمی‌گردم؛ احترام مامان و آقاجون را داشته باشید؛ نماز را فراموش نکنید و به مسئله حجاب و سخنان امام خمینی (ره) خیلی توجه کنید.» خواهر شهید میگوید: من در سال دوم دبیرستان تحصیل می‌کردم؛ ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه در کلاس درس بدون بهانه بغض گلویم را می‌فشرد؛ اشک‌هایم خودبخود جاری ‌شد؛ نتوانستم طاقت بیاورم و کلاس را ترک کردم؛ آن ساعت‌‌ همان وقتی بود که مرغ جان امیرحسین به سوی معشوقش پر کشیده بود. به منزل رفتم؛ مادر دست به سرم کشید و آرامم کرد؛ تا روز پنج‌شنبه هیچ خبری از امیرحسین نداشتیم تا این‌که تلگرافی از امیرحسین به دست پدرم رسید که در آن نوشته شده بود من حالم خوب است؛ بعد متوجه شدیم نامه برای چند روز قبل بود. وی بیان می‌دارد: روز جمعه بعد از خوردن ناهار، چشم‌هایم را بستم و خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم یک دسته کبوتر به آسمان پرواز کردند‌‌ همان لحظه در منزل به صدا درآمد و خبر شهادت امیرحسین را برای ما آوردند. امیرحسین در تاریخ سیزدهم اسفندماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی در عملیات خیبر، منطقه عملیاتی جزیره مجنون رو در روی دشمن ایستاده بود و می‌جنگید، گلوله به ناحیه پایش اصابت کرد سپس خواست به کمک اسلحه، خود را بلند کند که تیر دشمن بر قلب او اصابت کرد و به شهادت رسید. وی بیان می‌دارد: با خواندن وصیت‌نامه‌ شهید فهمیدم که باید برای حضرت زینب گریه کنم؛ قطعه ۲۶ بهشت زهرا خانه جاودانگی او شد و به ما وصیت کرد بدون حجاب سر مزار من نیایید زیرا زیارت این‌چنینی جز عذاب چیزی برای من ندارد. امیرحسین مصداق کلام امام (ره) بود چرا که حجاب تن را شکسته بود و در تمام حالات و سکنات خود، به خدا نظر داشت. هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
از یڪ هـزاران شـــمع میتوانند روشنایی بگیرند بدون اینکه زندگی آن شــمع کوتاه شـود!! با قسمت کردن هرگز کم نمـــیشود. .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6