eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5845770507869227794.mp3
6.65M
(همه جا کربلا.... یا ابوالفضل عباس علیه‌السلام...مددی🌹🍃 🎤: کربلایی نریمان پناهی ۱۴۰۰/۰۹/۰۵ ...🏴 ...🌹🍃 ..🍃🌹🇮🇷🌹🍃 _••🍃🌹 ...🌹🍃••_ .. 🥀 ....🌹🍃 ....🌹🍃 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشاره به قرارگیری در یک قدمی شهادت در فتح بستان در دست‌نوشته خود به فرزندش انتشار به مناسبت سالروز فتح بستان🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
محمد این اواخر با همه ی گرفتاری هایش حتی به فامیل های دور هم زنگ می زد و احوالشان را می پرسید. این اواخر هروقت همدان بود می‌گشت دنبال کسانی که با هم قهر بودند تا آن ها را آشتی دهد. تا جایی که من و مادرش تصمیم گرفتیم شب های قدر برویم و از فامیل، هر کس که با دیگری قهر است آشتی بدهیم. به نقل از پدر شهیدمحمدغفاری برشی از کتاب پرواز در سحرگاه 🌷🕊🕊🌷 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
(عج) عطـر تو بـرای زنده شدن همه شهر، کافی است و نسیم هر روز ، تو را در لا به لای رگهای ما، جاری می‌کند کاش هرگز عطر تو را ، در لا به لای شلوغی های دنیا گم نکنیم 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
رفتید ولی به یاد ما می مانید؛ در خاطر سرخ لاله ها می مانید... سرباختگان راه عشق،ای شهدا؛ ما رفتنی هستیم و شما می مانید... 🌹🍃 💐🕊 🌹🍃 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🕊🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊جانباز سرافراز مدافع‌حرم پس از سالها تحمل درد و رنج ناشی از جهاد با تکفیری‌ها به یاران شهیدش پیوست! 🌷🕊 جانباز ۷۰درصد مدافع‌حرم بود که در سال۱۳۹۳ طی نبرد با گروه تروریستی داعش و در راه دفاع از حریم آل‌الله در کرکوک عراق قطع نخاع شد و به درجه جانبازی نائل گردید؛ سرانجام پس از هفت‌سال تحمل جراحات ناشی از نبرد با تکفیری‌ها آسمانی شد. 🌷🕊 💐🕊 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
کسی آمد محضر ... در مشهد. در اطراف حرم مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف می فروشم. حکم این کار من چیست؟ آیت الله میلانی فرمود: این کار ست. مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است کفش هایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج می شد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت! آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان $کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! گفت میدانی تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟ گفت: بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم بی انصافی بود.😔 😔 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
سلام‌آقای‌مهربون_۲۰۲۱_۱۲_۰۱_۱۰_۴۰_۱۸_۲۲۹.mp3
36.51M
می خۅام که روسفیـدبشـم...🌹🍃 پیشِ‌شما‌شهید‌بشـم...🌹🍃 🎤: کربلایی سید رضا نریمانی 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور رئیس‌جمهور در تجمع خانواده بیماران SMA مقابل مجلس پس از پایان نشست مشترک با مجلس، هنگام خروج از ساختمان پارلمان با مشاهده خانواده‌هایی که کنار خیابان تجمع کرده بودند، از ماشین پیاده شده و به جمع آن‌ها رفت. یک بیماری ژنتیکی پیش‌رونده در نوزادان است که با ضعیف‌شدن عضلات، مشکلات حرکتی ایجاد می‌کند. معضل تامین دارو برای این بیماری، چندروزی‌ست خانواده بیماران را به جلوی مجلس کشانده است.😔 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊 #خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل هفتم..( قسمت سوم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب ا
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل هفتم..( قسمت چهارم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین سال ۱۳۶۲ اولین فرزندمان به دنیا امد. پسر بود داوود اسمش را به خاطر پدر جناب عمار که از اولین شهدای اسلام بود یاسر گذاشت داوود کتابخانه تقریبا بزرگی داشت که نزدیک به پانصد کتاب داخل آن بود مداوم آن ها را می خواند و در یک دفتری مطالب کتاب ها را خلاصه برداری می کرد. یاسر هنوز یکی دو ماه بود که رفت و برای کتابخانه یک مهر درست کرد با عنوان کتابخانه شخصی یاسر دانایی گفتم داوود این چه کاریه چرا مهر کتابخونه رو به اسم خودت درست نکردی نگاهم کرد و گفت من ماندنی نیستم دیر یا زود می روم این کتابخانه به پسرم می رسد انگار خیلی چیزها که ما قدرت درکش را نداشتیم به او الهام شده بود لباس و پوشاکش بسیار ساده و معمولی بود جوری که برای مراسم عقد و عروسی هیچ خبری از کت و شلوار و این جور چیزها نبود یک دست شلوار و پیراهن ساده و بدون مدل خرید وقتی پیراهنی از بازار می خرید آن را به خانه می آورد و به من می گفت قسمت بالایی یقه اش را برام در بیار می خوام لباسم ساده و معمولی باشه من هم این کار را براش انجام می دادم جوری که مثل یقه اخوندی می شد. در این پنج شش سالی که پیشش بودم سر هم شاید یک سال هم ندیدمش همه اش منطقه بود وقتی از جبهه بر می گشت همیشه سه دست پارچه به عنوان سوغاتی تو دستش بود یکی برای من یکی برای مادرم و یکی برای مادرش هیچ وقت دست خالی نمی امد پدر و مادرم خیلی از داوود راضی بودند از اخلاقش از رفتارش ادبش همه چیزش مادرم همیشه می گفت هیچ کس برای من داوود نمی شود اندازه من شاید هم بیشتر از دوستش داشت وقتی داوود می خواست برگردد جبهه قبلش می رفت و به اندازه چند ماه برای خانه خرید می کرد و می آورد همه چیز هم می خرید از حبوبات و خشکبار و روغن بگیر تا چینی آلات و حتی نخ سوزن جوری که دیگر من هیچ وقت نیاز نمی شد که برم بیرون و خرید کنم همه چیز را خودش برایمان مهیا می کرد بعضی موقع ها وقتی شهر می آمد خودش و چند نفر از دوستانش می رفتند و برای آن ها که ندار بودند و خانه شان مشکل داشت تا صبح بنایی می کردند حتی یادم هست وقتی که با هم نامزد بودیم پدرم داشت خانه اش را تعمیر می کرد چند کارگر رفته بود و به آن ها روز مزد می داد مقداری هم گرفتن کارگر و پول دادنشان برای پدرم سخت بود. داوود که فهمید آمد و به اقام گفت نیازی نیست که بخواهید کارگر بگیرید خودم همه اش را براتون انجام می دهم بعد از پایان کار سپاه می آمد و یک بند کار می کرد تا ساختمان به اتمام رسید. یک بار یادم هست آمد خانه یک جفت گوشواره طلا تو دستش بود رفته بود بازار و آن ها را خریده بود گفتم این ها چیه داوود برای کی خریدی گفت برا زینب خانم گفتم زینب دیگه کیه؟ گفت دختر آینده مون گفتم ما که دختر نداریم تازه معلوم نیست بچه بعدی مان دختر باشه ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ... 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---