🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊 #خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل ششم..( قسمت ششم )🌹🍃 🕊🌷بسم رب
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊
#خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃
فصل ششم..( قسمت هفتم )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
#عشق_به_امام
گوشه ای ایستاده بود و داشت نماز می خواند من کمی آن طرف تر از او نشسته بودم داشتم نگاهش می کردم لذت می بردم از نماز خواندنش واقعا تماشایی بود. سلام نماز را که داد خیره شد به نقطه ای رفت توی فکر چند دقیقه هیچ نمی گفت من هم همین جور زل زده بودم به او و داشتم نگاهش می کردم چهره اش محزون شده بود انگار که غم عالم ریخته باشد توی دلش یک دفعه بغضش ترکید زد زیر گریه متعجب شدم فکر کردم اتفاقی یا مشکلی برایش پیش آمده از جایم بلند شدم و رفتم سمتش نشستم کنارش گفتم چیه داوود چیزی شده چرا داری گریه می کنی اشک های چشمانش را پاک کرد و گفت بعد از نماز یک لحظه رفتم تو فکر که اگر یه روزی برسه که خدا امام رو از ما بگیره اون وقت من باید چه طوری توی این دنیا نفس بکشم من چه جور می تونم زندگی کنم نمی توانست نمی توانست یک لحظه هم نبود امام را تصور کند خدا رو شکر که آن لحظه را ندید آن لحظه ای که روح خدا به خدا پیوست.
از کنار خیابانی می گذشتیم من بودم و داوود عده ای از طرفداران سازمان منافقین در پیاده رو جمع شده بودند تعدادشان هم کم نبود خیلی بودند جوری که پیاده رو را بر عابران بسته بودند. رگ های گردنشان زده بود بیرون و داشتند از خشم منفجر می شدند همین جوری که داشتیم ار کنارشان رد می شدیم یکی از ان ها با صدای بلند چیزی به امام گفت توهین بسیار زشتی کرد داوود تا شنید ایستاد خون توی صورتش دوید شد عینهو آتشفشان خیابان هم قرق ضد انقلاب بود ناگهان داوود دوید سمت طرف توهین کننده یقه اش را گرفت ومحکم او را به زمین کوبید آن هم جلوی چشم رفقایش طرف بلند شد و خواست داوود را بزند که داوود یک ضربه دیگر حوالش کرد طرف عقب کشید .دویدمو داوود را از آن جمع کشان کشان بیرون اوردم گفتم چت شد داوود گفتتاوقتی این افکار و عقایدشون رو می گفتند کاری به آن ها نداشتم می گذاشتم به پای آزادی بیان ومصلحت جامعه اما توهین به امام حسابش فرق می کند دیگه نباید ساکت بود.
وقتی می فهمید نوجوانی به سن تکلیف رسیده و هنوز مرجع تقلید ندارد و می رفت پیشش با او حرف می زد از خوبی و بزرگی و عزیزی مراجع تقلید برایش می گفت و از فرق داشتنامام با ان ها از تاج سر بودن علما برایش حرف می زد و از اینکه امام بین همه بزرگان چیز دیگری است کلی از امام می گفتو نعمت ولایتش بر مردم نوجوان هم خوب گوش می داد و حرف های داوود را سبک سنگین می کرد فردا که می شد سر و کله نوجوان دوباره پیدا می شد می آمد پیش داوود و می گفت آقا داوود داری یک رساله از امام به من بدی می خوام از امام تقلید کنم از امام خمینی.
میخواهم هم رهبرم باشه هم مرجعتقلیدم
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---