🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊 #خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل دوازدهم..( قسمت پنجم)🌹🍃 🕊🌷بسم
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊
#خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃
فصل دوازدهم..( قسمت آخر )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
#وداع
آخرین باری که بهبهان بود او را دیدم دقیق در ذهنم هست چند نفر از دوستانش را برای ناهار دعوت کرد خانه من هم داشتم آشپزی می کردم و برایشان غذا درست می کردم حسابی مشغول بودم همین جور که داشتم غذا را آماده می کردم یه لحظه چشمم به انگشتم افتاد دیدم حلقه ام تو دستم نیست هر چه اینجا و آنجا و این گوشه و آن گوشه را نگاه کردم حلقه را پیدا نکردم مهمان ها که رفتند داوود متوجه شد که حلقه ام نیست گفت انگشترت کو گفتم داشتم آشپزی می کردم که یک دفعه دیدم تو دستم نیست فکر کنم جایی افتاده و گم شده این را که گفتم نگاهم کرد و گفت عیبی نداره ان شاالله که خیره
بعد رو کرد بهم و یک جمله گفت که وجودم را زیر رو کرد و گفت این انگشتر پیدا شود و یا نشود من دیگر پیش شما نیستم من از این دنیا رفتنی ام حلالم کن حلالم کن. انگار همه عم های عالم سرازیر شد تو دلم داوود رفت جبهه انگشتر پیدا شد بسیار اضطراب و دلهره داشتم از آن حرفی که داوود ان روز به من زد همه اش خدا خدا کردم که این گفته داوود محقق نشود و او بیاید خانه و من به او بگویم دیدی که حلقه ام پیدا شد و تو هستی گذشت تا چند وقت بعد تو خانه بودم که متوجه شدم سر و صدای زیادی دارد از توی کوچه مس لید بلند شدم و رفتم ببینم چه خبر است دیدم تو کوچه زن ها دارند گریه می کنند و به سر و صورت خودشان می زنند دلم هری ریخت رفتم جلو گفتم چه شده همسایه ها گفتند داود شیمیایی شده و بردنش تهران حالش هم خیلی وخیمه احساس کردم دنیا دور سرم چرا خورد بی حال و بی طاقت شدم امانم رفت اما اما اشتیاق فرشته ها برای دیدن داوود بیشتر از اشتیاق اهل دنیا بود چند روز که گذشت خبر دادند که داوود به آرزوی دیرینه رسیده و شربت شهادت نوشیده مراسمات داوود برگزار شد بعد از مدتی مشکلات و سختی های زندگی خیلی بر من فشار اورد جوری که دنیا در نظرم تنگ و تاریک شد یک مشکل بزرگ و حاد در زندگی ام به وجود آمد که داشت موریانه وار ریشه جانم را می جوید و از بین می برد و رفتم سر مزارش نشستم و بااو خوب درد دل کردم مدتی گذشت شب تو عالم رویا دیدم در باغ بسیار باصفا و زیبا و عجیبی ایستاده ام رفتم طرفش بعد نگاهی به انتهای باغ انداختم به رفیق داوود گفتم ببخشید ان نفری که آخر باغ نشسته داود نیست گفت چرا گفتم من همسرش هستم کارش دارم میشه صدایش بزنید گفت باشه رفت که داوود را صدا بزند ان رفیق داوود تنهایی برگشت به مت گفت آقا داوود جلسه دارد اما سلام رساند و گفت من به فکر شما هستم و شما را از یاد نمی برم
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
خداحافظ ماه رجب...
خداحافظ ماه پر رحمت خدا
خداحافظ ای ماه خوب خدا
خداحافظ ای وعده ی صادق خدا برای تطهیر قلبهایمان
دلمان بعد از #وداع با تو ،به #شعبان با عظمت خوش است
پروردگارا شکرت ما را در این ماه زنده نگه داشتی و ریزش رحمتت را برما ارزانی کردی
خدای مهربونم ما را از لبیک گویان این ماه قرار بده ..🤲❤️
آیا سال بعد هستیم 💔 این الرجبیون...😭
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#یــــازیــــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وداع
#شهید_القدس
وداع پدر شهیده
معصومه کرباسی
با فرزندش...😔
معصومه و همسرش
چند روز پیش، در لبنان
توسط صهیونیزم بشهادت
رسیدند.
#هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_حرم_آل_الله_صلوات💐🕊
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور....
#یـــازیــنـــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
#روبیکا👇🌹👇
https://rubika.ir/Yazinb_69
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---