eitaa logo
یہ‌دݪٺنڱ!))))
1.4هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
6.1هزار ویدیو
166 فایل
﷽ دلتنگۍ میدانۍ چیست ؟ دلتنگۍ آن است ڪہ جسمت ؛ نتواند جایۍ برود ڪہ جانت بہ آنجا مۍرود :") 🌿 ! دلنوشتہ هاے یك‌دݪٺنڱ صرفاً یك انسان🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
نوڪر براے آنڪه دلَش را جَلا ڪند یا آنکه فڪر سینہ‌ےِ پُر مبتلا ڪند باید بلافاصلہ بعدِ بیدار باش صبــــح با یڪ سلام رو به سوے ڪربلا ڪند سلام ارباب خوبم✋🌸 صبحتون حسینی ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
🍃 یک صبح، یک حدیث🍃 🌷 امیرالمومنین(عليه السلام) فرمودند : ✍ لِسانُكَ يَستَدعيكَ ما عَوَّدتَهَ ، ونَفسُكَ تَقتَضيكَ ما ألِفتَهُ . 👌 زبان تو ، از تو همان مى خواهد كه بدان عادتش داده اى و نفست از تو همان تقاضا مى كند كه بدان خو گرفته اى. 📖 غرر الحكم ، ح۷۶۳۴ 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
💚 بچه‌ها بیایید همین جمعه بدیم که حداقل کاری نکنیم ڪه ظهور عقب بیوفته🙃💔 ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
🌿🌼 🌸الٰهم صَل عَلیٰ مُحَمَد والْ مُحَمَد🌸 ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
❤️❤️ همان طور که یک کشتی بر لنگری کوچک تکیه نمی‌کند.🍃 زندگی نیز بر پایۀ امید اندک دوام نمی‌آورد...🌾 ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیشب حسن دست به مویم کشید و گفت زینب بخوا ! مادرمان خوب میشود ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
1_769353064.mp3
13.76M
⚫️ 🎶ابری نمیشه هیچ وقت‌... 🎤سید_رضا_نریمانی ⏯ ••✾◆✾••🖤••✾◆✾•• ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
1_769353848.mp3
4.57M
🎶پرچم فاطمه همیشه بالاست 🎤 ⚫️ ••✾◆✾••🖤••✾◆✾•• ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
•🧡• 《خدایا بیا نصف نصف پیش بریم ما خوشگل دعا میکنیم توام خوشگل مستجاب کن . .💦🍊 》 ♥️ 😌 ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
‍🦋دوست مثبت اندیش و مهربانم 🌬 اون ندایی که در گوش شما زمزمه میکنه سلامتی به اندازه ی کافی نیست ارامش به اندازه ی کافی نیست کار و ایده و ثروت به اندازه ی کافی نیست اون ندا ندای شیطانه 👹 و هر ندایی که کنار گوش شما زمزمه میکنه که هرچقدر دلت بخواد ثروت هست ⚜️ هرچقدر که دلت بخواد ارامش هست ⚜️ هر چقدر که دلت بخواد انسان های خوب هستن ⚜️ این ندا ندای خداست ❤️🍃 امیدوارم که با جان و دل به حرفای خدا ایمان بیاری و به این باور برسی که خداوند خدای وفور و فراوانیه 🌺🍃 امیدوارم این صدای خدارو بشنوی که هرلحظه با تمام عشق و محبتش داره به تو میگه لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ .... ﻣﺘﺮﺱ ﻭ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﻣﺒﺎﺵ ، ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺎ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻫﺴﺘﻴﻢ... سوره عنکبوت آیه 33🌿 ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
حضرت رسول اكرم (ص ) فرمودند : « يا عَلىُّ اِذا حَضَرَ وَقتُ صَلاتِكَ فَتَهَيَّ لَها وَ اِلاّ شَغَلَكَ الشَّيطانُ وَ اِذا نَوَيتَ خَيرا فَعَجِّل وَ اِلاّ مَنَعَكَ الشَّيطانُ عَن ذلِكَ. » اى على! هرگاه وقت نمازت رسيد، آماده آن شو وگرنه شيطان تو را سرگرم می‏كند و هرگاه قصد [كار] خيرى كردى شتاب كن وگرنه شيطان تو را از آن باز می‏دارد. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرٺ‌آقـا : - غـم‌ھایـی‌ھسـت‌که‌کـوه‌را‌میشکنـد ولـی‌انسان‌مومـن‌رانمیتوانـد‌بشکنـد 😄✨ ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
•| {✌🏻} زندگۍ آسون‌ٺر نمیشه ٺو قوی تر شو ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5857247403513482095.mp3
11.85M
برای مطالعه این قسمت از رمان موسیقی را دانلود کنید
بسم الله الرحمن الرحیم 🔵🔴⚫️آنچه گذشت⚫️🔴🔵 ✔️ مسعود به هیثم ابلاغ ماموریت کرد و هیثم به طرف تهران راه افتاد اما در طیِ اشتباهی نادر، بدون هماهنگی با سلسله مراتب، زیتون را هم با خود به تهران برد. وقتی تیم انتقال آنها از فرودگاه امام متوجه این اشتباه هیثم شد انتقال را متوقف کردند ولی با ورود حامد و دستور مستقیم از طرف او مشکشل برطرف شد و هیثم و زیتون راهی هتل شدند. ✔️ مسعود در تماسی که با یکی از مجاهدان یمنی داشت، متوجه اعتراض و ناراحتی آنها شد و فهمیدند که با اینکه لابراتوار را زدند اما هنوز مسیر استفاده سعودی از آن محلول ها علیه ملت مظلوم یمن ادامه دارد. مسعود قول داد که رسیدگی کند. ✔️ مسعود این مسئله را با حامد در میان گذاشت و حامد هم قول پیگیری داد. ✔️ هیثم در ایران با طرفِ ایرانی در هتل ارتباط گرفتند و قرار شد که به محل مذاکرات و بحث قرارداد بروند اما فقط به هیثم اجازه شرکت دادند. ✔️ زیتون در هتل ماند و چند ساعت بعد، به او اطلاع دادند که میهمان دارد. وقتی آمد و میهمانش را دید و از او خواست معرفی کند، او خود را حامد معرفی کرد. 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ⛔️⛔️ ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت سیزدهم 🔺 هتل ایوانک-لابی دوم حامد و زیتون، خیلی رسمی و معمولی در حال صحبت کردن بودند. -آهان. پس آقا حامد شمایید؟ -بله. از اقامتتون در ایران راضی هستید؟ -بله. خوبه. از شما هم بابت هماهنگی که برای حضور ما کردید تشکر میکنم. -خواهش میکنم. هیثم برای مذاکرات و قرارداد رفته؟ -بله. منو با خودشون نبردند! -حق دارند. اشکال نداره. جا داره از زحمات شما در پروژه انهدام لابراتوار تشکر کنم. -فکر نکنم برای تشکر اینجا اومده باشید! 🔺 مکان نامعلوم-جلسه مذاکرات با هیثم هیثم حسابی گرم گفتگو و تشریح پروژه توسط ایرانی ها بود. اینقدر براش همه چیز مهم بود و مسعود ازش خواسته بود که همه چیزو دقیق بررسی کنه و سوتی نده، که تند تند یادداشت میکرد و حتی دو بار چاییش را عوض کردند و هر دو بار هم سرد شد و فرصت خوردن چاییش نداشت. -خلاصه ما این سیکر موشک را در حد وسیع میخوایم. اگر شما بتونی این قطعه را فقط وارد آسیا کنید، دیگه مشکل انتقال به داخل ایران نداریم. آسیا را خودمون شخم زدیم و میدونیم نیست. ما نمونه های آلمانیش را میخوایم. اگه نمونه های آلمانیش باشه که خیلی عالیه. ولی اگر نباشه، بازم تست میکنیم و به محض تایید اولیه، حتی منتظر تایید ثانویه هم نمیشیم و یک دوم آخر مبلغ را هم پرداخت میکنیم. -گفتید برای فناوری MEMS ؟ -بله. چون این مدل خاص سیکر فقط برای این نوع فناوری تجهیز میشه. -میشناسم. قبلا اسمش شنیدم. مرتبط با سامانه های جستجوگر لیزری و تصویر مرئی و حرارتی موشک دیگه. آره؟ -دقیقا. باز خدا را شکر که بی اطلاع نیستید. -خب تا کی زمان دارید؟ آخه جنسش بسیار خاص هست. -هر چه زودتر بهتر. چون دنبال کپی پیست نیستیم و اساس و اعتبارمون را در دنیا میخوایم حفظ کنیم و حتی از قدرت پنجم، میخوایم به قدرت سوم و یا حتی دوم ارتقا بدیم زمان چندانی نمیتونیم برای این مسئله از دست بدیم.
-متوجهم. ولی ... چی بگم ... باید خیلی از کپن ها را بسوزونم. -ارزشش داره برادر جان. ما الان قاره پیما را تست کردیم. همه هم میدونن. ولی برای برد بالای 2500 کیلومتر(کیلومترها پس از اروپای شرقی) با حساسیت نقطه زن، باید بتونیم به این سیکر دست پیدا کنیم. ما با این طرح دنبال این هستیم که قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی را یکی دو سال از حالت معمولش جلوتر بندازیم. -توکل بر خدا. به کسی دیگه هم به جز من سفارش دادید؟ -اصلا. دستور از بالا اومده که فقط با شما ببندیم. -از این بابت پرسیدم که این سوال و درخواست، فقط یک بار باید در مسیر خودش و بازار سیاه منطقه مطرح بشه وگرنه حساسیت به وجود میاره و بقیه اش هم که دیگه خودتون بهتر میدونید. -آفرین. دقیقا به خاطر همین موضوع فقط به شما گفتیم. تخمین خودتون تا کی هست؟ 🔺 هتل ایوانک-لابی دوم حامد در حالی که چایی میخورد حرف هم میزد. -بیشتر با خانواده ها آشنا میشید. فرداشب مهمونی داریم که از همین حالا شما و هیثم هم دعوتید. خوش میگذره. -عالیه. من عاشق مهمونی و فرهنگ ایرانی ها هستم. راستی کیا دعوتن؟ -هر کس فکرش کنید. خانواده بچه های ما. بچه های اونا. جلسه اُنس هست و با بچه هایی که ندار هستیم ماهی یکی دو بار دو هم جمع میشیم. -این بهترین لطفی بود که میتونستید در حق من بکنید. بسیار ازتون ممنونم. -خواهش میکنم. حرفامو فراموش نکنید. درباره اش فکر کنید. -حتما. خیالتون راحت. -بسیار خوب. دیدار خوبی بود. اگر امری ندارید زحمت کم کنم؟ -نه. خواهش میکنم. در امان خدا. -موفق باشید. ضمنا لازم نیست هیثم... -حتما. نه درباره دیدار امشب و نه درباره دعوت فرداشب. -آره. ممنون. خودمون بهش میگیم. خدانگهدار. -خدانگهدار. 🔺 هتل ایوانک-لابی اول در لابی اول هتل که نزدیک ترین لابی به در ورودی هتل بود، چند نفر نشسته بودند و با هم حرف میزدند و چند نفر دیگه هم تنها بودند و خلاصه فضا خیلی عادی بود. وقتی حامد از طبقه بالا که لابی دوم بود پایین آمد و میخواست از هتل خارج شود، از کنار خانمی مانتویی با وضعیت و آرایش معمولی رد شد. اون خانم در اون لحظه در حال بریدن کیکی بود که با قهوه شکلاتیش سفارش داده بود. وقتی حامد از کنارش رد شد، سرش را خیلی معمولی به طرف شانه سمت چپش خم کرد و گفت: «قربان داره از هتل داره میاد بیرون.» ✅ دستگاه امنیتی-دفتر کار محمد محمد که پشت سیستمش نشسته بود جوابش داد: «نتونستی مکالمه اش با زیتون ضبط کنی؟» اون خانمه جواب داد: «نه. امکان حضور در لابی دوم نداشتم. قربان بمونم یا برم دنبالش؟» جواب اومد: «نه. لازم نیست. خسته نباشید.» ادامه دارد... ʝơıŋ➘ ➣❥ @chadorihaAsheghtaran
امیدوارم لذت کافی را ببرید