eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
حسرت می خوریم از دوری و حرفی نمی زنیم ما عاشق توایم همین است ماجرا @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«🖤🌿» حال‌وروزم‌رارقیه‌خوب‌می‌فهمدحسین حاجتِ‌طفلِ‌یتیمت‌،حاجتِ‌جامانده‌هاست:) 🌿¦↫ 🖤¦↫ ² 💔¦↫ @YekAsheghaneAheste
- یٰا رَبّ؟ + جانم؟ - «أُريد ان أَبكی لكننی أَكثر حُزناً من ذلك…» شاید می‌خواهد گریه‌ام بگیرد اما غمگین‌تر از آنم … + «حجرُهُ مأوىٰ المُتعبين» آغوش او پناه دل‌خسته هاست - «مَن الذي؟» چه کسی؟ + حسین علیه‌السلام ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
الان هنوز همه مردم عالم (ع) را نمی شناسند و این تقصیر ماست چون ما برای سیدالشهدا(ع) طوری فریاد نزدیم که همه عالم صدای ما را بشنود .. -آیت‌اللّٰه‌بهجت(ره)- ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
هـرگـاه‌پرچم‌محمد‌رسول‌اللّٰھ🌿 را در افق عالم زدے؛ حق دارے استراحت ڪنی:) 『حاج‌احمـد‌متوسلیان♥』 @YekAsheghaneAheste
حتما بخونید ♥️ ✨شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من ازلحظه مرگ بسيارميترسم،چه کنم؟ 🌸امام صادق(ع) فرمودند: زيارت ‌عاشورا را زياد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ }• یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن... @YekAsheghaneAheste
‌‌- آرزوت؟(: + داشتن‌یڪ‌جفت‌پاےخستہ هشتادڪیلومترےڪربلا!(:💔 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_260 _ یه کلمه ازت پرسیدم محمد دوسش داری یا نه! پای همه چیش وایمیستی؟ _ مثلا
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ نزدیک های ساعت ۱۰ بود که وارد شرکت شدم. به رنگ سبز و سفید آراسته شده بود و انرژی مثبتی رو به آدم وارد میکرد. با لبخند به سمت میز پذیرش رفتم _ سلام خوش اومدید چطور میتونم کمکتون کنم؟ _ سلام با آقای حدادی قرار داشتم _ شما اقای؟ _ صالحی هستم. محمد صالحی _ بله منتظرتون هستن بفرمایید طبقه چهارم تشکری کردم و به سمت آسانسور رفتم. دست گذاشتم روی قلبم و آیة الکرسی زیر لب خوندم. طبقه چهارم که اومدم بیرون آسانسور به سمت در قهوه‌ای رنگ بزرگی رفتم و با تقه‌ای وارد شدم. _ سلام آقا محمد عزیز حالت خوبه؟ _ علیکم السلام شکر خدا خوبم شما خوبید؟ _ شکر ما هم میگذرونیم اشاره کرد که روی صندلی روبرو میز نشستم. _ خب چیزی میخوری بگم بیارن برات؟ _ نه دستتون درد نکنه _ از اینورا؟ چیزی شده؟ پسر ما کاری کرده؟ _ نفرمایید امیر مثل برادرم برام عزیزه _ پس از جانب امیر ما مشکلی نیست بگو ببینم چی شده که تا اینجا اومدی _ راستش آقای حدادی یکم گفتن این چیزا برام سخته چون اولین بار هست که مطرحش میکنم _ خیر باشه اگر کمکی از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم _ لطف دارید شما ولی.. دستم و گذاشتم روی پاهام و خودم رو به آرامش دعوت کردم. یا علی گفتم و حرف دلم رو بیان کردم _ راستش آقای حدادی من چندین سال پیش اتفاقی برام افتاد که بعده سالها اومدم میخوام بهتون بگم _ خیلی هم عالی بگو پسرم راحت باش _ میدونم که اگر پدرم بود... _ محمد جان خدا پدرت رو بیامرزه دورادور میشناختمش. نشد راهش و ادامه بدم دلی از صمیم قلب دوسش دارم. حالا اصن حرفت رو بزن اینقدر حاشیه نرو ببینم چیشده آب گلوم و قورت دادم _ میخواستم اگر اجازه بدید و بنده قابل باشم شماره خونه رو بدم به حاج خانم برای امر خیر نگاهی بهم انداختن و روبروم نشستن _ امر خیر؟ برای ریحانه؟ _ بله _ محمد جان شما پسر آقا و متینی هستید. پدربزرگت با پدرم سالها دوست بودن و من غیرمستقیم از حال پدرت با خبر میشدم. میدونم پدرت چجور آدمیه و تو رو هم به واسطه امیر میشناسم. اتفاقا دختر خودمم خوب میشناسم. آقا محمد به تصمیمت مطمئنی؟ _ من چندین ساله دارم با خودم فکر میکنم. دروغ چرا گاهی خودم رو سرزنش کردم بابت احساساتم ولی... بله از تصمیمم مطمئنم _ اونقدر پسر خوب و نجیبی هستی که نه نمیتونم بیارم. خودش خبر داره؟ _ من با اجازتون قبلش با ریحانه خانم صحبت کردم، گویا ایشون هم راضی هستن _ باشه ولی بزار قبلش من باهاش یه صحبتی بکنن مجدد از نظرت اشکالی که نداره؟ _ نه آقا چه اشکالی ! _ بالاخره به قول خودت بعده چند سال صبوری قفل دلت رو شکوندی و من میخوام یه چند وقت دیگه هم صبوری کنی _ به روی چشم _ پس من بهت خبر میدم پسرم از جا بلند شدم و بعده خداحافظی از اتاق اومدم بیرون. نفسم رو عمیق و با آرامش بیرون دادم. خدایاشکرت گذشت کردم از این مرحله... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_261 نزدیک های ساعت ۱۰ بود که وارد شرکت شدم. به رنگ سبز و سفید آراسته شده بود
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ "امیر" از دانشگاه مستقیم اومدم خونه. حس بدی داشتم که نمیدونم اثر چی بود ولی همش منتظره یه اتفاق بدی بودم! رفتم آشپزخونه و ساندویچی رو برای خودم گرم کردم. با صدای قدم هایی سرم و بلند کردم که ریحانه رو دیدم. چند روزی میشد که رنگش پریده بود و زیره چشماش پف کرده بود. هرچی می‌پرسیدم چی شده ولی انگار نه انگار. همش به بهانه های مختلف میپیچوند! _ سلام..امروز هم نرفتی دانشگاه؟ _ سلام نه‌..حال و حوصله نداشتم _ یعنی چی خب الان چند روزه همش یه جوری رفتار میکنی خب بگو چِت شده کمکت کنم _ کمک نمیخوام. فقط میخوام بخوابم _ خب نرفتی بیمارستان و دانشگاه که استراحت کنی دیگه... بس نبود؟ بیخیال به حرفم گوشه‌ای از ساندویچم رو کند و گذاشت دهنش. _ با مامان دعوات شده؟ _ امیر چرا همش سوال میپرسی ای بابا _ خب نگرانتم _ نباش...هیچیم نیست خوبم شونه‌ای بالا انداختم و حرفی نزدم. مامان با سر و صدایی از تراس اومد تو و گوشیش رو قطع کرد‌. با دیدن ما گوشی و انداخت روی مبل _ چه عجب من بچه هام رو توی یه قاب دیدم _ سلام _ علیک سلام آقا امیر از اینورا! هیچ وقت این ساعت خونه تشریف نمیووردید _ کلاسم تموم شد اومدم دیگه _ باز جای شکرش باقیه پا نشدی اینور اونور بری رو کرد سمت ریحانه _ تو هم که شدی عین مرده متحرک معلوم نیست چته! دیگه وقتی داداشت نمیدونه چرا خواهرش تو این حاله یعنی داستان جدیه _ من ازش چند بار پرسیدم ولی حرفی نمیزنه _ داره ناز میکنه دو روز دیگه میاد حرف میزنه با گفتن این حرف مامان، ریحانه لقمه دستش رو انداخت توی پیش دستی و رفت بالا _ نمیشه هیچی بهش نگی مامان؟ _ من میدونم چرا اینجوری میکنه.. برداشته اون دختره رو اوورده خونه باهم بحث کردیم به خیال خودش داره لوس بازی درمیاره _ دختره؟ کدوم دختره؟ _من چمیدونم. همش از صدقه سری توعه که پای این دخترا باز میشه به خونمون _ مامان میگی کی بوده یا نه؟! _ نمیدونم کی بود. از همین دخترای چادری متعجب نگاهش کردم که بی توجه بهم رفت تو اتاقش. کدوم دختر اومده بود خونمون؟ مریم خانم بوده یا... وای خداکنه زهرا نبوده باشه که خیلی بد میشه. بعده غذا خوردنم رفتم روی کاناپه نشستم و خواستم تلویزیون رو روشن کنم که با صدای در بابا اومد تو حال _ سلام بابا خسته نباشی _ سلام...سلامت باشی. بقیه کجان؟ _ هرکی تو اتاق خودشه _ خب بگو بیان میخوام راجبه چیزی حرف بزنم... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste