-
حُبّ حسین ' ؏ ' سرّ الاسـرار شهداست
فَاَیْنَ تَذْهَبوُن ؟ اگـر صراط مستقیم مـے
جویی بیا؛ از این مستقیمتر راهی وجود
ندارد: حُب حسین ! آسیدمرتضیآوینـے.
#حسینجانم❤️:)
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_زیارتی
عین روایته
شبای جمعه کربلا #شب_زیارته
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
@nasimintezar_نسیم_انتظار_سید_مجید_بنی_فاطمه_۲۰۲۲_۰۹_۱۵_۲۱_۲۴_۲۲_۲۵۳.mp3
7.75M
هر شب جمعه به یاد ڪربلاتم
#تنظیم_استودیویی
حاج سید مجید بنی فاطمه
#شب_زیارتی_ارباب 🌙
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
کانال جنت الحسین_۲۰۲۲_۰۹_۱۵_۲۰_۰۶_۰۵_۱۹۲.mp3
3.31M
کی به جز تو میتونه
یه شب جمعه منو
تو کربلا مهمون کنه آقا...♥
کربلایی محمد حسین پویانفر
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
enc_16326891883196554033970.mp3
2.63M
حرم که نباشه..
سید رضا نریمانی
#سیدرضانریمانی
#مداحی
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
رمان آنلاین عشق بی انتها ❤️
#پارت_بیستودوم
من قول میدم اون مسئولیت رو بہ ڪسے ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعہ و اطمینان قلبے انتخاب ڪنین…اول از همہ خودتون تصمیمتون رو قلبے بگیرین. .
-درستہ…ولے میدونید ?? اخہ ڪسے نیست ڪمڪم ڪنہ ?خانوادم هم ڪہ راضے نمیشن اصلا…مادرم ڪہ میگہ چادر چیہ و با همین مانتو حجابتو بگیر و اصلا میگن چادر رو اینا خودشون در آوردن …شما ڪسے رو پیشنهاد نمیڪنید ڪہ بتونم ازش بپرسم و ڪمڪ بگیرم و بتونہ تو انتخاب چادر بهم یقین بدہ؟!
.
-چہ ڪسے میخواید بهتر از خدا؟!
.
-منظورم ڪسے هست ڪہ بتونم ازش سوال بپرسم و جوابمو بدہ ?
.
-از خود خدا بپرسید..قرآن بخونید..
.
-اما من عربے بلد نیستم?
.
-فارسے بلدین ڪہ؟! از خدا ڪمڪ بخواین…نیت ڪنین و یہ صفحہ رو باز ڪنین و معنیشو بخونین…حتما راهے جلو پاتون میزارہ…البتہ اگہ بهش معتقد باشین
.
-باشہ ممنون?
.
گیج شدہ بودم…نمیدونستم چے میگہ.
اخہ تو خونہ ما قرآن یہ ڪتاب دعا بود فقط …نہ یہ ڪتابے ڪہ بشہ ازش ڪمڪ گرفت ?
.
رفتم خونہ و همش تو فڪر حرفاش بودم…راستیتش رو بخواین با حرفهاے امروزش بیشتر جذبش شدم ?
اخر شب رفتم قرآن خونمون رو از وسط وسطاے ڪتاب خونمون پیدا ڪردم و اروم بردم تو اطاق.
.
قرآن رو تو دستم گرفتم و گفتم:
خدایا من نمیدونم الان چے باید بگم و چیڪار ڪنم?آداب این چیزها هم بلد نیستم?…ولے خودت میدونے ڪہ من تا حالا گناہ بزرگے نڪردم ?خودت میدونے ڪہ درستہ بے چادر بودم ولے بے بند و بار نبودم?خودت میدونے ڪہ همیشہ دوستت داشتم ?خدایا تو دوراهے قرار گرفتم.? ڪمڪم ڪن…خواهش میڪنم ازت ??
.
یہ بسم اللہ گرفتم و قرآنو باز ڪردم .
سورہ نسا اومد ولے از معنے اون صفحہ چیزے سر در نیاوردم…? گفتم خدایا واضح تر بگو بهم..? و قرآن رو دوبارہ باز ڪردم
سورہ نور اومد ڪہ تو معنیش نوشتہ بود:
.
اے پیامبر بہ زنان مؤمنہ بگو دیدگان خویش فرو گیرند (از نگاہ هوس آلوده) و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را بہ جز آن مقدار کہ نمایان است، آشکار ننمایند و (اطراف) روسریهاے خود را بر سینهے خود افکنند تا گردن و سینہ با آن پوشاندہ شود
.
باز هم شڪے ڪہ داشتم تو چادرے شدن برطرف نشد?
گفتم خدایا واضح تر ??من خنگ تر از این حرفاما ??و قرآن رو دوبارہ باز ڪردم.
اینبار سورہ احزاب اومد
.
معنے اون صفحہ رو خوندم تا رسیدم بہ ایہ ۵۹ .
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ
..ای پیامبر به همسران ودختران وزنان مومنان بگو:جلباب ها ی خود را بر بدن خویش فرو افکنند این کار برای ان که مورد اذیت قرار نگیرند بهتر است.جلباب؟!؟!؟!جلباب دیگه چیه؟?سریع گوشیمو برداشتمو سرچ کردم جلباب…….دیدم جلباب در عربی به پارچه سرتاسری میگن که از سر تا پا رو میگیره و پارچه که زنان روی لباسهای خود میپوشن…اشک تو چشمام حلقه زد…..گفتم ریحانه یعنی خدا واضح تر از این بگه دوست داره تو چادر ببینتت….تصمیممو گرفتم….من باید چادری بشم…….
#کپیازرمانپیگردقانونیدارد
روزانه دو پارت، هرشب ساعت ۲۱
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
رمان آنلاین عشق بی انتها ❤️
#پارت_بیستسوم
حالا مونده راضی کردن پدر و مادر! هرکاری میشد کردم تا قبول کنن… ازگریه و
زاری تا نخوردن غذا ولی فایده
نداشت. و این بحث ها تا چند هفته تو خونه ما ادامه داشت.. اوایلش چادرمو
میزاشتم توی یه پلاستیک و وقتی
از خونه بیرون میرفتم میزاشتم تا اینکه بابا و مامان اصرار من رو دیدن یه مقدار
دست کشیدن و گفتن یه مدت
میزاره خسته میشه. فعلا سرش باد داره و از این حرفها.
.خلاصه، امروز اولین روزیه که با چادر وارد دانشگاه میشم. از حراست جلوی در
گرفته تا بچه ها همه با تعجب
نگاه میکنن. نمیدونم ولی یه حس خوبی توش داشتم و به خاطر همین هم سریع
رفتم سمت دفتر بسیج
خواهران. وقتی وارد شدم سمانه که از صبح منتظرم بود سمتم اومد:.
-وای چه قدر ماه شدی گلم
-ممنون
-بابا و مامانو چطوری راضی کردی؟!
-خلاصه ما هم ترفندهایی داریم دیگه خب حالا بهمون میگی کارمون اینجا دقیقا
چیه
-آره… با کمال میل
در همین حین بودیم که زهرا خانم وارد دفتر شد و گفت:
-به به ریحانه جان…چه قدر چادر بهت میاد عزیزم
-ممنونم زهرا جان
-امیدوارم همیشه قدرشو بدونی
-منم امیدوارم… ای کاش همه قدرشو بدونن و حرمتشو نگه دارن
زهرا رو کرد به سمانه و گفت :
-سمانه جان آقا سید امروز داره میره مرکز و یه سر میاد پرونده ی اعضای جدید رو
بگیره..من الان امتحان دارم
وقتی اومد پرونده ها رو بهش تحویل بده
-چشم زهرایی..برو خیالت راحت
زهرا رفت و من و سمانه تنها شدیم و سمانه گفت: خوب جناب خانم مسئول
انسانی… این کار شماست که
پرونده ها رو تحویل بدین به اقا سید.
#کپیازرمانپیگردقانونیدارد
روزانه دو پارت، هرشب ساعت ۲۱
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
جانانهبهگوشیم(:😉😊
https://harfeto.timefriend.net/16672338632371
نظراتتون رو راجب رمان بگید
به گوشیم 😄📞📞
سلام عزیز
نظر لطف شماست 🌺
بله یک رمان جذاب 😍
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝