مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🍃🌹🍃
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
❇️زیارتنامه حضرت معصومه سلام الله علیها
السَّلامُ عَلَىٰ آدَمَ صِفْوَةِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَىٰ نُوحٍ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَى إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَىٰ مُوسَىٰ كَلِيمِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَىٰ عِيسىٰ رُوحِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَيْرَ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللّٰهِ خاتَِمَ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبٍ وَصِيَّ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكُما يَا سِبْطَيْ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَسَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَّنَةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ سِيِّدَ الْعابِدِينَ وَقُرَّةَ عَيْنِ النَّاظِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِيِّ؛ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ الْبارَّ الْأَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطَّاهِرَ الطُّهْرِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضىٰ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ التَّقِيَّ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِيَّ النَّاصِحَ الْأَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، السَّلامُ عَلَى الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ نُورِكَ وَسِراجِكَ، وَوَلِيِّ وَلِيِّكَ، وَوَصِيِّ وَصِيِّكَ، وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ خَلْقِكَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدِيجَةَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللّٰهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ، وَحَشَرَنا فِي زُمْرَتِكُمْ، وَأَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ، وَسَقَانا بِكَأْسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِبٍ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ، أَسْأَلُ اللّٰهَ أَنْ يُرِيَنا فِيكُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ، وَأَنْ يَجْمَعَنا وِإِيَّاكُمْ فِي زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَنْ لَايَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ إِنَّهُ وَلِيٌّ قَدِيرٌ، أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِحُبِّكُمْ، وَالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ، وَالتَّسْلِيمِ إِلَى اللّٰهِ راضِياً بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَلَا مُسْتَكْبِرٍ، وَعَلَىٰ يَقِينِ مَا أَتىٰ بِهِ مُحَمَّدٌ وَبِهِ راضٍ، نَطْلُبُ بِذٰلِكَ وَجْهَكَ يَا سَيِّدِي اللّٰهُمَّ وَرِضاكَ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ، يَا فاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللّٰهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ . اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعادَةِ فَلَا تَسْلُبْ مِنِّي مَا أَنَا فِيهِ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ اللّٰهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَتَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَعِزَّتِكَ وَبِرَحْمَتِكَ وَعافِيَتِكَ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعِينَ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
حدیث مهدوی🍃
🍃 امام صادق علیه السلام فرمودند:
▫️ المُنتَظِرُ لِلثّانی عَشَرَ کَالشّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ یَذُبُّ عَنهُ
▫️منتظر ظهور امام دوازدهم مانند کسی است که در رکاب پیامبر خدا شمشیر کشیده است و از ایشان دفاع می کند.
📚 کمال الدین شیخ صدوق ص ۶۴۷
#امام_زمان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الـسلامُعـلَیـــڪیاابٰـاصٰالِـحَالــمَھـــــدے:
•°🌱
-عمریغبارحضرتمعصومہایمما
-درسایہسارحضرتمعصومہایمما..
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 طبق روایات #ذی_طوی محلی است که قبل از ظهور #امام_زمان عج با ۳۱۳یار خود ملاقات میکند
این مکان در مکه به خرابه ای تبدیل شده است!
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 فقط کافیه راست بگی‼️
🌺 بقیهاش رو امام زمان عجل الله درست میکنن ...
استاد#پناهیان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❇️ کرامتی از حضرت معصومه علیها السّلام
🔘 صاحب (کتاب) انوار المشعشعین در کتابش به عنوان یک امر متواتر درج نموده:
▫️ یکی از خدّام آستانه مقدّسه حضرت معصومه به نام میرزا اسد اللّه، از ناحیه پا گرفتار بیماری شقاقلوس (بیحسّی و فاسد شدن عضوی از اندام) گشته، جراحان بالاتفاق نظر به قطع پای ایشان دادند، تا بیماری به دیگر اعضا سرایت نکند.
ایشان میگوید:
🔹 حال که بناست فردا پایم را قطع کنند، امشب مرا به حرم مطهر حضرت معصومه ببرید.
▫️ او را به دوش میکشند و به حرم میآورند. خدّام در رابسته و او را به حال خود وامیگذارند، وی از فشار درد تا صبح صادق فریاد میزند. هنگام صبح خوابش میبرد و در عالم خواب خانم مجلّلهای را مشاهده میکند که به او میگوید:
🔸 ترا چه میشود؟
▫️ جواب میدهد:
🔹 پایم فاسد شده و از خدا میخواهم که یا مرا مرگ دهد و یا شفا بخشد.
▫️ آن خانم گوشه مقنعه خود را چندین دفعه به پای او مالیده میفرماید:
🔸 تو را شفا دادیم.
▫️ عرض میکند:
🔹 شما کی باشید؟
▫️ میفرماید:
🔸 فاطمه دختر موسی بن جعفر.
✨ او از خواب بیدار میشود و خود را سالم مییابد. فریادش بلند میشود که در را باز کنید، شفا گرفتم. خدّام در را باز کرده، وی را خندان و سالم میبینند.
🌟 شگفت اینکه مقداری پنبه نزد او یافت میشود که هر مریضی آن را به موضع درد خود میمالید شفا مییافت، ولی در خرابی سیل قم آن پنبه مفقود گردید.(۱)
⬅️ آیینه اسرار، صفحه ی ۵۹ (در اینجا چکیده متن اصلی ذکر شده)
(۱). انوار المشعشعین صفحه ی ۲۱۷.
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❇️ امام جواد علیه السلام:
📜 مَن زارَ قَبرَ عَمَّتی بِقُمَّ، فَلَهُ الجَنَّهُ؛ (۱)
📃 هر کس قبر عمّه ام (حضرت معصومه علیهاالسلام) را در قم زیارت کند، بهشت پاداش او است.
⬅️ (۱). کامل الزیارات، ص ۵۳۶.
🌱 یا رب چه قشنگ است و چه زیبا حرم قم
🌱 چون جنّت اعلا، حرم محترم قم
🌱 بانوی جنان، اخت رضا، دختر موسی
🌱 دردانه زهرا و ملائک، خدم قم
🌱 این مژده بس او را که بهشت است جزایش
🌱 هرکس که زیارت کندش در حرم قم
🎊 سالروز ولادت حضرت فاطمه معصومه (س) را به محضر حضرت ولی عصر (عج) و تمامی شیعیان تبریک عرض میکنیم.
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دخترِ گلِ نفسِ جیگرِ عزیزِ بابایی:)!
روز اونایی که" هیچ وقت هیچی و پیدا نمیکنن ولی مادرشون تو یه چشم به هم زدن پیدا میکنه"
مبارک 😂🤍
روز کسانی که میگن "خوبم" ولی بدونید اون موقع اصلا خوب نیستند مبارک✨🙄
روزحالاچیبپوشم .✨🥲
روزچهرنگیستکنم .
روزنهخوبم(ولیخوبنیستم) .🙂
روزگلگلیا .
روزعشاقآقا((:
روزچادریا .
خلاصهکهروزتونمباركدخترایگلگلیڪاناللل✨💜
امیدوارمبهتکتکآرزوهاتونبرسیدوآرزوهاتون
خاطرهبشن^^
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
Taheri-Masoomeh-02.mp3
2.29M
ایرونیهاخبرخبرملیکهقم
اومده...!😍💖
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞|نماهنگ|همخوانی استدیویی
🤲دعای سلامتی حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف (دعای فرج)
⭕️جدید ترین اثر:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت:
🌐 aparat.com/v/DFxyH
#امام_زمان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🌸رمان آنلاین همه زندگی من 🌸
🌸پارت هشتاد و هفتم🌸
در نبود علی استاد دیگه ای جایگزین علی شده بود بدون علی اصلا درسها رو متوجه نمیشدم
اصلا دلم نمیخواست استادی جز علی تدریس کنه سر کلاس یا خواب بودم یا درحال نقاشی کردن دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم
علی هفته ای سه بار تماس میگرفت
بیشتر وقتها آخر شب زنگ میزد و با هم صحبت میکردیم منم هر چند وقت یکبار به خونه علی اینا میرفتم وبه پدر و مادرش سر میزدم
وقتی وارد اتاق علی میشدم
حس میکردم علی اینجاست و از بودنش نفس تازه میکردم
حتی چند تا از لباس هاشو از داخل کمد بر داشتم و داخل کیفم گذاشتم
که هر موقع دل تنگش میشدم
لباساشو بغل میکردمو بو میکشیدم تا آروم بگیرم هر روز برایم چند ماه میگذشت۱۵ روز از رفتن علی میگذشت و من احساس میکردم
چند ماه گذشته بود
سارا و امیر سعی میکردن با رفتارشون با بیرون بردن من حال و هوامو عوض کنه
ولی حال و هوای من درمانش دست کس دیگه ای بود ۵ روزی بود که از علی بیخبر بودم
دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود
با مادر و خواهر علی تماس گرفتم
و حال علی رو پرسیدم ،ولی اونها هم گفتم یه هفته اس از علی بیخبرن مثل دیوانه ها شده بودم تحمل شنیدن حرف هیچ کسی رو نداشتم صبح جمعه از خونه بیرون زدمو یه دربست گرفتم و به سمت تپه نور الشهدا رفتم
میخواستم شهدا واسطه بشن و علی من برگرده....
تپه نور الشهدا بدون علی برام فقط دلتنگی داشت به سمت مزار شهدا رفتم
بعد از خوندن زیارت عاشورا
شروع کردم به درد و دل کردن
درد و دلام تبدیل شد به گریه و حق حق
چادرمو روی صورتم گذاشتم و گریه میکردم
نذر کردم اگه علی برگرده هر هفته
شیر برنج درست کنم و بیارم اینجا
واسه زائرا تا ظهر کنار شهدا بودمو دعا خوندم و بعد حرکت کردم سمت خونه
بعد از رسیدن از ماشین پیاده شدمو رفتم سمت در از داخل کیفم دسته کلیدمو برداشتمو درو باز کردم وارد حیاط شدم و به سمت تخت نزدیک حوض رفتم و روی تخت نشستم
دستمو روی صورتم گذاشتم و آه میکشیدم
بعد از مدتی یکی کنارم نشست و دستشو روی شانه هام گذاشت
نگاه کردم دیدم مامانه
با دیدن مامان اشکم جاری شد
مامان بغلم کرد
_مامان الان یه هفته اس از علی خبری نیست ،نه با من تماس گرفته ،نه با پدر و مادرش، مامان نکنه یه اتفاقی افتاده؟
مامان: الهی قربونت برم ،حتما خط ها شلوغه ،یا سرش شلوغه وقت نمیکنه ،به دلت بد راه نده ، توکلت به خدا باشه
_مامان من بدون علی چیکار کنم؟
چقدر سخته ،انتظار کشیدن ؟
چقدر سخته ندونی عزیز ترین کس زندگیت الان کجاست ؟
روزها در حال سپری شدن بودند و من خبری از علی نداشتم مثل دیوانه ها دور حیاط میچرخیدمو و به گوشیم نگاه میکردم
حال و روزم طوری شده بود که تحمل حرف هیچ کس و نداشتم از هر کسی که میشناختم سراغ علی رو گرفتم ولی باز هم کسی جوابی برای سوالم نداشت...
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
🌸رمان آنلاین همه زندگی من🌸
🌸پارت هشتاد و هشتم🌸
بیخبری از علی به ۱۰ روز رسید
امیر هر کاری میکرد تا کمی آروم بگیره این دل آشوبم ولی از دست هیچ کس کاری ساخته نبود علاجش فقط دست علی بود
حوصله رفتن به جایی رو نداشتم
حتی امیر چند باری از من خواست تا به گلزار بریم ولی رفتن هر جایی بدون علی برام سخت بود توی حیاط راه میرفتم و ذکر میگفتم
صدای زنگ گوشیم و شنیدم
نگاه کردم
فاطمه خواهر علی بود
_سلام فاطمه جان خوبی؟
فاطمه: سلام عزیزم ،شکر تو خوبی؟ خانواده خوبن؟
_ من که خوب نیستم ،یعنی اصلا نمیدونم حال خوب دیگه چیه
فاطمه: آیه جان ،یه چیزی میخواستم بهت بگم ،قول میدی تا ازت نخواستم کاری نکنی؟
_چی شده؟ از علی خبری شده؟
فاطمه: اره
باشنیدن این حرف تمام تنم بی حس شد و روی زمین افتادم
فاطمه: آیه علی برگشته ،فقط تا یه مدت نیا به دیدنش ؟
اینقدر خوشحال بودم که اصلا نفهمیدم منظور فاطمه چی بود
تماس قطع کردمو
بلند شدم دویدم سمت خونه
از پله ها بالا رفتم وارد خونه شدم رفتم سمت اتاقم مامان در حال قرآن خوندن بود
با دیدنم بلند شد و پشت سرم وارد اتاقم شد
مامان: چی شده آیه ؟
همانطور که داشتم لباسمو میپوشیدم گفتم: مامان علی برگشته
مامان : خدا رو هزار مرتبه شکر ،کی خبر داده
_فاطمه
گوشیم دوباره زنگ خورد
دوباره فاطمه بود
اینقدر خوشحال بودم که وقت جواب دادن به تلفن هم نداشتم
فقط دلم میخواست سریع آماده بشم و برم پیش علی....
مامان: صبر کن ،زنگ بزنم امیر بیاد دنبالت با هم برین
_ نه مامان ،امیر تا برسه من نصف عمر میشم ،خودم سرکوچه یه دربست میگیرم میرم
چادرمو سرم کردم ،صورت مامان و بوسیدمو کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون
سرکوچه یه دربست گرفتم و حرکت کردم
دوباره گوشیم زنگ خورد و دوباره فاطمه بود
_ جانم فاطمه
فاطمه: چرا جواب نمیدی دختر ،جون به لب شدم
_ فاطمه جان من تو راهم دارم میام
فاطمه: آیه گفتم نیا یه مدت ...
_چرا نیام، تو میدونی چی به سرم اومده این مدت ؟ تو از حالم باخبری؟
فاطمه: آیه علی حالش زیاد خوب نیست نیای بهتره
(اشکام سرازیر شد ،یعنی چی علی حالش خوب نیست؟
تماس قطع کردمو گوشیمو خاموش کردم و داخل کیفم گذاشتم )
بعد از رسیدن به خونه پدر علی
کرایه رو حساب کردمو واز ماشین پیاده شدم
زنگ در خونه رو زدم ولی کسی جواب نداد
زنگ خونه برادر علی رو زدم
بازم کسی جواب نداد بعد از مدتی فاطمه در خونه رو باز کرد چشماش قرمز بود ،انگار ساعت ها گریه کرده بود
_سلام
فاطمه: آیه جان مگه نگفتم نیا ...چرا اومدی؟
_بعدا صحبت میکنیم ،بزار اول علی رو ببینم!
خواستم داخل بشم که فاطمه مانع شد
لبخندی زدم: اذیت نکن فاطمه جون ،اگه میخوای تنبیه کنی بزار برای بعد ،بزار بیام علی رو ببینم !
فاطمه نشست روی زمین و شروع کرد به گریه کردن
فاطمه: علی حالش خوب نیست ،الان نمیخواد ببینه تو رو ...برو آیه
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱