نظری ندارید
راجب کانال و رمان
الوووسلامفرمانده(:😎☺
https://harfeto.timefriend.net/16672338632371
❇️ یاران امام زمان (عج) در قرآن: «أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ»
✅ امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه:
📜 «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ ...»(۱)
فرموده است که:
🔸 منظور از «امّت معدوده»، اصحاب حضرت مهدی (عج) در آخر الزّمان است. و منظور از «ما یحبسه»، ظهور قائم (عج) و یا نزول عذاب به دست آنحضرت است».
که معنی آیه چنین خواهد بود:
☑️ «اگر عذاب را از آنها تا امّتی معدود (یاران حضرت مهدی (ع) در آخر الزّمان) تأخیر بیندازیم، خواهند گفت:
🔷 چهچیز او را مانع میشود- که ظاهر شود و عذاب خدا را بر ما نازل کند؟!».(۲)
قرآن کریم در پاسخ آنها میفرماید:
🔶 [آگاه باش هنگامیکه عذاب فرود آید، از آنها برگردانده نمیشود، و کیفری که استهزاء و مسخره میکردند به آنها میرسد].(۳)
✅ امام صادق (ع) در این مورد میفرماید:
🔸 «به خدا سوگند آنهایند «امّت معدوده» که در یک ساعت چون قطعههای ابر پائیزی گرد آمده، در میان رکن و مقام با او بیعت میکنند. و همراه او پیماننامهای از رسول اکرم (ص) است که آنرا- امامان معصوم- یکی پس از دیگری به ارث میبرند».
📜 «هم و اللّه الأمّه المعدوده، یجتمعون فی ساعه واحده قزعا کفزع الخریف، فیبایعونه بین الرّکن و المقام، و معه عهد من رسول اللّه (ص) یتوارثه الأبناء عن الآباء».(۴)
⬅️ روزگار رهایی، ج۱، ص۴۲۴
(۱). آیه ۸ سوره هود
(۲). بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۲۸۸ و ۳۴۲ و جلد ۵۱ صفحه ۵۵، ۵۸ و ۴۴، الزام النّاصب صفحه ۲۴۰، غیبت نعمانی صفحه ۱۲۷، و ...
(۳). هود: ۸.
(۴). الزام النّاصب صفحه ۱۸ و بشاره الاسلام صفحه ۱۰۳.
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦿 درمان پای پرانتزی کودکان با پروتز رشد کننده!
🇮🇷 احاطه ایران به فناوری که تا پیش از این تنها در اختیار کشورهای آمریکای شمالی و دو کشور اروپایی بود
❇️ متخصصانِ کشورمان موفق شدند با ساختِ یک ابزار رشد کننده در پای کودکِ دارای پای پرانتزی از عملهای مکرر (۶ ماه یا یکسال یکبار) جلوگیری کنند و تنها با یک عمل، درمان کامل را انجام دهند.
📆 ۱۴۰۲/۴/۴
🏷 #خبر_خوش #پزشکی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت چهارم (آخر)
▫️ آقا دوباره مقداری پول خرد دیگر به من مرحمت کردند و فرمودند:
🔶 «این پولها را نیز به همراه داشته باش و برگرد!»
▫️ عرض کردم:
🔹 «آقا جان من شما را کی و کجا ملاقات خواهم کرد؟»
▫️ فرمود:
🔶 «وقتی که حاجیان، نماز مغرب و عشای خود را خواندند و مدّاح کاروان شروع به ذکر مصیبت عمویم قمر بنی هاشم (ع) کرد، من به چادر شما میآیم.»
▫️ در اینوقت آقا از خیمه خارج شد و من دیگر او را ندیدم.
هرچه به اینطرف و آنطرف نظر کردم، دیگر کسی را نیافتم. داخل چادر شدم و به فکر فرو رفتم:
🔹 راستی او که بود؟ سیّد مهدی فرزند حسن! از کجا نام مرا میدانست؟ چند بار فرمود: «جدّم حسین، عمویم عبّاس.. .»
▫️ قرینهها و نشانهها را یکی پس از دیگری کنار هم نهادم. خیلی منقلب و بیتاب شده بودم. فهمیدم که با امام زمان (ع) همسخن بودهام.
👮🏽♂ از صدای گریه و ناله من، شرطه سعودی (پلیس عربستان) سراسیمه آمد و گفت:
🔸 «چه شده؟ دزدها آمدهاند و اثاثیهات را غارت کردهاند؟»
▫️ گفتم:
🔹 نه! مشغول مناجات با خدایم.
▫️ او با تعجّب به من نگاه میکرد و سرانجام رهایم کرد و رفت. تا صبح به یاد حضرت (ع) گریستم.
فردای آن روز، قصّه را برای روحانی کاروان تعریف کردم و او هم برای حاجیان نقل کرد و گفت:
🔸 «ای حجّاج! متوجّه باشید که این کاروان مورد توجّه و عنایت امام زمان (ع) است.»
▫️ همه مطالب را به روحانی کاروان گفتم، جز آنکه فراموش کردم بگویم آقا وعده کرده است که شب، به هنگام ذکر مصیبت عمویش قمر بنی هاشم (ع) به چادر ما میآید.
🌌 شبهنگام، حاجیان پس از نماز، روضهای گرفتند و مدّاح کاروان هم، گریزی به روضه علمدار کربلا، حضرت قمر بنی هاشم (ع) زد و حالی در چادر بر پا شد. در آنوقت، به یاد سخن آقا افتادم. هرچه نگاه کردم، آن حضرت را درون چادر ندیدم. ناراحت شدم و با خود گفتم:
🔹 خدایا! وعده امام (ع) حق است!
✨ در اینوقت، امام (ع) به خیمه تشریففرما شدند و در میان حاجیان نشستند و در مصیبت عموی خود گریستند.
من که آقا را دیدم، خواستم تا عرض ادبی کنم و بوسهای برپای حضرتش بزنم و به مردم بگویم که:
🔹 بیایید و امام زمانتان را ببینید!
▫️ که امام اشارتی کردند و من بیاراده و بیاختیار بر جای خود ایستادم.
روضه که تمام شد، آقا نیز برخاستند و خیمه را ترک کردند و من دیگر حضرت را ندیدم. (۱)
⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحه ی ۳۳۸
(۱). آب حیات، صص ۳۸۹- ۳۹۳.
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
38.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ اطلاعاتی دربارهی آیت الله سید علی خامنه ای که شما را شگفت زده میکند😮
اگر مخالفشی ببین ببین با کی دشمنی🤯
اگر موافقشی ببین ببین چه کسی رهبرته😎
📛 سخنان مخالفین خارج نشین دربارهی ایشون
📖 تخصص ها
🗯 دانستنی های تکان دهنده
👨🏻🎓 سخنان دانشجوی نخبه مخالف ایشون
💯 اثرگذارترین شخصیت صد سال آینده ؟
❌ توصیف ضدانقلاب از زندگی رهبری
🔎 ماجرای انگشتر عقد رهبری
🤵🏾♂ نظر دبیرکل وقت سازمان ملل در خصوص آیتالله #خامنهای
🪧 حتی یک نقطه خاکستری در زندگی او نیست
🤲🏻 کسی که عبادت او یک کمونیست را مجذوب میکند
📚 کسی که سطح مطالعه اش حیرت آور است
🎤 کسی که سخنرانی او در کنگره حافظ، حتی پس از ۳۰ سال، نطق ادبی برگزیده سازمان ملل است
📜 تسلط حیرتآور در بحث زبان و ترجمه
🌟 گوش تان به فرمان #رهبری باشد...
✨ نظر آیتالله بهجت درخصوص رهبری
_____
🎞 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی
🎬 اندیشکده راهبردی سعداء
⚡️ نشر حداکثری
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
✨ ذخیره ی خدا
به فدای جسم و جانت که شه جهانیانی
به مدیح تو چه گویم که تو خود جهان جانی
به خیال خال رویت شده طی بساط عمرم
نظری به حال زارم که تو محیی جهانی
ز چه رو شبی به سویم نظری نمی نمایی
به برم نمی نشینی به برت نمی نشانی
تو که واقفی ز حال دل زار ناتوانم
چه شود اگر نمایی نظری به ناتوانی
نه زبان آن که گویم غم و ماجرای دل را
نه تحملی که سازم به فشار زندگانی
شب و روز در فراقت زِ دو دیده اشک ریزم
که مگر کنی عنایت به ضعیف خسته جانی
همه شب پیام وصل تو رسد به گوش جانم
همه روز حاضرم من ز برای جان فشانی
به رهت دو دیده بر در که مگر ز در درآیی
رخ خوب خود نمایی و کنی هر آن چه دانی
تو ذخیره خدایی که برای دادخواهی
به تو جلوه ها نماید که کنی جهان ستانی
من بینوای حیران بنشسته ام مهیا
که رسد به گوشم از غیب صدای آسمانی
⬅️ دیوان حیران؛ علامه محمدحسن میرجهانی طباطبائی(۱)، صفحه ۴۱
(۱). علامه میرجهانی از دلباختگان امام زمان (عج) بودند که خدمت امام زمان (عج) هم تشرف داشته اند.
🏷 #شعر_مهدوی #امام_زمان_عج #انتظار
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا 💕"
#قسمتچهارم
رسیدم خونه؛
در رو که باز کردم بوی خورشت سبزی دماغم رو قلقلک داد..
رفتم لباسام رو عوض کردم و نماز خوندم
و نشستم پای سفره...
بعد از نهار نشستم پای درس،
یه ذره که خوندم فقط به یه نتیجه رسیدم
اینکه کاغذهای جزوه و کتاب درسی با محلول خوابآور درست میشه!
آخه تا میای یه ذره بخونی خوابت میگیره..
بیخیال بلند شدم و رفتم نشستم پای رِزقها..
نـــــــــــــه خوشمان آمد..
این آقای فرخی بد سلیقه هم نبوده...
خلاصه رزقها رو آماده کردم و تخت خوابیدم..
صبح با آلارام گوشیم بیدار شدم..
بهش میخورد روز خوبی باشه انشاءالله؛
آخه روز دختر بود😍
بابام رفته بود مغازه و مامانمم خواب بود..
کمر توجه شکست😂
امروزم رو تقدیم کردم به حضرتفاطمهزهرا(سلاماللهعلیها)💓
مانتو و شلوار مشکلی تنم کردم با روسری و ساق طوسی..
رزقها رو برداشتم،بزن بریم دانشگاه
کلا به تیپم اهمیت میدم..
چون رفیق شهیدهاَم که "شهیدهنجمهقاسمپور" هم گفتن ما مذهبیها باید ظاهری تمیز و به دور از جلب توجه داشته باشیم تا خانم های دیگر رو جذب حجاب کنیم..
همون اول دانشگاه با فاطمه و نارنج رفتیم دفتر بسیج و گلها رو برداشتیم که ببریم بدیم دخترها😍
وارد محوطه که شدیم چشمم خورد به آقای راد..
این پسره موهاش رو رنگ کرده
گفتم برنامه دارم براشها..
یه گل برداشتم و رفتم سمتش،رفقاش هم بودن..
یه شاخه گل گرفتم سمتش؛
همهی چشمها به سمت ما برگشت...
چشماش رو ریز کرد و پرسید:
-به چه مناسبت؟!
_روز دختر رو بهتون تبریک میگم..
_آخه پسری که مو رنگ میکنه، اَبرو بر میداره
جا آبجی ماست..
صدای خندهی رفقاش رفت بالا...
بعداَم خیلی آروم بهش گفتم:
_من جات بودم تا دوسال رشد نمیکردم..😏
دیگهـ منتظر نموندم ببینم چی میگه؛
چون میدونستم اگه بیشتر بمونم،الفاتحه..
سریع رفتم پیش دخترها
فاطمه:
-واااای هدیه...😂چه کاری بود آخه!!😂
نارنج:
-بدبخت!این تا نَکُشَتِت ول نمیکنه..
_کاری کردم که دیگه به حِجابمون توهین نکنه مرغ زرد..
فاطمه:
-عــــــه غیبت نکن...
نارنج:
-بچه ها بریم شهدا گمنام دانشگاه؟!
_بریم..
تو راه شهدا گمنام،
فاطمه و نارنج رفتن یه چیز بخرن بخوریم..
من تنها رفتم...
وارد شهدا گمنام که شدم..
صدای مداحی میومد..
نگاه که چرخوندم دیدم آقای فرخی با گوشیش مداحی گذاشته و سرش روی زانوهاشه..
تا ورود من رو احساس کرد سرش رو آورد بالا..
"وای خدا...
چشمهاش قرمز شده بود و اشکی
خودم رو زدم به اون راه و یه سلام کردم"
"چرا این بشر انقدر آروم بود؟!"
"چرا آنقدر بوی خدا میداد..!!"
(به راستی که چقدر خوبند انـسانهایی که بوی خدا میدهند)
تو همین فکرها بودم که نارنج و فاطمه اومدن
بعد زیارت خواستیم بریم بقیه گلها رو پخش کنیم
میخواستیم از شهدا گمنام بریم بیرون که صدام کرد:
آقای فرخی:
-خانم کیامرزی!
برگشتم...
سرش مثل همیشه داشت زمین رو میدید
_بله آقا
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا 💕"
#قسمتپنجم
آقایفرخی:
-میخواستم بگم فردا قراره بریم اُردو جهادی..
-فقط ویژه برادران بود..
-الان تماس گرفتند و گفتند که دوتا خانم هم باشن برای آشپزی؛خواستم بگم میتونید بیاید؟!
یه نگاه به نارنج و فاطمه کردم...
نارنج:
-من که نمیتونم بیام..
فاطمه:
-هدیه اگه تو بیای من هم کار خاصی ندارم میام
_ببخشید چند روزه هست آقای فرخی؟!
آقایفرخی پاشد و لباساش رو تکوند و رو به من گفت:
-من الان باید برم،
اگه اجازه بدید شمارتون رو از دفتر بسیج بردارم بهتون اطلاع بدم
_باشه مشکلی نداره..
_پس منتظرم
با یه خدافظی رفت...
با نارنج و فاطمه رفتیم همه گلها رو بین دخترها پخش کردیم و خسته و کوفته رفتیم سمت دَربِ دانشگاه...
به نظرم ایدهی عالی بود پخش گل بین دخترهای غیرمذهبی..
چون دشمن از جمله مسیحعلینژاد تمام تلاشش اینه جامعه رو دو قطبی کنه و دخترای چادری و غیر چادری رو به جون هم بندازه...
ولی نباید اینجوری بشه،
ماها باید تو هر اعتقادی و لباسی بهم احترام بزاریم و باهم خوب باشیم..
تازه ما مذهبیا باید با رفاقت اونا رو جذب کنیم نه با دعوا دفع..
حاجقاسمسلیمانی:
«همان دختر کم حجاب هم دختر من است»
فاطمه و نارنج رفتند
من هم سوار ماشین شدم که برم
ولی صدای آقای راد که فکر کنم اسمش وحید هست اومد:
-ببین پنگوئن!
-امروز رو یادت باشه..
با یادآوری خاطره امروز پوزخندی زدم
و راه افتادم سمت خونه..
از کفشهای دَمِ در فهمیدم
داییصادق اینام خونمون هستن...
رفتم تو و با یه ســـلام همه به سمتم برگشتن..
دخترداییم ترانه با اون لباس جِلفِش گفت:
-وااای دختر..!
این پارچه سیاه رو میندازی گَرمِت نمیشه اُسکل؟!
_اولا پارچه سیاه نه و چادر
_دوما سیاه به شما میرسه میشه رنگ عشق و مُد
ولی به ما که میرسه میشه گَرمه و اُسکلی...!!
ترنم(خواهر ترانه):
-حالا جدی چطوری گرمتون نمیشه؟!
_به همون دلیلی که شما تو سرمای زمستون با شلوار قَدِ نود سردتون نمیشه🙂
بابا:
-هـــــی دخترا..!
هنوز نیومده شروع نکنید..
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
🎉مسابقه بزرگ فانتزی عید غدیر
با جوایز فانتزی بالای ۲ میلیون تومن 😍 🎁
و ارسال #رایگان جوایز
برای شرکت در این مسابقه جذاب
از طریق لینک زیر اقدام کنید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/502530371Cdd2c86cd2e
#فاطمه۲۷۸۰
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#سلام_امام_زمانم❤
آب میشود کوه غصه هایم
وقتی دلم گرم میشود
به احساس بودنت
به نگاه مهربانت
و به دستان پدرانه ات
مهربانترین پدر ...
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌤
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🌹امام جواد علیهالسلام:
💖حضرت داراى غيبتى است كه روزهايش زياد ومدتش طولانیست. پس افراد مخلص منتظر #ظهور اویند و افراد شكّاك مُنكرش هستند.
📚منتخب الأثر،ص۲۲۴
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•