-باعشقبهوطن
کشورهاآبادمیشوند✋🏾🇮🇷
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
••🌸🌿••
#چادرانه
حجـٰاببہمعنـٰا؎چـٰادرنیسـت،
بہمعنـٰا؎پوشیـدنِسـٰالماسـت؛
نہپوشـیدنۍڪهازنپوشـیدنبدتراست...シ!☝️🏻"
-مقـٰاممعظـمرهبرے
.
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوࢪۍ🌱
♥️ ماتاآخرینقطره خونخودمانمیایستیم
#شهیدمحمدرسولدوستمحمدی
#شهیداغتشاشات
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آنکس که داشت نذر شهادت، شهید شد(:
.
#استوری
#شهید_آرمانعلیوردی
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
بچها! رفقا!
درستکردن،بهترازخرابکردنِ..
مادههدهشتادیااومدیمتاانقلابُایرانُبسازیم..
لطفاچشماتونروبازکنید..
اینیکهداریدمیزنیدش،کشورتونه :)
#تلنگرانه
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
هرچندوقتیکبارتوسرمصدایرائفیپور
اکومیشهکه : غربالمیشید، چهغربالشدنی ..
داریمغربالمیشیم،چهغربالشدنی ..
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
:) 🖤'
اگهمننرماوننره، پسکیبره؟ :)
+شهیدآرمانعلیوردی
#شهیدآرمانعلیوردی
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
ماهمهباهمیم،باهرپوششی
باهرقومیتی،هرنسلی،هرعقایدیو..
دشمنمیخوادمردمازدرونتجزیهبشن..
یادموننرهاگهمامقابلهمقراربگیریم،
یعنیمجوزدادیمبرایوروددشمنبهخاکمون ..
#همهباهمیم! :) 🇮🇷
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
ما ملت امام حسینیم
ایران صاحب دارد✅
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
🍁توجه🍁🍁توجه🍁
رفقای خوب کانال دقت کنن
داریم به پارت های پایانی رمان نزدیک میشیم
برای بارگذاری رمان جدید ما رو تا ۴۰۰عضو برسونید🌹🌹
منتظر اعضای جدید هستیم😇🙃
رمان آنلاین عشق بی انتها ❤️
#پارت_سیوچهارم
-ریحانه این شهدای گمنامو میبینی؟!
-اره… خب؟؟
-اینا هم همه پدر و مادر داشتن… همه شاید خواهر داشتن… همه کسی رو داشتن
که منتظرشون بود… همه
شاید یه معشوق زمینی داشتن، ولی الان تک و تنها، اینجا به خاطر من و تو
هستن…
گریم گرفت
-پس به سید حق میدی؟!
-حرفات مشکوکه زهرا
-روراست باشم باهات؟؟
-تنها خواهش منم همینه
-ریحانه تو چرا عاشق سید بودی؟!
-سرمو پایین انداختم و گفتم، خب اول خاطر غرور و مردونگیش، و به خاطر حیاش،
به خاطر ایمانش. به خاطر
فرقی که با پسرای دور و برم داشت
-الانم هستی؟؟
-سرمو پایین انداختم
-قربون قلبت برم… این چیزهایی رو که گفتی الحمدلله هنوز هم داره
-یعنی چی این حرفت؟!
-یعنی …، بیا با هم یه سر بریم خونه ی سید اینا…
-خونه ی سید ؟؟
همراه هم رفتیم و رسیدیم جلوی در خونه ی اقا سید
-زهرا اینجا چرا اومدیم؟!
=صبر کن خودت میفهمی. بیا بریم تو، نترس
وارد حیاط شدیم… زهرا سر راه پله وایساد و دستم رو گرفت و گفت:
-ریحانه… ریحانه…
و شروع کرد به گریه کردن
-چی شده زهرا؟؟
-محمد مهدی یه هفتس برگشته
-چی؟ راست میگی؟ اصلا باورم نمیشه، خدا رو شکر… خب الان کجاست؟
-تو خونه هست
-خب بریم پیششون دیگه
-صبر کن، باید حرف بزنم باهات
در همین حین مادر سیداومد بیرون
-زهرا جان چراتو نمیاین؟!
-الان میام خاله جون… ریحانه جان از بچه های پایگاه هستن
-سلام دخترم.خوش اومدی
-سلام
-الان میایم خاله
-ریحانه.. سید ۰ تا پاش رو توی سوریه جا گذاشته و اومده ، این یک هفته ای که
اومده با هیچکس حرف نزده و
فقط اروم اروم اشک میریزه… ریحانه گفتم شاید فقط دیدن تو بتونه حالش رو بهتر
کنه، ولی… هنوز هم اگه
منصرف شدی قبل اینکه بریم داخل برو دنبال زندگیت
-چی میگی زهرا، من تازه زندگیم برگشته…بعد برم دنبال زندگیم؟!
و بدون توجه به زهرا رفتم به سمت داخل خونه و زهرا هم پشت سرم اومد و به
سمت اطاق رفتیم، آروم زهرا در
اطاق رو بازکرد. سید روی تخت دراز کشیده بود و سرم بهش وصل بود و سرش هم
به سمت پنجره بود و به باز
شدن در واکنشی نشون نداد. خیلی سعی کردم و از اشکام خواهش کردم که این
چند دقیقه جاری نشن
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
رمان آنلاین عشق بی انتها ❤️
#پارت_سیوپنجم
اهم…اهم…سلام فرمانده!
با شنیدن صدای من سرش رو برگردوند و بهم نگاه کرد ویه نفس عمیقی کشید و
برگشت سمت پنجره.
-زهرا : ریحانه جان من میرم بیرون و تو هم چند دقیقه دیگه بیا که بریم.
زهرا رفت و من موندم و آقا سید
-جالبه…اخرین باری که تو یه اطاق تنها بودیم شما حرف میزدین و من گوش
میدادم، مثل اینکه الان جاهامون
عوض شده. ولی حیف اینجا کامپیوتری ندارم باهاش مشغول بشم مثل اون روزه
شما
بازم چیزی نگفت ، من خیلی به خوش قولی شما ایمان دارم. توی نامتون چیزی
نوشته بودید که… میدونم پر
روییم رو میرسونه ولی امیدوارم روی حرفتون وایسید… باز چیزی نگفت! از سکوتش
لجم در اومد و بهش گفتم :
-زهرا گفته بود پاهاتونو جا گذاشتید، ولی من فک میکنم زبونتونم جا گذاشتید…!
و بلند شدم و به سمت در حرکت کردم که گفت :
-ریحانه خانم؟
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
جانانهبهگوشیم(:😉😊
https://harfeto.timefriend.net/16672338632371
الووو📞
میشنوییم نظراتتون رو
🌸عزیزان🌸
رمان جدیدمون
قراره بیشتر از دو پارت بزاریم😍😍
به شرطی که زیادمون کنید🌹🌹🌹