جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
_
بندهای،بیسَروسآمانوتوآقاییوبَس
منکویرمودِلمتِشنهیدَریاستبیا...❤️
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
این را بدانیم که: _مقصدآسماناست؛ازحوالیزمینبایدجداشد..!(:
کاشنفسمونمیذاشتیهجوریزندگیمیکردیم
کهسالدیگههمینموقعبهمادرامونمیگفتن
مادرشهید!(:
جاده های مجازے
خیلۍ لغزندس
لطفـاً ڪمربندِ ایمانِ خود را ببندید(:
#ایمان
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
جاده های مجازے خیلۍ لغزندس لطفـاً ڪمربندِ ایمانِ خود را ببندید(: #ایمان
از اون ڪارایۍ ڪہ
بـاعـث میـشـہ ڪمتر تـو فـضاۍ مجـازۍ
پـرسہ بـزنۍ بیـشتـر انـجام بـدھ... ¡
#تلنگـر
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
کاشنفسمونمیذاشتیهجوریزندگیمیکردیم کهسالدیگههمینموقعبهمادرامونمیگفتن مادرشهید!(:
امیرالمومنین(ع)
سزاوار است که آدمی نگهبان نفس خود و مراقب دل و نگه دار زبان خویش باشد!
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
امیرالمومنین(ع) سزاوار است که آدمی نگهبان نفس خود و مراقب دل و نگه دار زبان خویش باشد!
گفتمازدلتچهخبر؟
گفت : زبالهدانیست ، نپرس !
-برایدلتنگهبانبگذار!
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
به قول یک استادی انسان یک مجهول بزرگه!"
میگفت از اینکه یه روزی خودت،
جلویِ خودت رو بگیره و بگه:
چیکار کردی با من . .!
نمیترسی؟!✋🏼
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید ایام کهنسالی ما جلوه کنی
در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را...
#جمعههایدلتنگی💔
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_هشتم
بعضی وقت ها
فـردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمان می فهمید.🤦🏻♀
یکی از اخلاق های بدش این بود که به ما می گفت فلان جا نروید و بعد که ما زیرآبی می رفتیم، می دیدیم به!
آقا خودش آنجاست😐 نمـونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه...
رسیدیم پـادگـان دوکوهه.شنیدیم دانشجـویان دانشگاه امام صادق(ع)قـرار است بروند حسینیه گردان تخریب. این پیشنهـاد را مطرح کردیم.
یک پا ایستادکه: ((نه، چون دیر اومدیم وبچه ها خستهن ،بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنن!)) واجازه نداد.😐
گفت:((همه برن بخوابن!هرکی خسته نیست، می تونه بره حسینه حاج همت!))
بازهم حکمرانی!به عادت همیشگی، گوشم بدهکارش نبود😒
همراه دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)شدم ورفتم. درکمـال ناباوری دیدم خودش آنجـاست!😳😐...
داخل اتوبوس،باروحانی کاروان جلو می نشستند.صنـدلی بقیه عوض می شد، امـا صندلی من نه!
از دستش حسابی کفری بودم،میخواستم دق دلم رو خالی کنم😐💔
کفشش را درآورد که پایش را دراز کند، یواشکی آن را از پنجره اتوبوس انداختم بیرون😂
نمی دانم فهمید کار من بوده یا نه اصلا هم برایم مهم نبود که بفهمد..
فقط می خواستم دلم خنک شود.
یک بار هم کوله اش را عقب شوت ڪردم🤭😂
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍمحمدۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️