eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
_
بنده‌ای‌،بی‌سَروسآمان‌وتو‌آقایی‌وبَس من‌کویرم‌ودِلم‌تِشنه‌ی‌دَریاست‌بیا...❤️
این را بدانیم که: _مقصدآسمان‌است؛ازحوالی‌زمین‌باید‌جدا‌شد..!(:
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
این را بدانیم که: _مقصدآسمان‌است؛ازحوالی‌زمین‌باید‌جدا‌شد..!(:
کاش‌نفسمون‌میذاشت‌یه‌جوری‌زندگی‌می‌کردیم که‌سال‌دیگه‌همین‌موقع‌به‌مادرامون‌میگفتن‌ مادرشهید!(:
جاده های مجازے خیلۍ لغزندس لطفـاً ڪمربندِ ایمانِ خود را ببندید(:
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
جاده های مجازے خیلۍ لغزندس لطفـاً ڪمربندِ ایمانِ خود را ببندید(: #ایمان
‌‌‌‌از اون‌ ڪارایۍ ڪہ بـاعـث میـشـہ ڪمتر تـو فـضاۍ مجـازۍ پـرسہ بـزنۍ بیـشتـر انـجام بـدھ... ‌¡
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
به قول یک استادی انسان یک مجهول بزرگه!"
میگفت از اینکه یه روزی خودت، جلویِ خودت رو بگیره و بگه: چیکار کردی با من . .! نمیترسی؟!✋🏼
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید‌ ایام‌ کهنسالی‌ ما‌ جلوه‌ کنی در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را... 💔
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨 🌨 بعضی وقت ها فـردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمان می فهمید.🤦🏻‍♀ یکی از اخلاق های بدش این بود که به ما می گفت فلان جا نروید و بعد که ما زیرآبی می رفتیم، می دیدیم به! آقا خودش آنجاست‌‌😐 نمـونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه... رسیدیم پـادگـان دوکوهه.شنیدیم دانشجـویان دانشگاه امام صادق(ع)قـرار است بروند حسینیه گردان تخریب. این پیشنهـاد را مطرح کردیم. یک پا ایستادکه: ((نه، چون دیر اومدیم وبچه ها خسته‌ن ،بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنن!)) واجازه نداد.😐 گفت:((همه برن بخوابن!هرکی خسته نیست، می تونه بره حسینه حاج همت!)) بازهم حکمرانی!به عادت همیشگی، گوشم بدهکارش نبود😒 همراه دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)شدم ورفتم. درکمـال ناباوری دیدم خودش آنجـاست!😳😐... داخل اتوبوس،باروحانی کاروان جلو می نشستند.صنـدلی بقیه عوض می شد، امـا صندلی من نه! از دستش حسابی کفری بودم،میخواستم دق دلم رو خالی کنم😐💔 کفشش را درآورد که پایش را دراز کند، یواشکی آن را از پنجره اتوبوس انداختم بیرون😂 نمی دانم فهمید کار من بوده یا نه اصلا هم برایم مهم نبود که بفهمد.. فقط می خواستم دلم خنک شود. یک بار هم کوله اش را عقب شوت ڪردم🤭😂 ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌‌✍🏻⁩«محمدعلۍمحمدۍ🌿» 🌨 ❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️