جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
سیده رقیه😍😍😍🌸
خیلییییی قشنگگگ بوددد🥹✨
عزیزان لازم به ذکره یه چیزی بگم
البته شرایط رو تو کانال پشت سنگر گفتم اینجا هم میگم
کپی از تمامی پست ها آزاده
کپی از رمانها بعضی هاشون آزاده باید مراجعه کنین پی وی تا بگم
و اینکه کپی از بنر های کانال تو هر پیام رسانی جایز نیست چون عکسا
و متن ها کار خودمون هست
چند جا دیدم که کپی برداری شده تو ایتا و حتی پیام رسان روبیکا
لازم به ذکر بگم از بنر ها کپی برداری نکنین جایز نیست
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_آقا ✋
🌸 هر روز را با سلام بر تو آغاز میکنیم!
🌺 سلام بر تو... که صاحباختیار مایی!
✋ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا خَليفةَ اللهِ
وَخَلَيفةَ آبائِهِ الْمَهْدِيّينَ 🕊🌾
🌹 سلام بر شما ای جانشین خدا
و نیاکان پاک سرشت تان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🔴 فرود سوارانی با مرکبهایی از نور
🌕 امام باقر علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام پیش از شهادتش در مورد رجعت خود به یارانش فرمود:
...سپس من تا زمانی که خدا بخواهد درنگ میکنم آنگاه اولین کسی هستم که زمین از روی او شکافته میشود و از قبر بیرون میآیم؛ به طوری که بیرون آمدنم همراه با بیرون آمدن امیر المؤمنين و قيام قائم ما و زنده شدن رسول خداست. سپس قطعاً گروهی از آسمان از جانب خداوند بر من فرود خواهند آمد که هرگز به زمین فرود نیامدهاند و بیتردید جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لشکرهایی از فرشتگان بر من فرود خواهند آمد و مسلّماً حضرت محمّد و حضرت علی و من و برادرم صلوات ﷲ علیهم و همهٔ آنانی که خداوند بر آنان منّت نهاده بر مرکبهایی از مرکبهای پروردگار که اسبان سیاه و سفیدی از نور هستند، در حالیکه هیچ مخلوقی بر آنها سوار نشده، فرود خواهیم آمد.
وَ لَيَنْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ أَنَا وَ أَخِي وَ جَمِيعُ مَنْ مَنَّ اَللَّهُ عَلَيْهِ فِي حَمُولاَتٍ مِنْ حَمُولاَتِ اَلرَّبِّ خَيْلٍ بُلْقٍ مِنْ نُورٍ لَمْ يَرْكَبْهَا مَخْلُوقٌ
📗مختصر البصائر، ص ۱۶۸
📗نوادر الأخبار، ص ۲۸۶
اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم
حضرت زینب کبری سلام الله علیها
#امام_زمان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خوب نیست شیعه روزش شب بشه شبش روز بشه ....
#امام_زمان🌱
استاد#محمودی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السّلامُعلیڪَأیُّهَاالامامالمهتدی
چراغ راه گمگشتگان سلام
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
▫️میخواهی در دنیا و آخرت با امام زمانت باشی؟!
🔹یکی از یاران امام جواد علیه السلام میگوید:
به حضرت نامه نوشتم و پرسیدم:
چیزی به من یاد دهید که با انجام آن در دنیا و آخرت با شما باشم.
👈حضرت در پاسخ نوشتند:
أَكْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ رَطِّبْ شَفَتَيْكَ بِالاسْتِغْفَارِ.
▫️سوره قدر را زیاد بخوان و لبهایت را با استغفار تَر نگه دار (یعنی مدام استغفار کن).
📚ثواب الاعمال ص۱۶۵.
🌼اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ🌼
#امام_زمان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
باباعـلیع♥️!'
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
آقایامامحسین،
شد،شد
نشد ..
بابغضتوصدام،بااشکتوچشمام
روبهحرمتمیگم:
آقا ..
خوشباشیبازائرات ..💔:)
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
از کبوتر های روی گنبد آموختیم
عبد اگر بالا نشیند کسر شان شاه نیست💚
#امآم_رضآیـے_ام
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
حالمخرابہ؛
خودتبہداددلمبرس...
حقیقتادلمونبراتتنگشدھارباب💔
#دلے
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
واسهدیدنتلحظهشماریمیکنم🥺❤️🩹
#کربلا❤️🩹
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
گفٺ:مࢪاقبنگـٰاهتبـٰاش،
"العَینبَریدُالقَلب"
ݘشمݒیغـٰامرسـٰاندِݪاسٺ💔!"
#شہیداحـمدمشلـب ✨
#شھیدانہ
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
#پارت٢٨
وقتی رسیدم هتل و رفتم اتاقمون مهدیه تازه بیدار شده بود و داشت لباس میپوشید
_سلام صبح بخیر
مندل:سلام عزیزم زیارت قبول
_ممنون عزیز. میری حرم؟
مندل:آره میرم حرم. توهم استراحت کن که اومدم ناهار ببرمت یه جای توپ نگی این رفیق ما بی معرفته...
_چشم. التماس دعا
مهدیه رفت منم لباس راحتی پوشیدم و دراز کشیدم ولی هرکار میکردم با اینکه دیشب کامل بیدار بودم خواب نمیرفتم
گوشیم برداشتم و شماره فاطی رو گرفتم دومین بوق برداشت
_سلام
فاطی:سلام و کوفت تو رسیدی نباید یه زنگ میزدی مامان اینا بفهمن سالمی
_آخ اصلا حواسم نبود خب گوشیو بده مامان باهاش بحرفم
فاطی: لازم نکرده دیشب مهدیه زنگ زد گفت سالم رسیدین توهم رفتی حرم. برا همونم بود فهمیدم حرمی عکس ازت خواستم مامانتم نیس رفته خونه داییت
_فاطمه
فاطی: جونم؟
_الان کجایی؟
فاطی: خونه تون دیگه
_آخه واقعا این چه سوالی بود من پرسیدم تو که همش خونه مایی(نویسنده رسیدگی کنه این عروسه ما کنگر خورده لنگر انداخته)
فاطی: اره همش اونجام اصلا به تو چه
_هیچی بابا فقط یه لطفی بکن به علی بگو اگه میتونه یکم پول برام کارت به کارت کنه زشته همش مهدیه پول خرج کنه
فاطی: زشته آخونده با شلوار کردی سوار دو چرخه
_ کجاش خنده دار بود
فاطی: اه باشه به علی میگم.
_ممنون
فاطی: راستی شما ۵ روزه اید دیگه؟
_اره چطور مگه؟
فاطی: عروسی عاطی دختر خالمه ها حواست کجاست کلی سفارش کرده تو بیای
_من بخدا اصلا خبر نداشتم
با کی قراره ازدواج کنه
فاطی: با محمدحواد
_کدوم محمدجواد؟؟؟
فاطی: سکته نکنی ها بابا جواد قابی
_خب به سلامتی باشه میام.
فاطی: آفرین. سوغاتی یادت نره ها
_ما که بچه مچه تو خانواده نداریم واسه کی سوغاتی بگیرم
فاطی: حالا کاری به بقیه ندارم ولی تو نباید برا زن داداش عزیزت سوغاتی بگیری؟
_باشه بابا میگیرم.
یهو نگاهم افتاد به ساعت
_وای فاطی ساعت ۱۲ شد مگه چقدر حرف زدیم
فاطی: عه جدی؟
_اره من برم آماده شم مهدیه الان میاد بریم ناهار بیرون
فاطی: خوش بگذر جیگر.
به علیم میگم برات بفرسته.
_مرسی عزیزم. یاعلی
فاطی:یاعلی
ادامـہدارد . . .
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
#پارت٢٩
بعد خوندن نماز ظهر مهدیه منو آورد مجتمع آرمان مشهد و بهم پیتزا داد
_آخ آخ آبجی فدات بشم چقدر خوشمزه است
مندل: خدانکنه نوش جونت
سرمو انداختم پایین که مثل بچه آدم غذامو بخورم که مهدیه جیغ زد
وای چیشدددد
تا سرمو گرفتم بالا که حرفی بزنم و ببینم چیشده یک لحظه قلبم ایستاد.... دیگه نفسم بالا نمیومد... زمان و مکان ایستاده بودن و عقربه های ساعت تکون نمیخورن
_آقا....محمد... جواد...
ولی محمدجواد فقط نگام میکرد و حرف نمیزد
مهدیه سکوت بینمون رو شکست و با داد رو به پسر جوونی که کنار سید بود گفت: آقا حواست کجاست جونمو سوختی یه معذرت خواهیم نمی کنی؟
پسره: عه واقعا شرمنده خانوم باور کنید ستم خورد.
مهدیه و پسره شروع کردن به جر و بحث و من فقط چشم دوخته بودم به چشمای عسلی که سه ماهه دارم تو حسرتش میسوزم...
بعد سکوت طولانی که به اندازه یک قرن برام گذشت بالاخره توی هم همه صدای دعوا اونا صداشو شنیدم.
سید: فائزه خانوم حالتون خوبه؟ علی چطوره؟
_ممنون... م... من خوبم... علیم خوبه... شما... چطورید؟
سید: ممنون خوبم.
خطاب به دوستش گفت: حمزه نمیخوای تمومش کنی؟؟؟ حمزه: من که عذرخواهی کردم این خانوم ول نمیکنه
مندل: آره ول نمیکنم حالا چی میگی؟
جونمو سوختی
_مهدیه میشه خواهش کنم بخاطر من ول کنی
مندل: حیف که دوستم ازم خواست وگرنه من میدونستم و شما.
حمزه: بعله. بازم شرمنده
سید: سلام برسونید. خدانگهدار.
_یاعلی
ادامـہدارد . . .