پاتوق خانم دکترای اینده👩🏻⚕
دورهمی کاملا دخترونه
چالش و روز مرگی جذاااب😍
http://eitaa.com/joinchat/3300524224C754771c989
فقط جای تو خالیه 😉
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
3.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهل روز دیگه ایران نباشیم صلوات (:
#اربعین❤️🩹
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi 🖤⃟🥀⌋•
ما گُم شدگانيم كه اندر خَم دنيـا
تنها هنر ماست كه مجنونِ حُسينيم ❤️🩹
#حسین_جـآنم
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi 🖤⃟🥀⌋•
آقـٰا؎ابـٰاعبدالله؛
قَسمبہآنشبےڪهدَرحَرمتمھمـٰان
بۅدمۅشُدمنمڪگیرشمـٰا...
ڪار؎ڪنیہبـٰاردیگہببینَمضریح
شیشگۅشہشمـٰا...💔'!
#دلے
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi 🖤⃟🥀⌋•
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار وآقای طلبه💗
پارت٧۶
تسبیح آبیمو توی دستم جا به جا کردم و کلید رو توی قفل انداختم و درو با دست هول دادم و وارد خونه شدم
مامان و بابا سر سفره نشسته بودن و داشتن ناهار میخوردن
_سلام.
بابا:علیک سلام
مامان: سلام دخترگلم
نشستم گوشه اتاق و سرمو گذاشتم روی زانوهام
مامان: چیشده فائزه؟ حرف بزن دختر
بابا: مامانت راس میگه چیشده؟ چرا اینجوری نیکنی؟
_خسته شدم بخدا..
مامان بلند شد اومد کنارم نشست و گفت: مامان الهی قربونت بشه دختر چیشدی؟
_این مهدی خره کی قراره برگرده نیشابور؟
(مهدی دانشجو مهندسی پزشکی توی نیشابور بود)
مامان: نمیدونم مادر احتمالا دو سه روز دیگه بره...
بابا با طعنه: چیه از الان دلت تنگش شده؟
با بغض گفتم: بابا اذیتم نکن. اسلا من محرم پسره الدنگ نیستم که میاد وسط راهپیمایی چرت و پرت میگه بهم؟ چه توقعی از من داره؟ روزی که اومد خواستگاری یه دختری که یه بار عاشق شده و اونو دوس نداره باید عقلش میکشید از جانب من توقع هیچ محبتی نداشته باشه...
بابا: تو الان چه بخوای چه نخوای اون نامزدته حالا درسته محرم نیستید ولی دلیل نمیشه باهاش سرد و مثل غریبه ها باشی
هه... مثل غریبه ها... اون از هر غریبه ای برام غریبه تره...
_بله بابا جان چشم... نقشه بعدیتون چیه احتمالا؟ اول نامزدی... بعد مهربون شدن باهاش... آخرش چی؟؟؟
بابا: تا آخرش که خیلی مونده باباجان ولی نقشه بعدی اینکه تا عید نوروز میخوام عقدتون کنم
مات و مبهوت به بابایی خیره شدم که لبخند زنان بلند شد و رفت تو آشپزخونه
بعدشم مامان سرشو انداخت پایین و رفت
اینجا چه خبره
یکی الان باید به من توضیح بده
این چه شوخیه مسخره ایه پدر من میکنه
_باباااااااااا
بابا: بله چرا جیغ میزنی؟
_منظورت از این حرفا چی بود؟
الکی گفتی دیگه مگه نه؟
بابا: تو فکر کن الکیه ولی از چند روز دیگه بیوفت دنبال لباس و وسیله خریدن دخترگلم وقتی جوون مردم رو نابود کردی باید منتظر می موندی خودتم بعدش نابود شی...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸