eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.7هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
42 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "آنلاین در پناه زهرا 💕" ‌ ‌ سوار ماشین شدیم و رفتیم جلو بستنی‌فروشی؛ مهدیار رفت دوتا بستنی گرفت و اومد داخل ماشین دوتا بستنی رو از دستش گرفتم و گفتم: _وای دستت طلا.. -یکی از بستنی‌ها مال منه‌هااااا.. _عــــمـــــراََ -جدی می‌خوای دوتاش رو بخوری؟! _بــــلــــه، حالام برو برا خودت یکی دیگه بخر.. مهدیار همونجور که پیاده میشد گفت: -خدا عاقبتمون رو به خیر کنه "چقدر دوست دارم اذیتش کنم" خلاصه بستنی‌ها رو خوردیم و من رو رسوند خونه مهدیار: -خونه زیاد کثیف نبود..! -همه سرشون شلوغه بنابراین یک کارگر می‌گیرم خونه رو تمیز کنه و تو هم جهاز رو آماده کن تا ببریم ان‌شاءالله.. _نمیخواد،خودم تمیز می‌کنم -دوست ندارم اذیت بشی؛کارگر می‌گیریم.. _مهدیار خب خونه خودم هست؛ ذوقش رو دارم و می‌خوام خودم تمیز کنم.. -پس اگه اینجوری هست خودمم میام کمکت با خوشحالی تمام و خنده‌کنان رو به سمتش گفتم: _ممنون،خداحافظ -خداحافظ از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت درب خونه ‌