رمــــان
" آنلاین در پناه زهرا 💕"
#قسمتهشتادوهفتم
گوشی رو برداشتم،
پیجهای دکوراسیون خونه رو آوردم تا نگاه کنم..
"ای بابااااا"
"اینا خونه است یا قصر؟!"
"اونوقت برمیگردن به ما میگن پول هیئت رو بدید فقرا!"
"مرد حسابی تو یک تیکه از وسایل خونَت رو بفروشی میتونی یک شخص رو نجات بدی از فقر"
"من نمیگم آدم باید اصلا به خونه زندگیش رسیدگی نکنه و خونهاَش خیلی خیلی ساده باشه
بلکه خونه آدم باید شیک،ساده،مرتب و امروزی باشه نه خیلی سطح پایین و نه دیگه قصر!!"
چندتا وسیله تزئینی قشنگ دیدم
و ذخیره کردم حتما درست کنم برا خونم..
یهو به دلم افتاد که برا ناهار ظهر خودم غذا درست کنم؛بلند شدم و رفتم داخل آشپزخونه...
مامانم گوشت و برنج از همون اول صبح گذاشته بیرون..
"خب هدیه خانم..!"
"چی درست کنیم؟!"
"خورشت سبزی؟!"
"عاااااالیه..."
"ولی من که بلد نیستم!"
گوشیم رو درآوردم در لحظه جستجو زدم
و از دستورپخت عکس گرفتم
پیشبند رو بستم..
"شروع عملیات آشپزی"
ــــــــــ
خب خورشتم که فقط باید جا بیفته؛
برنج هم که باید دَم بکشه
سالاد هم درست کنم حله دیگه..
برگشتم برم سمت یخچال که مامانم رو تو قاب آشپزخونه با چهارتا چشم دیدم
فهمیدم قضیه چیه و زدم زیر خنده...
مامان:
-باورم نمیشه،داری غذا درست میکنی؟!
_دیر فهمیدی ماااادر،تموم شد
رفت و در قابلمهها رو باز کرد و نگاهی کرد و گفت:
-میخواد قیامت بشه؟!
زدم زیر خنده که مامان گفت:
-از تو این کارها بعید هست!
_حالا اینها رو بیخیال،میخوام سالادشیرازی درست کنم..
-آخه دختر با خورشتسبزی کی سالادشیرازی درست میکنه؟!
_واقعا؟!
-هعی
_من درست میکنم،
آخه سالادشیرازی دوست دارم
-باشه،من که فعلا تو شوک هستم
خندهکنان رفت بیرون از آشپزخونه؛
وسایل سالاد رو بیرون آوردم و شستم و گذاشتم رو میز..
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱