رمــــان
" آنلاین در پناه زهرا💕"
#قسمتچهلودوم
امتحاناتم داره تموم میشه
مهدیه هم کنکورش رو داده و منتظر نتایج هست
مهدیار رو
کم میبینمش
واقعا نمیدونم آخر زندگی من ختم به چی میشه!
حالا به مناسبت تمومشدن امتحانات
قرار هست با نارنج و فاطمه بریم شهربازی..
شوار و مانتو مشکیرنگ
با روسری و ساق و زرشکیرنگ
اصلا مگه میشه من روسری و ساقم سِت نباشه؟!
بچه شیعه باید خوشتیپ باشه..
قرار بود با ماشین نارنج اینا بریم
خداروشکر رسید،فاطمه هم تو ماشین بود..
من هم مثل بوقها رفتم عقب نشستم..
_بَهبَه ســـــــــــــــلام خواهرای دلبر
فاطمه:
-سلام،چطوری؟!
ناری:
--سلام قربونت تو چطوری؟!
_فداتون،چه خبرهاااا..؟!
ناری:
-هوووچ سلامتی
فاطمه:
--از تو چه خبر؟!
_خداروشکر سلامتی رهبر..
_خبر از این بهتر؟!
حرکت کردیم..
_میگم فاطمه چرا عروسی نمیکنید..؟!
_الان خیلی وقته عقد هستید که؟!
فاطمه:
--وااای آجی بابام میگه تا خونه نداشته باشه عمراََ بزارم بری خونه خودتون؛
خب آقام هم وُسعِش نمیرسه..
ناری:
-خب راضی کن بابات رو؛
همون اول که نباید همه چی باشه..
-ما هم اول اجارهنشین بودیم ولی الان دیگه خونه خریدیم..
_ان شالله درست میشه،
حالا مداحی رو بلند کن ببینم،هیچی نمیشونم
ناری:
کَری دیگه..
ـــــ
ای جنونآمیز
بادهی لبریز
شور رستاخیز
#یااباعبدالله
مزهی انگور
ای شراب شوور
مقصد و منظور
#یااباعبدالله
این دل رو بیدل نکن
بیمنزل نکن
دستم رو ول نکن
دلهره میگیرم..
اوج آرامشم
قربونت بشم
منت میکشم
بیحرم میمیرم...
(هلالی)
ـــــ