eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.4هزار ویدیو
42 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان‌آنلاین‌سرزمین‌عشق🌹✨ _خوشبختی؟ ،مسخره‌است‌فرستادن‌ دخترتون‌داخل‌جهنم‌خوشبختیه؟ زیبا:کافیه‌دیگه ،لطفنا‌دوباره‌شروع‌نکن، الانم‌کاراتوانجام‌بده،که‌شب‌بانویدبری‌ بیرون (زیبابلندشدورفتودرومحکم‌به‌هم‌کوبید، منم‌سرموگذاشتم‌زیربالشوشروع‌کردم‌ گریه‌کردن) هواتاریک‌شده‌بودکه‌صدای‌دراتاقم‌اومد،در بازشدوهانا،خواهرکوچیکم‌وارداتاق‌شد تنهاکسی‌که‌منودرک‌میکردهانا با‌ سن‌کمش‌بود هانا:خواجون،مامان‌گفته‌که‌کم‌کم‌آماده‌ بشی (اشک‌ازچشمام‌سرازیرشد):باشه بارفتن‌هانا،رفتم‌یه‌دوش‌گرفتم یه‌لباس‌خیلی‌ساده‌ای‌پوشیدم، موهامو دم‌اسبی‌بستم صدای‌زنگ‌آیفونوازاتاقم‌شنیدم رفتم‌لب‌پنجره،نگاه‌کردم نویددم‌دره چنددقیقه‌بعدزیباوارداتاق‌شد زیبا:رهاجان،زودباش‌نویدمنتظره(یه‌نگاهیبه‌لباسوتیپم‌انداخت)الان‌این‌شکلی‌میخوایبری‌همراش؟ زیبا:قرارنیست‌بری‌مراسم‌ختمااا،میخواین‌ برین‌مهمونی‌خوب‌مگه‌اشکالی‌داره (زیبارفت‌ازداخل‌کمدم‌یه‌مانتوی‌بلندحریر رنگ‌صورتی‌جلوباز،بایه‌تیشرت‌سفیدوشالسفیدبرداشت) زیبا:عوض‌این‌لباسای‌مسخره‌ات،اینارو بپوش،درضمن‌یه‌رنگولعابی‌هم‌به‌صورتت‌ بزن (بعدازاتاق‌رفت،میدونستم‌اگه‌چیزی‌بگم‌ بازم‌فایده‌ای‌نداره،لباساروعوض‌کردم‌وکمیآرایش‌کردم‌رفتم‌پایین) نویدتوسالن‌روی‌مبل‌نشسته‌بود بادیدنم‌ازجاش‌بلندشد نوید:سلام‌رهاجان‌خوبی؟ -(منم‌خشک‌وبی‌روح‌جوابشودادم):سلام زیبا:خوب‌برین‌خوشبگذره‌بهتون