رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_نودونهم
رضاهمیشهدوایحالخرابمومیدونست
مثلهمیشهسجادههامونوپهنکردتویته اتاق
بردحیاط
زیردلآسمونشب
شبشهادتامیرالمؤمنینبودوآسمونهم
دلشگرفتهبود
رضااومدداخلاتاق
رضا:خانمی،بریمبندگیخداکنیم؟
منمازخداخواسته،سرموبهعلامتمثبت
تکوندادمورفتموضوگرفتم
چادرموسرمکردمرفتیمتویحیاط
شروعکردیمبهخوندن.نمازشب
رضا:رهاجانببینآسمونهمدلشگرفته،
مثلدلتو
خداروشاکرمبهخاطرداشتنهمسریمثلتو،خداروشاکرمبهخاطردادنهدیهایمثل
فاطمهبهمن
امارهاجانم،حرمبیبیزینبهمالاندر
خطره،بیبیالانتنهاست،دلتمیخوادماهممثلشامیاباشیموسکوت
کنیم
(اشکازچشمامسرازیرمیشد )
رضا:چهبارونقشنگیدارهمیادامشبنه؟
-رضاجان،باحرفاتآتیشمنزن،برو،منکیم
کهاجازهندم
رضا:خیلیدوستتدارمرها
تااذانصبحتویحیاطنشستیموحرفزدیم
بعدازخوندننمازصبحخوابیدیم.
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱