رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_هشتادونهم
حتمایاددوستاشافتاده
بعدازتمامشدندعا
رضاروکردبهمن
رضا:خانومم
-جاندلم
رضا:میشهبرایمنمدعاکنی؟
_مندعاکنم،منکهپرازگناهم؟
رضا:ارهتودعاکن،تودلتپاکه،ازخداوامام
رضابخواهحاجتموبده
_چهحاجتی؟
رضا:روکردسمتگنبد،واشکمیریخت،
اینکهمنمبرم
_کجابری؟
رضا:سوریه
(انگارحکمجونموازمنمیخواست،چند
لحظهپیشدلممیخواستایکاشاونموقعکناربیبیزینببودمو
همراهیشمیکردم،ولیراستمیگفت،حرفوعملباهمفرقمیکنه،منکهدلمبهرفتنرضا
نرم.نمیشه،چطوراونفکر
اومدسراغم)
چشماموبستموروبهسمتحرمکردم:یاامام
رضا،منرضایخودموبهتومیسپارماگه
ضامنشمیشیکهبهنزدمن
برگردونیش،خودتحکمرفتنشوصادرکن
دستایرضااشکایصورتموپاکمیکرد
_رضاچهسختهبین
حرفوعملیکیباشی،چهسختهازیهطرف
دلتبخوادهمراهبیبیباشی،ازیهطرفدلت
نیادعشقتوراهیاینسفرکنی
رضا:الهیقربوناوندلتبشم،دستتدردنکنهکهدعاکردیبرام
زمانبرگشترسیدهبودودلکندنازاین
بهشتدردآور
ایکاشمیشدهرموقعدلتنگتمیشدممثل
اینکبوترایحرمپروازمیکردمومیاومدم
رویگنبدتمینشستمویهدل
سیرنگاهتمیکردم
آقاجآنبازبطلببیایمبهپابوست
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱