eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.7هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
42 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ _نه‌پس،داداشتوازداخل‌لپ‌لپ.برداشتم‌ پس نرگس:ععع،باشه‌اگه‌به‌داداش‌نگفتم -نرگس‌جون‌این‌شتریه‌که‌دم‌درخونه‌هرکسیمیخوابه،استرس‌نداشته‌باش نرگس:پرفسور،انیشتین،گراهامبل،احیانأ این.مثالوواسه‌مردن‌نمیزنن؟ ‍ _عع‌ولی‌واسه‌هردوجاکاربردداره‌هااا نرگس:پاشو،بروتامنومثل‌خودت‌دیونه‌ نکردی _خودتی نزدیکای‌ساعت۹بودکه‌صدای‌زنگ‌دراومد رضارفت‌دروبازکردآقامرتضی‌به‌همراه‌ مادروپدرش‌اومده‌بود بعدسلام‌واحوال‌پرسی‌رفتم‌توآشپزخونه‌بهنرگس‌سربزنم‌که‌نکنه‌ازخوشحالی‌پس. بیافته _نرگس‌چرانشستی؟پاشوسینی‌چایی.وآماده‌کن نرگس:رها،تمام‌تنم‌میلرزه _خوب‌طبیعیه‌دیگه من‌خودم‌اینقدرمیلرزیدم‌چایی‌تابرسه‌دستدامادنصف‌شده.بود نرگس:جدی؟اگه‌منم‌بریزم‌چی؟آبروم.میره -مگه‌آبروی‌من‌رفت نرگس:چه‌میدونم،فک‌کنم‌دارم.چرتوپرت میگم ‍ _من.میرم‌توهم‌چنددقیقه‌دیگه‌رضاصدات کردبیا نرگس:نه‌نه،رضاصدام‌کنه،که.سکته‌میکنم،خودت‌صدام‌کن _بازبه‌من‌میگه‌دیونه رفتم‌کنارعزیزنشستموبعدچنددقیقه نرگسوصدازدم نرگس‌هم‌واردپذیرایی‌شد چایی‌رودورزدبه‌همه.چایی‌دادبه‌جزمن ازاسترس‌نشمردچندتاچایی‌بایدبریزه نرگس.یه.نگاهی‌به‌من.کرد(آروم‌گفت): واایی‌دیدی‌آبروم‌رفت