رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_هفتادوششم
مامان:ارهگفتساعتدومیام
_باشه،منمیرمتواتاقم
مامان:نگفتیچیشده
_بابااومدمیگمبهتون
مامان:ازدستتو،بازمعلومنیستچی
درانتظارمونه
بابااومدونشستیمدورمیز
همینلحظههاناهمواردخونهشد
هانا:سلام
مامان:سلامدخترم
بابا:سلامبابا
_سلام،بچهدرسخون
هانا:مشکوکمیزنیرهااا،اینجاچیکار
میکنی
-وااایعنیاینقدرتابلوامکههمهفهمیدین.
مشکوکمیزنماینجام
(همهباهمخندیدن)
مامان:هانابرولباستوعوضکنبیا
هانا:باشه
مامان:خوبرهاخانم،باباتهماومده،بگو
چیشده؟
-اوممممم،مننمیخوامعروسیبگیرم،
میخوایمدوهفتهدیگهبریممشهد،ماه
عسلمونبشه
مامان:وااا،اینخلبازیاااچیه،آقارضا
اینپیشنهادوداده؟
_منخواستم!
مامان:اصلاحرفشونزن،دختربزرگنکردم،
همینجوریبفرستمشبره،مگهبیکسیتو
_ععمامانچهربطیداره،مندلمنمیخواد
هزینهالکیکنم
بابا:بااینشرایطیکهالاننویدداره،وزبون
زدکلفامیلشدیم،بهنظرمنمکاردرستیه
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱