eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.7هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
42 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
تو از تبار مادری🌹✨ شوهر زینب که درکل ازاول ادم کم حرفی بود.گوشه ای ایستاده و فقط شاهد ماجراست.روحیات زینب را دارد.هردوبهم می ایند. تو مچ دستم را میگیری و روبهمه میگویی _ من یه دودیقه باخانومم صحبت کنم ومرا پشت سرت به اشپزخانه میکشی.کنار میز می ایستیم و تو مستقیم به چشمانم خیره میشوی سرم را پایین میندازم. _ ریحانه؟اول بگو ببینم ازمن ناراحت که نشدی ؟ سرم را به چپ و راست تکان میدهم. تبسم شیرینی میکنی و ادامه میدهی _ خدارو شکر.فقط میخوام بدونم از صمیم قلبت راضی به اینکار هستی. شاید لازمه یه توضیحاتی بدم.. من خودخواه نیستم که بقول مادرم بخوام بدبختت کنم! _ میدونم.. _ اگر اینجا عقدی خونده شه دلیل نمیشه که اسم منم حتمن میره تو شناسنامه ات باتعجب نگاهت میکنم _ خانومی! این عقد دائم وقتی خونده میشه.بعدش باید رفت محضر تا ثبت شه ولی من بعد ازجاری شدن این خطبه یراست میرم سوریه دلم میلرزد و نگاهم روی دستانم که بهم گره شده سر میخورد. _ من فقط میخواستم که…که بدونی دوست دارم.واقعا دوست دارم. ریحانه الان فرصت یه اعترافه. من ازاول دوست داشتم! مگه میشه یه دختر شیطون و خواستنی رو دوست نداشت؟ اما میترسیدم…نه ازینکه ممکنه دلم بلرزه و بزنم زیر رفتنم! نه!..بخاطر بیماریم! میدونستم این نامردیه درحق تو! اینکه عشقو ازاولش درحقت تموم میکردم! الان مطمعن باش نمیزاشتی برم! ببین..اینکه الان اینجا وایسادی و پشت من محکمی.بخاطر روند طی شده اس.اگر ازاولش نشون میدادم که چقدر برام عزیزی حس میکنم صدایت میلرزد _ ریحانه ….دوست نداشتم وقتی رفتم تو بااین فکر برام دست تکون بدی که ” من زنش نبودم و نیستم” ما فقط سوری پیش هم بودیم دوست دارم که حس کنی زن منی! ناموس منی.مال منی
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ _من‌بادلوجونم‌براشون‌آهنگ‌میزنم،دست‌ مزدی‌نمیخوام نرگس:پس‌میخوای‌باقی‌الصالحات‌‌باشه‌ برات _یعنی‌چی‌این‌حرف؟ نرگس:هیچی‌بابا،عربیت‌هم‌نم‌کشیده راستی‌یه‌چیزی‌میخواستم‌بهت‌بگم _جانم‌بگو نرگس:چندوقتیه،داداشمون‌توخودش‌ نیست،گلوش‌جایی‌گیرکرده،سرنخاشو پیداکردم،رسیدم‌به‌تو (شوکه‌شده‌بودم،اصلاباورم‌نمیشد،آقارضا،من،نه‌نه.امکان‌نداره‌حتمانرگس‌بدفهمیده) نرگس:الووووکجایی‌تو،توهم‌که‌مثل‌ داداشمونی _نرگس‌جون،حتمااشتباه‌فهمیدی‌تو،شایددلشون‌پیش‌یه‌نفره‌دیگه‌باشه! نرگس:یعنی‌میخوای‌بگی‌من‌خان‌داداشمونونمیشناسم ،نه‌خواهردلشوباخته‌به‌تو،البته‌ این‌حیاش‌نمیزاره‌حرف دلشوبزنه،ولی‌امشب‌حتماازش‌میپرسم، البته‌اول‌ازتوبپرسم‌ببینم‌توهم‌خوشت‌ میادازداداش‌مایانه _نمیدونم‌چی‌بگم نرگس:هیچی،پس‌مبارکه _وااایی‌ازدست‌تونرگس،هنوزکه‌چیزی‌ معلوم‌نیست نرگس:خیلی‌خوبم‌معلومه،پاشوبریم‌بگم‌یه‌ اتاق‌واسه‌زنداداشمون‌آماده‌کن رفتیم‌سمت‌راهرو،،یه‌صدای‌دادوبیداد شنیدیم بدورفتیم‌سمت‌حیاط باورم‌نمیشد،نویدبود،تعقیبم‌کرده‌بود بانگهبان‌یقه‌به‌یقه‌شده‌بود نرگس:چه‌خبرتونه،کانونوگذاشتین‌روسر تون نوید(یه‌نگاهی‌به‌من‌انداخت):پس‌بلاخره‌ برگشتی!خوبه!ظاهرجدیدت‌هم‌خوبه!