تو از تبار مادری🌹✨
#پارت_چهلوششم
شوهر زینب که درکل ازاول ادم کم حرفی بود.گوشه ای ایستاده و فقط شاهد ماجراست.روحیات زینب را دارد.هردوبهم می ایند.
تو مچ دستم را میگیری و روبهمه میگویی
_ من یه دودیقه باخانومم صحبت کنم
ومرا پشت سرت به اشپزخانه میکشی.کنار میز می ایستیم و تو مستقیم به چشمانم خیره میشوی
سرم را پایین میندازم.
_ ریحانه؟اول بگو ببینم ازمن ناراحت که نشدی ؟
سرم را به چپ و راست تکان میدهم.
تبسم شیرینی میکنی و ادامه میدهی
_ خدارو شکر.فقط میخوام بدونم از صمیم قلبت راضی به اینکار هستی.
شاید لازمه یه توضیحاتی بدم..
من خودخواه نیستم که بقول مادرم بخوام بدبختت کنم!
_ میدونم..
_ اگر اینجا عقدی خونده شه دلیل نمیشه که اسم منم حتمن میره تو شناسنامه ات
باتعجب نگاهت میکنم
_ خانومی! این عقد دائم وقتی خونده میشه.بعدش باید رفت محضر تا ثبت شه
ولی من بعد ازجاری شدن این خطبه یراست میرم سوریه
دلم میلرزد و نگاهم روی دستانم که بهم گره شده سر میخورد.
_ من فقط میخواستم که…که بدونی دوست دارم.واقعا دوست دارم.
ریحانه الان فرصت یه اعترافه.
من ازاول دوست داشتم! مگه میشه یه دختر شیطون و خواستنی رو دوست نداشت؟ اما میترسیدم…نه ازینکه ممکنه دلم بلرزه و بزنم زیر رفتنم! نه!..بخاطر بیماریم! میدونستم این نامردیه درحق تو! اینکه عشقو ازاولش درحقت تموم میکردم! الان مطمعن باش نمیزاشتی برم!
ببین..اینکه الان اینجا وایسادی و پشت من محکمی.بخاطر روند طی شده اس.اگر ازاولش نشون میدادم که چقدر برام عزیزی
حس میکنم صدایت میلرزد
_ ریحانه ….دوست نداشتم وقتی رفتم تو بااین فکر برام دست تکون بدی که ” من زنش نبودم و نیستم” ما فقط سوری پیش هم بودیم
دوست دارم که حس کنی زن منی! ناموس منی.مال منی
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_چهلوششم
_منبادلوجونمبراشونآهنگمیزنم،دست
مزدینمیخوام
نرگس:پسمیخوایباقیالصالحاتباشه
برات
_یعنیچیاینحرف؟
نرگس:هیچیبابا،عربیتهمنمکشیده
راستییهچیزیمیخواستمبهتبگم
_جانمبگو
نرگس:چندوقتیه،داداشمونتوخودش
نیست،گلوشجاییگیرکرده،سرنخاشو
پیداکردم،رسیدمبهتو
(شوکهشدهبودم،اصلاباورمنمیشد،آقارضا،من،نهنه.امکانندارهحتمانرگسبدفهمیده)
نرگس:الووووکجاییتو،توهمکهمثل
داداشمونی
_نرگسجون،حتمااشتباهفهمیدیتو،شایددلشونپیشیهنفرهدیگهباشه!
نرگس:یعنیمیخوایبگیمنخانداداشمونونمیشناسم ،نهخواهردلشوباختهبهتو،البته
اینحیاشنمیزارهحرف
دلشوبزنه،ولیامشبحتماازشمیپرسم،
البتهاولازتوبپرسمببینمتوهمخوشت
میادازداداشمایانه
_نمیدونمچیبگم
نرگس:هیچی،پسمبارکه
_واااییازدستتونرگس،هنوزکهچیزی
معلومنیست
نرگس:خیلیخوبممعلومه،پاشوبریمبگمیه
اتاقواسهزنداداشمونآمادهکن
رفتیمسمتراهرو،،یهصدایدادوبیداد
شنیدیم
بدورفتیمسمتحیاط
باورمنمیشد،نویدبود،تعقیبمکردهبود
بانگهبانیقهبهیقهشدهبود
نرگس:چهخبرتونه،کانونوگذاشتینروسر
تون
نوید(یهنگاهیبهمنانداخت):پسبلاخره
برگشتی!خوبه!ظاهرجدیدتهمخوبه!
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱