رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_چهلوهشتم
اومدسمتمنبهزورمنوازماشینپایینبرد
دروبازکرد،
اینقدرخوردهبود،تعادلراهرفتنهمنداشت
چادرموازسرمکشیدانداختداخلاستخر
دستمومیکشیدوباخودشداخلویلابرد
منهیدادمیزدموکمکمیخواستمولی
دریغازیهنفر
خدایاصدامونمیشنویچرا!
خدایاتوراجانآبرویزینبت،درکربلاآبروموحفظکن
بلندشدمازجامنفسنفسمیزدم
نویدمیاومدجلوومنمیرفتمعقبتر
نوید:نگفتمصداتویهجوریمیبرمتاآخرعمرحرفینزنی،البتهدیگهامشبآخرعمرته،
همینجاداخلهمینباغچالت
میکنم
_توروخدابزاربرم،منکهگفتمبهدردتو
نمیخورم
نوید:چقدرمباحجاب.تودلبروترشدهبودی
ناگهانهولشدادم،صداییزمینخوردن
شنیدم،چشماموبازکردم،دیدمسرهنویدبه
میزیخوردهوازحالرفتهبود،از
سرشخونمیاومد
گریهامشدتگرفت
باسرعتازخونهزدمبیرونورفتمسمت
ماشین
ازداخلکیفمموبایلموبرداشتمشماره
نرگسوگرفتم
نرگس:الورها،الووو،
صدایگریهامبلندترشدهبود،اصلا
نمیتونستمحرفبزنم
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱