eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.7هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
42 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
تو از تبار مادری🌹✨ زهراخانوم سمتش میدود _ ای خدا مرگم بده! چت شد؟ سجاد که روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد _ چیه داداشه؟..بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشن بگیری؟…دقیقا چته برادر و بازهم بلند میخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازک میکند _ نعخیر.مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص میخورم. فاطمه که تابحال مشغول صحبت باتلفن همراهش بود.لبخند کجی میزند و میگوید _ به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ زدم.گفتم بیان… زینب میپرسد _ گفتی برای چی باید بیان؟ _ نه!فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم… _ عه خب یچیزایی میگفتی یکم اماده میشدن تو وسط حرفشان میپری _ نه بزار بیان یهو بفهمن
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ _خواهش‌میکنم حالا‌برو‌بچه‌ها‌رو‌بیار نرگس:باشه منم‌تارفتن‌نرگس،وسیله‌هاروآماده‌کردم، یه‌صندلی‌هم‌گذاشتم‌روبه‌روی‌پیانو،روش‌ نشستم بچه‌هاواردسالن‌شدن بادیدن‌پیانواومدن‌نزدیک‌تر _سلام‌عزیزای‌من‌خوبین؟ نرگس:بچه‌ها،رهاجون‌براتون.میخواد آهنگ‌بزنه،تاشمابخونین بچه‌هاباخوشحالی‌همههورااامیکشیدن نرگس:زهراخانم‌بچه‌هارومرتب‌کن زهراخانم:چشم _اول‌صبرکنین‌آهنگوبزنم،بعدکه‌خوب‌ شنیدین‌ازاول‌باهم‌میخونیم شروع‌کردم‌به‌پیانوزدن،ذوق‌وخوشحالی‌ روتوچشماشون‌میدیدم،اشک‌توچشمام‌ جمع‌شده‌بود بعدازتمام‌شدن‌آهنگ‌ازبچه‌خواستم‌بخونن منم‌باآهنگ‌همراهی‌شون‌میکردم بعدازتمام‌شدن‌آهنگ‌همه‌باخوشحالی‌ میپریدن‌هواودست‌میزدن نرگس:واااییی‌رها،فکرشونمیکردم‌اینقدر تاثیرداشته‌باشه ممنونم‌که‌کمک‌کردی _خواهش‌میکنم به‌همراه‌نرگس‌رفتم‌داخل‌دفترنشستیم نرگس:خوب‌خانم‌معلم،ازکی‌قراردادببندیم _یعنی‌چی؟ نرگس:خوب‌واسه‌آهنگکزدن‌واسه‌بچهها، بیاهمین‌جاکارکن،حقوق‌هم‌میدیم‌بهت