eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.8هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.8هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dore_najaff110 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ _باشه.چاره‌ای‌نیست نرگس:مخی‌ام‌واسه‌خودماا نه؟ نرگس‌یه‌چادرعبایی‌برام.آورد گذاشتم‌روی‌سرم،جلوی‌آینه‌خودمونگاه‌ میکردم نرگس:به‌به‌چقدرماه‌شدی (خیلی‌بهم‌میاومد،ولی‌چون‌اولین‌بارم‌بود، داشتنش‌سخت‌بودبرام) سوارماشین‌شدیموحرکت‌کردیم رسیدیم‌به‌یه‌فروشگاه‌د‌م‌دره‌مغازه‌ مانکن‌هایی‌بودکه‌روی‌سرشون‌چادربود نرگس‌راست‌میگفت،عمرأنویداینجاها میاومد واردفروشگاه‌شدیم لباسای.سوسول‌نداشت،مانتوهاش‌همه‌ دکمه‌داربود یه.چنددست‌لباس‌گرفتم رفتیم‌سمت‌صندوق میخواستم‌حساب‌کنم‌که‌نرگس‌اجازه‌نداد نرگس:ععع‌زشته‌دختر،تومهمان‌ماهستی، هرموقع‌اومدم‌خونتون،توهم‌مهمانم‌کن _اینجوری‌طلبم‌بهت‌زیادمیشه نرگس:ازقدیم‌میگن،طلبکارباش‌ولی‌بدهکارکسی‌نباش حالابرولباستوعوض‌کن _نه‌باشه‌میریم‌خونه‌عوض‌میکنم _نمیدونم‌شاید نرگس:نکنه‌خوشت‌اومده‌کلک _نمیدونم‌شاید نرگس:باشه‌بریم بعدازخریدحرکت‌کردیم‌سمت‌خونه‌نرگس‌ اینا