eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
به امام رضا میگم دردامو ...❤️‍🩹
دیگه فقط امام رضا درکم میکنه
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماییم و غمی پایدار و حسرت حرم رفتنی با رفیقامون...(:💙
بگن امن ترین جای جهان .. خواهم گفت یه کنج از حرم امام رضا:))
میگفت میری مشهد به امام رضا میگی مشکلت چیه بعدم امام رضا بهت میگه: درستش میکنم حالا بفرما چایی همینقدر قشنگ:))🌱 🤍
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 ١٩ امروز ۱۵ تیره و دقیقا یک ماه از اولین دیدار من و محمدجواد میگذره... توی این یک ماه برای فراموش کردنش هرکاری کردم... ولی نشد از سرگرم کردن خودم با کارای خونه و هر روز بیرون رفتن با مهدیه و عضو شدن توی گروه حلال احمر بگیر تا کلاسای مبانی خبرنگاری که هفته ای دو روز میرفتم... هی تازه ماه رمضونم هست و ببشتر وقتم رو مسجدم... ولی.... نشد.... صدای آهنگ صبح امید حامد قطع شد و گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود اشکامو پاک کردم و تماس رو وصل کردم _الو بفرمایید ناشناس: خانم زمانی؟ _بله بفرمایید امرتون ناشناس: عه ببخشید فکر کنم اشتباه گرفتم. خدافظ _وا الووووو الووووو تماس قطع شد وا این دیوونه دیگه کی بوددختر بود ولی صداش اصلا آشنا نبود از اونجایی حوصله نداشتم پیگیرش نشدم فقط شمارشو سیو کردم تا مشخصات تلگرامش رو ببینم (خادم بی بی)اسم پروفایلش و حرم حضرت معصومه عکس پروفایلش بود این دیگه کیه راستی علی امتحاناش تموم شده و برگشته کرمان(فاطمه خانومم دیگه کلا خونه ما تلپ بیرون نمیره) علی به طرفم اومد و کنارم نشست علی: آبجی گلی خوبی؟ _از احوال پرسیای شما علی: متلک میگی آبجی خانوم _متلک نیست عزیزم حقیقه مگه شما غیر خانووومتون کسی رو هم میبینید علی: امشب افطار پیتزا دعوتت میکنم شهربازیم میبرمت که ببینی داداشت به فکرته _عه جان من به به بریم (حالا مدیونید فکر کنید تا همین یه دقه پیش میخواستم قورتش بدم ها من اصلا اسم خوردنی میاد روحیه میگیرم) علی: راستی سادات یادم رفت بهت بگم _چیوووو علی: سیدجواد رو یادته؟ خونشون بودیم رو روز تو قم _خب خب اره چیشده مگه اتفاقی افتاده براش علی: وا چرا همچین میکنی نه فقط بعد عید فطر با خانودش میان کرمان به مامان گفتم دعوتشون کنه خونه از خجالتشون در بیایم جاااااانم آخ قلبم خدایا دمت گرم... با خوشحالی رفتم توی اتاقو درو بستم و آهنگ عشق پاک حامد رو پلی کردم و رفتم توی فکر... _یعنی قراره چند روز دیگه ببینمش... ادامـہ‌دارد . .
💗 خانم خبرنگار و آقای طلبه💗 ماه رمضون با همه خوبی هاش تموم شد و من دل توی دلم نبود برای اتفاقی که قراره یک روز بعد عیدفطر بیوفته و فقط ۲۴ ساعت باهاش فاصله دارم. امروز عید فطره و من و خانواده بعد نماز عید اومدیم مصلی امام علی(مصلی کرمان) ب عد زیارت معراج شهدا حالا کنار مزار مادر بزرگم نشستیم چه قدر دلم برا خودش و حرفاش تنگ شده... چقدر دوسش دارم و میدونم دوسم داره.... فاطی: علی میای باهم بریم قدم بزنیم علی: آره عزیزدلم بریم خانومی فاطی: تو نمیای فائز؟ _نه برید خوش بگذره مامان: فائزه بنظرت برای فردا ظهر چی غذا درست کنم؟! _اووووم نمیدونم. من فسنجون دوس دارم مامان: فسنجون خالی که نمیشه. باید یه چیز دیگم کنارش باشه مادر _باشه بابا مگه من چیکار دارم مادر من بلند شدم و افتادم دنبال سوژه برای عکاسی... عکاسی آرومم میکنه چند تا عکس توپ گرفتم و پیش مامان اینا برگشتم. علی و فاطیم اومده بودن باهم رفتیم اول بستنی گرفتیم خوردیم بعدم رفتیم خونه تا جم و جور کنیم برای فردا خیلی استرس داشتم... خدایا یعنی قراره فردا دوباره اون چشمای عسلی رو ببینم.... شب تا صبح نخوابیدم و به فردایی فکر کردم که قرار بود محمدجواد رو بعد یکی دو ماه ببینم... خدایا شکرت... بالاخره اون شب رو گذروندم و پا به روزی گذاشتم که ۱۵ روزه منتظرشم.... خدایا خودت میدونی چقدر دوسش دارم... کمکم کن.... فقط تویی که میتونی من و به وصال یارم برسونی... ادامـہ‌دارد . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا