eitaa logo
دخــتــࢪان ســـ💚ـــیــدعـلے
186 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
418 فایل
بـسـم رب شــهیـده💔 دخـترانی از تـبـار زهـراس🧕🏻 وسـربازان جنگ نرم ✌️ مادختران ‌نیز پای کار حسین میمانیم💚 رهبرم‌فرمان‌دهد‌جان‌رانثارش میکنم✌️ کپی؟: حلال به‌شرط‌یک‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا💚 @Zhdjdvzk آیدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده _نه دیگه لازم نیست،قانع شدم مرسی سرش رو تکون داد و رفت.چقدر قشنگ حرف میزد،همهی مثال هاش ملموس و قانع کننده بود،جوری صحبت می کرد که با اینکه حرفاش درباره ی امثال من بود ولی هیچکدوم رو توهین به حساب نیاوردم،راستی یادم باشه ازش بپرسم این اطالعات رو از کجا اورده،درسته به خاطر کارش به هم چین اطالعاتی احتیاج داره ولی دیگه نه انقدر،خیلی پر بود... بچه ها برای وضو گرفتن از حسینیه خارج شدند،چقدر دلم می خواست منم نماز بخونم ولی حیف که باید تا فردا صبر کنم. هه...کی فکرش رو می کرد که من،یسنا کیانی،کسی که تعداد دوست پسراش از دستش در رفته،کسی که گاهی ترنم رو برای اینکه اینقدر به نماز و حجابش اهمیت میداد مسخره می کرد و برای اینکه دوست نداشت با کسی دوست بشه بهش می گفت امل،دلش بخواد نماز بخونه!!!فکر کنم خدا هنوز فر اموشم نکرده که داره کمکم میکنه متحول شم... میلی به شام نداشتم،رفتم تو خوابگاه و رو تخت دراز کشیدم،گوشیمو یه ساعت زود تر کوک کردم و کم کم چشم هام گرم شد و خوابم برد. ساعت چهار صبح بود که از خواب بیدار شدم،چون زود خوابیده خوابم نمیومد،بعد از اینکه اماده شدم وسایل الزمم رو برداشتم و به اجرای نقشه ی خبیثانه ام پرداختم... خدایا خودت میدونی که می خواهم متحول بشم ولی از این یه کار نمی تونم بگذرم ،پش پیشاپیش توبه رفتم سراغ فرناز و شروع به تک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده _فرناز...فرناز بیدار شو...فرناز باالخره چشم هاشو باز کرد و با تعحب بهم خیره شد:ا...یسنا تویی؟چه خبرته کله سحر؟ چقدر دوست داشتم با دست های خودم خفه اش کنم،قیافه اش رو یه جوری کرده بود انگار من چه جوری صداش کردم،حالم از این مظلوم بازیاش بهم میخورد،جلوی طاها هم همینطوری رفتار می کرد،حداقل من هرچیم که بودم هیچ وقت دورو نبودم و برای به دست اوردن دل کسی ظاهر سازی نمی کردم.حتی اگه اون شخص طاها بود. به خودم اومدم گفتم:می خوام برم حموم ،میای؟ من بیام برا چی اخه؟ _تنها می ترسم برم،بیا باهم بریم _خب اگه می ترسی با ترنم برو... _ترنم دیروز رفته حموم دیگه امروز با من نمیاد _منم نمیام حوصله ندارم،می خوام بخوابم _هر طور که راحتی،گفتم شاید زیاد عرق کرده باشی بد نباشه یه دوش بگیری.اخه خودم اگه هرروز دوش نگیرم می میرم،گفتم شاید تو هم اینطوری باشی... _اره راست میگی دیروز خیلی عرق کردم،باشه میام فقط صبرکن تا وسایلمو بردارم اماده شدن فرناز یه ربعی طول کشید،از خوابگاه بیرون اومدیم و به سمت حمام ها رفتیم،هوا هنوز تاریک بود و همه خواب بودند و این برای اجرای نقشه ام بهتر بود... جلوتر از فرناز می رفتم تو حموم ها سرک می کشیدم و در جواب فرناز که می خواست بدونه قصدم از این کار چیه می گفتم:می خوام ببینم کدومش تمیزتره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده باالخره پیداش کردم،شاید از شانس خوب من بوده که از دیروز تا حاال محدوده گشت زنیش تو همین حموم ها بوده _بیا فرناز این حمومه خوبه.برو تو لباس هاتم درار بده به من ،منم چند دقیقه دیگه میام. فرناز سری تکون داد و رفت داخل،لباس هاش رو از الی در بهم داد،منم در رو از بیرون قفل کردم و رفتم توی حموم کناری تا عالوه بر دوش گرفتن غسل هم بکنم... یه ربع گذشته بود که صدای جیغ فرناز بلند شد و من خودمو کنترل می کردم که بلند نخندم. صدای جیغ مانند فرناز:یسنا کجایی؟یسنا!!!بیا این جا مارمولک داره!!!یسنا!!! وقتی از جواب دادن من نا امید شد،شروع کرد به درخواست کمک کردن: _کمک ...کمک...کسی بیرون نیست؟....من دارم سکته می کنم....کمک...این جا مارموبک داره...واییییییییی...یکی کمک کنه... با کمال ارامش به ادامه ی کارم پرداختم و بعد از پوشیدن لباس هام و مرتب کردن سر و وضعم رفتم سراغ فرناز در رو باز کردم که دیدم فرناز جمع شده گوشه ی دیوار و داره پوست لبش رو می کنه،رنگش هم خیلی پریده بود _چته تو؟چرا انقد جیغ جیغ میکنی؟ _کجا بودی تو؟مگه قرار نبود بیای حموم _چرا ولی ترنم صدام زد و کارم داشت،بشد که بیام _در چرا بسته بود؟ وا...خب قفل در از پشت بود،منم مجبور شدم ببندمش،اخه قفلی که از تو داشت خراب بود... _یسنا این جا مارمولک داره،من دارم سکته می کنم. _مارکولکچیه؟توهم زدی.جمع کن این لوس بازیا رو زود بیا بیرون دیر شده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا