هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم رب الحیدر
🔸 #ساقی_کوثر
🔹 # فاتح_خیبر
🔸 #اسد_الله_الغالب
🔹 #علی_بن_ابیطالب
💐 #قسمت_آغازین_قصیده_آفتابیه
💐 #دسته_گلی_تقدیم_مولایم_علی علیه السلام
شاعر: #حاج_امیر_ایزدی
ای برقِ ذوالفقارِ تو را مظهر ، آفتاب
در آسمان تو راست ثناگستر ، آفتاب
تا در سما مدیحِ تو خوانَد بر اختران
هر دم کند قصیدة نُو از بر ، آفتاب
یک لحظه بی ولایِ تو از پشت کوهها
بیرون نکرده بهر تجلّی ، سر ، آفتاب
چون در مدارِ مهرِ تو شد مهر ، پایدار
در تیرگی است مشعلِ روشنگر ، آفتاب
بی حبّ تو اگر به فلک ، جلوه گر شود
بیند ز نارِ خشمِ خدا ، کیفر ، آفتاب
از کعبه رخ نمودی و نورت جهان گرفت
آنسان که سرزند سحر از خاور ، آفتاب
دیوار کعبه باز شد از بهرِ مادرت
تابید از تو در حرمِ داور ، آفتاب
خورشیدِ آسمان امامت تویی که هست
از ذرّه نیز پیشِ رُخَت کمتر ، آفتاب
قَدْرِ تو آن قَدَر که سزد در کمالِ فخر
بر سر نهد ز خاکِ رهت افسر ، آفتاب
هستی ابوتراب و تراب از تو مفتخر
کآمد به چاکرانِ درت نوکر ، آفتاب
از ردّ شمس ، بر همه گردید آشکار
امرِ تو راست بندة فرمانبر ، آفتاب
گر نورِ اوست در همه آفاق ، جلوه گر
بر سر گرفته سایه ای از قنبر ، آفتاب
میرِ حُنین و بدری و وقتِ مصافِ خصم
سر باز تو است مهر و مه و اختر ، آفتاب
از حمله های حیدریِ تو ، دری ندید
تابید بعدِ جنگ چو بر خیبر ، آفتاب
در رزمگاه ، تافت به اعجازِ ذوالفقار
گاهی به نعشِ مرحب و گه عنتر ، آفتاب
سر لشگرِ سپاهِ رسول خدا ، تویی
سربازِ کوچکی است در این لشگر ، آفتاب
بر خیلِ روبهان زدی ، ای شیر ، یک تنه
این زَهْرِه را ندیده ز شیرِ نر ، آفتاب
عین الله است چشمِ تو ، دستت یَدُاللَّه است
فرشِ قدومِ تو است به هر معبر ، آفتاب
« دندان تابناکت و رخسار چون مهت
این بر ستاره خنده زند آن بر ، آفتاب »
« هر جا که روی ماهِ تو طالع شود ، بُوَد
با آن همه ضیاء ز سُهی کمتر ، آفتاب» [1]
« خاکی که سایة تو اَش از خاک برگرفت
در نقره گیردش قمر و در زر ، آفتاب »
« در بارگاهِ جاهِ تو قندیل ، آسمان
در روضة معطّرِ تو مجمر ، آفتاب » [2]
صاحب لوای احمد و ساقیّ کوثری
از کوثرِ ولای تو زد ساغر ، آفتاب
توبا حقیّ و با تو بُود حق ، عَلَی الدّوام
نَبْوَدْ از این حقیقت ، روشنتر ، آفتاب
با دست خویش ، وصله به کفش و ردا زدی
آن وصله را به فرق ، کند افسر ، آفتاب
آن دلبری که با نظری ، دل بری ز خلق
کس پیشِ حُسنِ تو ندهد دل بر ، آفتاب
« آن سروری که بهرِ نمازش ز باختر
آوَرْد باز ، معجزِ پیغمبر ، آفتاب »
« رایت اگر سکونِ فلک اقتضا کند
بر زورقِ سپهر شود لنگر ، آفتاب » [3]
روز غدیر کرد به تبریک ، در رهت
هر پَرْتُوَش نثار ، دو صد گوهر ، آفتاب
بودند مهر و ماه ، قرین در غدیر خم
با ماهتاب بود چو بر منبر ، آفتاب
دیدند خَلْق ، دستِ تو در دستِ عقل کل
آنسان که دید از فلک این منظر ، آفتاب
ز امرِ حقت ، رسول ، ولی خوانْدْ ، یا علی
بشنید این کلام ، چو بحر و بر ، آفتاب
تا کور ، چشمِ خصمِ تو گردد در آن میان
ز انجم ، سپند ریخته در مجمر ، آفتاب
دارم یقین چو زُمرة حجاج ، با شعف
بیعت نموده یکدله با حیدر ، آفتاب
با حُکمِ انتسابِ تو ، تکمیل گشته دین
قرآن یکی گواهِ من ، آن دیگر ، آفتاب
نعمت ، تمام گشت به یُمنِ ولایتت
بگرفته از ولایتِ تو زیور ، آفتاب
آن روز ، حق به مکتبِ اسلام شد رضا
چون مومنین بُود به همین باور ، آفتاب
ای کشتیِ نجاتِ بشر ، ناخدای صبر
انداخته به ساحلِ تو لنگر ، آفتاب
تا بنده است بهرِ تو تابنده در فلک
بی مُهرِ مهرِ تو است یقین ابتر ، آفتاب
از پاک سیرتان همه وصفِ تو می شنید
وقتی که می گذشت ز هر کشور ، آفتاب
ای قاری کتابِ خدا ، قبل از نزول
از دوستیِّ تو شده روشنگر ، آفتاب
گرمِ صلات بودی و دادی زکات را
در دستِ تو است حلقة انگشتر ، آفتاب
شمع هدایتیّ و به گِرد تو می زند
پروانه وار ، بهر طوافت پَر ، آفتاب
« دستِ تو چون محیط و در آن آسمان ، صدف
در این صدف ز ریزش تو گوهر ، آفتاب »
« در قلزمِ جلال تو ، فُلکی است نُه فلک
کاورا بُود به وقتِ سکون لنگر ، آفتاب » [4]
تو کیستی ؟ که گر ندهی رخصتِ ظهور
ظاهر به چشم کس نشود دیگر ، آفتاب
بشنید در کشاکشِ صفین بارها
مدح تو از صحابة پیغمبر ، آفتاب
تکبیر گفت در فلک آن روز پُر ز سوز
با دیدنِ مبارزة اشتر ، آفتاب
قرآن تویی ، نه آنچه به نی کرد عمر و عاص
بر یاریِ معاویة دون در ، آفتاب
هرگز ز رجس ، پاک نگردد عدویِ تو
تابد هزار قرن به خاکش گر ، آفتاب
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 بالمس لینک زیربه #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
بسم رب الحیدر
🔸 #ساقی_کوثر
🔹 # فاتح_خیبر
🔸 #اسد_الله_الغالب
🔹 #علی_بن_ابیطالب
💐 #قسمت_آغازین_قصیده_آفتابیه
💐 #دسته_گلی_تقدیم_مولایم_علی علیه السلام
شاعر: #حاج_امیر_ایزدی
ای برقِ ذوالفقارِ تو را مظهر ، آفتاب
در آسمان تو راست ثناگستر ، آفتاب
تا در سما مدیحِ تو خوانَد بر اختران
هر دم کند قصیدة نُو از بر ، آفتاب
یک لحظه بی ولایِ تو از پشت کوهها
بیرون نکرده بهر تجلّی ، سر ، آفتاب
چون در مدارِ مهرِ تو شد مهر ، پایدار
در تیرگی است مشعلِ روشنگر ، آفتاب
بی حبّ تو اگر به فلک ، جلوه گر شود
بیند ز نارِ خشمِ خدا ، کیفر ، آفتاب
از کعبه رخ نمودی و نورت جهان گرفت
آنسان که سرزند سحر از خاور ، آفتاب
دیوار کعبه باز شد از بهرِ مادرت
تابید از تو در حرمِ داور ، آفتاب
خورشیدِ آسمان امامت تویی که هست
از ذرّه نیز پیشِ رُخَت کمتر ، آفتاب
قَدْرِ تو آن قَدَر که سزد در کمالِ فخر
بر سر نهد ز خاکِ رهت افسر ، آفتاب
هستی ابوتراب و تراب از تو مفتخر
کآمد به چاکرانِ درت نوکر ، آفتاب
از ردّ شمس ، بر همه گردید آشکار
امرِ تو راست بندة فرمانبر ، آفتاب
گر نورِ اوست در همه آفاق ، جلوه گر
بر سر گرفته سایه ای از قنبر ، آفتاب
میرِ حُنین و بدری و وقتِ مصافِ خصم
سر باز تو است مهر و مه و اختر ، آفتاب
از حمله های حیدریِ تو ، دری ندید
تابید بعدِ جنگ چو بر خیبر ، آفتاب
در رزمگاه ، تافت به اعجازِ ذوالفقار
گاهی به نعشِ مرحب و گه عنتر ، آفتاب
سر لشگرِ سپاهِ رسول خدا ، تویی
سربازِ کوچکی است در این لشگر ، آفتاب
بر خیلِ روبهان زدی ، ای شیر ، یک تنه
این زَهْرِه را ندیده ز شیرِ نر ، آفتاب
عین الله است چشمِ تو ، دستت یَدُاللَّه است
فرشِ قدومِ تو است به هر معبر ، آفتاب
« دندان تابناکت و رخسار چون مهت
این بر ستاره خنده زند آن بر ، آفتاب »
« هر جا که روی ماهِ تو طالع شود ، بُوَد
با آن همه ضیاء ز سُهی کمتر ، آفتاب» [1]
« خاکی که سایة تو اَش از خاک برگرفت
در نقره گیردش قمر و در زر ، آفتاب »
« در بارگاهِ جاهِ تو قندیل ، آسمان
در روضة معطّرِ تو مجمر ، آفتاب » [2]
صاحب لوای احمد و ساقیّ کوثری
از کوثرِ ولای تو زد ساغر ، آفتاب
توبا حقیّ و با تو بُود حق ، عَلَی الدّوام
نَبْوَدْ از این حقیقت ، روشنتر ، آفتاب
با دست خویش ، وصله به کفش و ردا زدی
آن وصله را به فرق ، کند افسر ، آفتاب
آن دلبری که با نظری ، دل بری ز خلق
کس پیشِ حُسنِ تو ندهد دل بر ، آفتاب
« آن سروری که بهرِ نمازش ز باختر
آوَرْد باز ، معجزِ پیغمبر ، آفتاب »
« رایت اگر سکونِ فلک اقتضا کند
بر زورقِ سپهر شود لنگر ، آفتاب » [3]
روز غدیر کرد به تبریک ، در رهت
هر پَرْتُوَش نثار ، دو صد گوهر ، آفتاب
بودند مهر و ماه ، قرین در غدیر خم
با ماهتاب بود چو بر منبر ، آفتاب
دیدند خَلْق ، دستِ تو در دستِ عقل کل
آنسان که دید از فلک این منظر ، آفتاب
ز امرِ حقت ، رسول ، ولی خوانْدْ ، یا علی
بشنید این کلام ، چو بحر و بر ، آفتاب
تا کور ، چشمِ خصمِ تو گردد در آن میان
ز انجم ، سپند ریخته در مجمر ، آفتاب
دارم یقین چو زُمرة حجاج ، با شعف
بیعت نموده یکدله با حیدر ، آفتاب
با حُکمِ انتسابِ تو ، تکمیل گشته دین
قرآن یکی گواهِ من ، آن دیگر ، آفتاب
نعمت ، تمام گشت به یُمنِ ولایتت
بگرفته از ولایتِ تو زیور ، آفتاب
آن روز ، حق به مکتبِ اسلام شد رضا
چون مومنین بُود به همین باور ، آفتاب
ای کشتیِ نجاتِ بشر ، ناخدای صبر
انداخته به ساحلِ تو لنگر ، آفتاب
تا بنده است بهرِ تو تابنده در فلک
بی مُهرِ مهرِ تو است یقین ابتر ، آفتاب
از پاک سیرتان همه وصفِ تو می شنید
وقتی که می گذشت ز هر کشور ، آفتاب
ای قاری کتابِ خدا ، قبل از نزول
از دوستیِّ تو شده روشنگر ، آفتاب
گرمِ صلات بودی و دادی زکات را
در دستِ تو است حلقة انگشتر ، آفتاب
شمع هدایتیّ و به گِرد تو می زند
پروانه وار ، بهر طوافت پَر ، آفتاب
« دستِ تو چون محیط و در آن آسمان ، صدف
در این صدف ز ریزش تو گوهر ، آفتاب »
« در قلزمِ جلال تو ، فُلکی است نُه فلک
کاورا بُود به وقتِ سکون لنگر ، آفتاب » [4]
تو کیستی ؟ که گر ندهی رخصتِ ظهور
ظاهر به چشم کس نشود دیگر ، آفتاب
بشنید در کشاکشِ صفین بارها
مدح تو از صحابة پیغمبر ، آفتاب
تکبیر گفت در فلک آن روز پُر ز سوز
با دیدنِ مبارزة اشتر ، آفتاب
قرآن تویی ، نه آنچه به نی کرد عمر و عاص
بر یاریِ معاویة دون در ، آفتاب
هرگز ز رجس ، پاک نگردد عدویِ تو
تابد هزار قرن به خاکش گر ، آفتاب
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 بالمس لینک زیربه #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.