ذره بین🔍
🍀🍀🍀💫 #رویای_نیمه_شب
#قسمت_چهلُ_دوم
دقیقه ای بعد، صفوان و حماد با همراهی یکی از نگهبانها وارد اتاق شدند. با ورود آنها، رئیس زندان برخاست و گفت:( اگر اجازه بدهید، شما را تنها میگذاریم.)
او و نگهبان بیرون رفتند. صفوان، مرد چهار شانه و خوش رویی بود. مرا در آغوش کشید و تشکر کرد. حماد هم همین کار را کرد و مثل پدرش با کنجکاوی ب من خیره شد. معلوم بود میخواستند بدانند من کیستم و برای چ ب آنها کمک کردهام. روی سکوی گوشه اتاق نشستیم. ظرفی از میوه و خرما کنارمان بود. صفوان آهی کشید و گفت:( از شما متشکرم که ما را از سیاهچال نجات دادید، اما وقتی ب دوستانم فکر میکنم ک در آن شرایط سخت ب سر میبرند، نمیتوانم خوشحال باشم، کاش حداقل میتوانستم این میوه و خرما را ب دهان آنها برسانم!)
قنواء ب شوخی گفت:(اگر خیلی ناراحت هستید، شما را ب آن پایین برمیبرمیگردانیم. )
حماد گفت:( من حاضرم ب سیاهچال برگردم تا در عوض، پیرمرد بیماری ک آنجاست، آزاد شود.)
حماد چهرهای مصمم و گیرا داشت. جای حلقه زنجیر، روی مچ و دستهایش دیده میشد. قنواء ازش پرسید:( راستی این کار را میکنی؟)
_من هنوز میتوانم سیاهچال را تحمل کنم، ولی آن پیرمرد نمیتواند. خدا میداند چقدر دلم میخواهد کُند و زنجیر را از دست و پا و گردن لاغرش برمیداشتند و پس از بردنش ب حمام، لباسی تمیز میپوشاندند و نزد بستگانش میبردند.
صفوان صحبت را عوض کرد و رو ب من و قنواء گفت:(ما چطور میتوانیم بزرگواری شما را جبران کنیم؟)
خطاب ب من ادامه داد:( ما خوش شانس بودیم ک شما ب طور غیرمنتظره ب سیاهچال آمدید و در فضای نیمه تاریک، میان آن همه زندانی ک قیافه هایشان فرق کرده، حماد را شناختید!)
گفتم:( ب جای این حرف ها، بگذارید بانو قنواء ماجرای دیروز را برایتان تعریف کند، شنیدنی است!)
قنواء پرسید:( کدام ماجرا؟ اسب سواری یا رفتن ب حمام ابوراجح؟)
با شنیدن نام ابوراجح، صفوان و حماد یکه خوردند.
_رفتن ب حمام ابوراجح را تعریف کن.
ب صفوان گفتم:( ابوراجح از دوستان مورد اطمینان من است. مرد درست کاری است. در بازار، حمام دارد.)
صفوان سری تکان داد و لبخند زد. توانسته بودم ب او بفهمانم ک با توصیه ابوراجح ب سراغ آنها رفته ام. گفت:( نامش را شنیدهام. از او ب نیکی یاد میکنند.)
حماد آنقدر باهوش بود ک منظور من و پدرش را بفهمد. گفت:( شنیدهام در حمامش، دو پرنده سفید و زیبا دارد.)
قنواء گفت:( من هم وصف زیبایی آن دو پرنده را شنیده بودم. دیروز بالاخره موفق شدم آنها را ببینم.)
حماد با تعجب پرسید:( یعنی ب حمام رفتید و آنها را دیدید؟)
_بله.
_اما آنجا ک حمام مردانه است.
قنواء خوشحال از اینکه توانسته بود علاقهشان را جلب کند، با آب و تاب، همه آنچه را ک اتفاق افتاده بود، تعریف کرد.
از زندان بیرون آمدیم، قنواء پرسید:( نظرت درباره حماد چیست؟)
گفتم:( پدرش مثل ابوراجح، انسان درستکاری است. حماد هم فرزند چنین پدری است.)
_و البته اگر حسادت نمیکنی، خوش قیافه است. چشمهایش حالت قشنگی دارد ک من دوست دارم!
از حیاط سرسبز دارالحکومه میگذشتیم. با حرف های قنواء ب این فکر افتادم ک ریحانه پس از شنیدن خبر سلامتی حماد و خلاص شدنش از سیاهچال، چقدر خوشحال شده. برایم دردآور بود ک ریحانه ب خاطر نجات حماد، از من سپاس گزار باشد. احتمال میدادم در میهمانیِ روز جمعه، ب این خاطر از من تشکر کند و بخواهد از وضع و حال حماد برایش بگویم. اکر ب او میگفتم ک حماد سالم و سرحال است، فکر میکرو خوابش ب تعبیر شدن نزدیک شده. از دلم گذشت:( آیا تقدیر این است ک خواب او با کمک من. تعبیر شود و ب همسر دل خواهش برسد؟) ب خودم نهیب زدم:( تو اگر ب ریحانه علاقه داری، باید خوشحالی و سعادت او برایت از هرچیز دیگر، مهمتر باشد. این خودپرستی است ک او را تنها ب این شرط، خوش بخت بخواهی ک با تو ازدواج کند. اگر او با حماد ب سعادت میرسد، باید ب ازدواج آنها راضی باشی.)
این نهیب، مثل مشک آبی بود ک روی کوهی از آتش بریزند. این توجیه و دل داری ها نمیتوانست آرام و راضی ام کند. با یاد آوردن ایمانی ک ابوراجح ب خدا داشن، آرامشی در خودم احساس کردم. در دل ب خدا گفتم:(بگذار کارهایم فقط برای رضای تو باشد. تو هم مرا ب آنچه رضای توست، راضی و خوشحال کن!)
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
قند مکرر اسم «حسین» است، والسلام
شیرینترین کلام، کلام حسین شد
«با یک سلامِ صبح به ارباب بی کفن»
روزم پر از جوابِ سلامِ حسین شد
#السلام_علیک_یا_اباعبداللهع❤️✋🏻
#صبحتون_امام_حسینی🌱
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
سلام بر کسانی که علی رغم
بی مهری هایی که دیده اند، هنوز به
این زندگی عشق میورزند:)🌱
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🌱❤️
سعی کردی.
شکست خوردی.
اشکالی ندارد.
دوباره سعی کن.
دوباره شکست بخور.
بهتر پیروز شو.
[ساموئل_بکت]
#انگیزشی
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴 عرض کنم خدمت اون براندازهایی که از مهمونی ده کیلومتری دارن میسوزن،
🔹 یه هشتاد کیلومتری تو راهه... 😁😍
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
😎✌️
تهران1402 VS پاریس1402
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🍃🌹🍃
🔵 نرخ بیکاری کشور به کمترین میزان خودش، یعنی ۸.۲ درصد رسیده ، این آمار در دولت ویرانگر روحانی به ۱۲.۴ درصد رسیده بود!!!
✍محمد بهبهانی
#خبر_خوب
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله بهجت(ره):
نماز اول وقت تکوینا انسان را به مقام عالی می رساند
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🌸 خدایا
✨شکرت که ذکر زبان و قلبم
🌸 در آغاز هر کاری
✨نام رحمان و رحیم توست
🌸 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
✨الهی به امید تو
🌸 برای شروع یک روز زیبا
✨امروز مان را ختم به خیر بفرم
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃