eitaa logo
ذره بین🔍
89 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
4هزار ویدیو
146 فایل
بسم رب البصیر... اینجا با ذره بین🔍معیارهای اسلام،دنیای سیاست اطرافمان را رصد می کنیم. برای رفع شبهات سیاسی و طرح سوال و انتقاد و پیشنهادات شما،ارتباط با ادمین👇 @M_Gh1415
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🍃🌹🍃▪️ 🌹/ با بیش‌تر آشنا شویم 🕊 ۱۸ مرداد سالروز شهادت «شهید محسن حججی» دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴ایران به فناوری موشک کروز سوپرسونیک دست یافت ♦️متخصصان صنایع دفاعی کشورمان به فناوری طراحی موشک سوپرسونیک دست یافته‌اند و این موشک هم اکنون در مرحله تست‌ قرار دارد. دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ به ما میگین درس شهید حسین فهمیده و بردن بچه ها به هیات، عین خشونته و برا روحشون خوب نیست اما خودشون ببرند چنین مکانهایی اشکال نداره. دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرهفته تون بی نظیر دركنار خانواده و دوستان روزتون پرازخوبی🍃🌷 لحظه هاتون پرازآرامش دوستی هاتون پرازصفا رزق وروزی تون پرازبرکت و زندگیتون پرازمحبت🍃🌷 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️تنوعی از محجبه‌ها و زنان و دخترانی با حجاب در روستاهای هلند به جنگ فرهنگی هدایت شده در ایران نگاه نکنید عموم انسان‌ها به فطرت خود گرایش دارند یا گرایش پیدا خواهند کرد. دنیا پس از تجربه‌های تلخ بدپوششی و آسیب‌هاش دوباره به سمت پوشش در حال گرایش است... دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴 ارزش خبری گزارش های بی‌بی‌سی فارسی رو مشاهده می‌کنید! دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست سبب پمپاژ اکلیل به قلبتون میشه✨ بابای من قهرمان بود❤️‍🩹 به مناسبت بزرگداشت شهدای مدافع حرم دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
▪️🍃🌹🍃▪️ 🔻متهم پرونده ضرب و جرح بانوی آمر به معروف در شیراز در زندان نظامی است مرکز رسانه قوه‌قضاییه: 🔹در پی شکل‌گیری شایعاتی در فضای مجازی مبنی بر آزادی ضارب بانوی آمر به معروف در باغ نارنجستان شیراز، روابط عمومی دادگستری استان فارس اعلام کرد متهم پرونده از زندان عمومی به زندان نظامی منتقل شده است و در حال حاضر در بازداشت موقت به سر می‌برد. 🔹رسیدگی به اتهامات این فرد به زودی در دادگاه کیفری ۲ شیراز برگزار و نتیجه در چهارچوب قانون و مقررات به افکار عمومی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔹در این پرونده ابتدا سه نفر شامل یک مرد و دو زن بازداشت شدند که دو نفر خانم متهم پرونده که همگی قرابت خانوادگی با یکدیگر دارند با قرار تأمین مناسب قضایی به صورت موقت آزاد شدند و متهم مرد همچنان در بازداشت است. 🔹همچنین بر اساس بررسی‌های صورت گرفته مشخص گردید خبر منتشر شده در خصوص مسئولیت برادر این متهم در دادگستری یکی از استان‌ها کذب بوده و صحیح نیست. دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🍀🍀💫 سندی با دیدن من، با ناباوری برخاست و مثل همیشه، حلقه روی در را سه بار کوبید. قبل از باز شدن دریچه، با صدای بمش فریاد کشید:( در را باز کن! میهمان محترمی داریم.) باز هم زبانه فلزی به خشکی از میان چفت‌هایی گذشت و در سنگین بر پاشنه چرخید. سندی لبخند ناخوشایندش را تحویلم داد. با فشار گونه‌های برآمده‌اش، یکی از چشم‌هایش بسته شد. مقابلم ایستاد و راهم را بست. _چه پرنده‌های قشنگی! گوشتشان حلال است؟ خواست به آنها دست بزند. خودم را کنار کشیدم. _ خودت انصاف بده. حیف نیست گوشت این پرندگان زیبا از گلوی کسی چون تو پایین برود! سندی دهانش را تا جایی که ممکن بود باز کرد و دیوانه وار خندید. _حیف این است که تو ساعتی دیر آمده‌ای، وگرنه الان همراه آن مردک حمامی روانه ات کرده بودیم! راست می‌گویی. من لنگ و خپل و بد قواره‌ام. اما تو با این همه زیبایی خواهی مُرد و من زنده خواهم ماند. _ فراموش کردم در این چند روز، سکه‌ای به تو بدهم. ناراحتی تو از همین است؟ _ من از هر کس که اینجا می‌آید و می‌رود، چیزی می‌گیرم؛ دیناری، درهمی. وقتی محکوم به مرگی را می‌بینم، به قیافه‌اش دقت می‌کنم از خودم می‌پرسم: سندی! او دارد به سرای باقی می‌شتابد. آیا چیزی دارد که به درد تو بخورد؟ گاهی زلف یکی را انتخاب می‌کنم. زمانی چشم و ابروی یکی را. وقتی لب و دندان یکی را. از خودم می‌پرسم: چرا از این‌ها که رفتنی اند، نمی‌توانم زیبایی‌هایشان را بگیرم و جای زشتی‌های خودم بگذارم؟ به آن مردک حمامی نگاه کردم. فقیر بود. چیزی نداشت به من بدهد. آه! چرا، چشم‌هایش خوش حالت بود. سفیدی چشم‌هایش مثل مروارید بود. سفیدی چشم‌های سندی به زردی و قرمزی می‌زد. او همچنان میان دری که باز شده بود، ایستاده بود و راهم را سد کرده بود. _ اما به تو که نگاه می‌کنم، می‌بینم یکی از ثروتمندان عالم هستی. اگر قرار باشد چیزی را از تو انتخاب کنم، کار مشکلی خواهد بود، همه چیزت زیبا و کامل است. نه، نمی‌شود گفت ک چشم‌هایت از دندان‌هایت زیباتر است و یا سرت از بدنت بیشتر می‌ارزد. در یک کلمه، من همه وجود تو را می‌خواهم؛ حتی حرف زدنت و حالت‌های چهره‌ات را. کاش حالا که مرگ در انتظار توست، میتوانستی جسمت را با من عوض کنی! هیچکس ذره‌ای اندوه نخواهد خورد اگر سر و بدن مرا اسیر دست جلاد ببیند. جلاد دارالحکومه بسیار بی‌رحم است. یادم باشد فردا از او بپرسم که کشتن تو برایش سخت بوده یا نه. اگر بگوید نه، باور کن دیگر در تمام عمر، با او حرف نمی ‌زنم. ببینم نمی‌خواهی بازگردی؟ مانعت نمی‌شوم. مجذوب حرف‌هایش شده بودم. فکر نمی‌کردم آنقدر با احساس باشد. _ نه. _معلوم است که برای نجات آن مردک حمامی امده‌ای. باور کردنی نیست که جوان ثروتمند و زیبایی مثل تو بخواهد جانش را برای کسی مثل او به خطر بیندازد. به هر صورت، شجاعت تو هم ستودنی است! _متشکرم! حالا بگذار بروم. _ حاکم اگر سلیقه داشته باشد، میگوید نقاشی بیاید و نقشی از تو را بر یکی از دیوارهای اندرونی بکشد؛ بعد به مرگت حکم می‌دهد. خوب است نقاش، تو را همینطور که ایستاده‌ای و قوها را بغل زده‌ای بکشد؛ با همین لبخند تمسخر آمیز که نمکین و دلرباست. باید به سلیقه قنواء آفرین گفت! نمی‌دانستم ممکن است جوانی مثل تو در حله باشد. برای او هم افسوس می‌خورم که نمی‌تواند تو را حتی برای یک روز دیگر حفظ کند! خواستم بروم که انگشتانش را در هم گره کرد و گفت:( چیزی بگو که برای یادگاری از تو به خاطر بسپارم، بعد برو.) گفتم:(خوب است که آدم با احساسی هستی، ولی افسوس که نتوانستی زیبایی روح و روان ابوراجح را ببینی! امیدوارم در آن لحظه که می‌میرم و از این بدن فاصله می‌گیرم، زیباتر از آن باشم ک تو حالا می‌بینی! این بدن پیر می‌شود؛ از ریخت می‌افتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد. به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی، بهتر است برای یک بار هم که شده چشم دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی. اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست، در عوض، روح و روانت را میتوانی با کارهای شایسته، صفا بدهی و زیبا کنی. کسی نمی‌تواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری، سهمی نداشته‌ای؛ به همین شکل ب دنیا آمده‌ای، ولی زیبایی باطنی، در اختیار خودت است. اگر به فکر آن نباشی، قابل سرزنش خواهی بود.) سندی رفت روی چهار پایه‌اش نشست و گفت:( حرف دلنشینی بود. امیدوار کننده است. باید بیشتر به آن فکر کنم. اگر می‌خواهی بروی، جلویت را نمی‌گیرم.) وارد دارالحکومه شدم. در با همان سنگینی، پشت سرم بسته شد زبانه و چفت‌ها باز به صدا درآمدند.ب پنجره‌ای که آن روز صبح، از آنجا مسرور را دیده بودم، نگاه کردم. از قضا قنواء آنجا بود. دستار را که از سر برداشتم، دست تکان داد و از پنجره دور شد. ادامه دارد.... دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃