ذره بین🔍
ب نام او ک سرآغاز داستان های بلند است...📖 تصمیم گرفتیم با شروع بهار طبیعت و قرین شدنش با بهار معنوی
☘️☘️☘️💫#رویای_نیمه_شب
#قسمت_چهاردهم
_هاشم جان! خودت را به فکر و خیال نسپار. به خدا توکل کن! شاید همسری که در طالع توست، همین است. شاید هم دیگری است. اگر همین است که به او خواهی رسید. اگر دیگری است، دعا میکنم بارها از این یکی بهتر باشد و در کنارش سعادت مند شوی. کسی با موقعیت تو حتی میتواند دختر حاکم را خواستگاری کند.
قویی که به جفتش پشت کرده بود، به دانه های انگوری که در پاشویه بود نوک میزد. برای پس زدن افکاری که آزارم میداد، سعی کردم منطقی فکر کنم. من ثروتمند و زیبا بودم. چرا باید خودم را آنقدر کوچک و ضعیف نشان میدادم که دختر یک حمامی بتواند به آن راحتی مرا به بازی بگیرد؟ مسرور بیشتر از من، به درد ابوراجح میخورد. اگر ریحانه دلش میخواست با مسرور زندگی کند، باید میپذیرفتم که لیاقت او همین است. با سختی سعی کردم به خودم بقبولانم که ریحانه و مادرش تنها به این قصد به مغازه ما آمده بودند که تخفیف خوبی بگیرند. حدس آنها درست بود. با دادن دو دینار، هشت دینار تخفیف گرفته بودند. خودشان هم باور نمیکردند. دست در جیب بردم و دینارها را لمس کردم. دیگر تپشی در خود نداشتند و سرد و خشک بودند. دوست داشتم آنها را بیرون بیاورم و در حوض بیندازم. آن وقت ابوراجح با تعجب میپرسید که این کار چه معنایی دارد و من در حال رفتن، نگاهی به عقب میانداختم و میگفتم:( بهتر است بروی و معنایش را از دخترت بپرسی.)
سکه ها را در مشت فشردم و برخاستم. میخواستم از آن محیط مرطوب و خفهکننده فرار کنم. شاید اگر کنار فرات میرفتم و قدری شنا میکردم، حالم بهتر میشد. ابوراجح دستم را گرفت و گفت:( باید فردا بیایی تا در اتاق کناری بنشینیم و صحبت کنیم.)
به چشم های مهربانش نگاه کردم. از آن همه خیال های عجیب و غریبی که به دل راه داده بودم، خجالت کشیدم. چطور توانسته بودم درباره ریحانه آن طور خیالبافی کنم؟ چهره نجیب و شرمگین او را به یاد آوردم که مثل فرشته ها، بیآلایش بود. ناگهان صدای گام هایی سنگین از راهرو حمام به گوش رسید. مردی در لباس سربازان دارالحکومه، پرده ورودی را به یکباره کنار زد و گفت:( جناب وزیر تشریففرما میشوند. برای ادای احترام آماده باشید!)
وزیر، مردی لاغراندام با ریشی دراز بود. عبایی نازک با حاشیه ای طلادوزی شده بر دوش داشت. روی یکی از پله های سکو نشست. پس از نگاهی به اطراف، به قوها خیره شد. مسرور ظرف انگور را تعارف کرد. وزیر با پشت دست اشاره کرد که دور شود. سعی میکرد کمتر به ابوراجح نگاه کند.
_حمام قشنگی داری، ابوراجح.
ابوراجح به علامت احترام، سرش را پایین آورد و گفت:( لباستان را بکنید. برای استحمام وارد صحن حمام شوید تا سقف زیبای آن جا را هم ببینید. هم فال است و هم تماشا!)
وزیر از ابوراجح رو برگرداند.
_فرصت نیست. از اینجا میگذشتم. گفتم بیایم و این دو پرنده زیبا را ببینم.
باز به قوها نگاه کرد. چشم های کوچک و تندی داشت.
_ همانگونه اند که تعریفشان را شنیدم. انگار پرنده هایی بهشتی اند که از بد حادثه، از حمام تو سر درآوردهاند. بیچارهها!
بدون رغبت خندید و متوجه من شد.
_این جوان زیبا کیست؟ مانند شاهزادگان ایرانی است!
ابوراجح خواست مرا معرفی کند. وزیر اشاره کرد ساکت بماند.
_خودش زبان دارد. میخواهم صدایش را بشنوم.
گفتم:( من هاشم هستم. ابونعیم زرگر، پدربزرگ من است.)
_ ابونعیم هنوز زنده است؟
باز با بیحالی خندید و دو دندان نیش بلندش را نشان داد. معلوم بود آدمی است که از قدرتش لذت میبرد و حاضر است دست به هرکاری بزند.
_بله، خدا را شکر!
_ شنیده ام زرگر قابلی هستی. اینجا چه میکنی؟ این حمام جای مناسبی برای جوان زیبایی چون تو نیست. با پدربزرگت میآمدی بهتر بود.
دل به دریا زدم و با خنده گفتم:( شما هم با حاکم نیامدهاید.)
بلند خندید. صدای خندهاش زیر گنبد پیچید.
_ از جسارتت خوشم آمد! من جرأت نمیکنم تنها به اینجا بیایم. برای همین با نگهبانها آمدهام. هرکجا ابوراجح باشد، جای خطرناکی است!
به ابوراجح نگاه کرد تا او چیزی بگوید. ابوراجح که میدانست وزیر دنبال بهانهای است، ساکت ماند. وزیر پوزخندی زد و به من گفت:( به هر حال، دیدن تو و این قوهای زیبا را به فال نیک میگیرم.)
رو کرد به ابوراجح.
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 😊✋
صبح زیباتون بخیر ☕ 😊🌼
🌷یه صبح زیبای دیگه ازفصل زیبای
🌼بهار آغاز شد
🌷آرزو میکنم
🌼قلبتون پرباشه
🌷از مهـر و محبت
🌼روحتون آروم
🌼و خیر و برڪت بشه مهمون تون🌼
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴فوری فوری
به جهت تعطیلات عید فطر
و درخواست های فراوان
#مهلت_ثبتنام_تمدید_شد
{ #کاروان_دختران_حاج_قاسم }
سفری برای، قرارِ دلهای بی قرار...💔
《اردوی کرمان ،
زیارت مزار شهید سلیمانی》
ویژه دختران و مادران 🧕
زمان ثبت نام : تا ۸ اردیبهشت
ساعت ۴ الی ۶:۳۰ بعد از ظهر
گلستان شهدای اصفهان 🌱
جنب شهدای مدافع حرم
خواهران عـزیز شاهین شهر و میمه برای ثبت نام نیازی نیست گلستان شهدا برید😉
میتونین با شماره ی ۰۹۳۵۶۰۹۰۷۳۳ تماس بگیرین
یا به آیدی @M_Gh1415 پیام بدین.
سفرتون بی خطـر🌸
التماس دعا🙏
زمان برگزاری اردو:
بعد از ظهر ۲۰ لغایت ۲۲ اردیبهشت
هزینه کامل اردو: ۶۵۰ هزار تومان
مبلغ دریافتی با تخفیف: ۳۰۰هزار تومان
#نشر_حداکثری
🔴حضور فرد شرکت کننده در اردو
و همراه داشتن کارت شناسایی برای ثبت نام الزامیست🌸
ثبت نام از مادران تا سن ۴۵
سال امکان پذیر می باشد.⚠️
#اردوی_زیارتی_کرمان
#اجتماع_دختران_حاج_قاسم
#کاروان_دختران_حاج_قاسم
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴سوءقصد به نماینده سابق ولی فقیه در سیستان و بلوچستان
🔹نماینده سابق ولی فقیه در استان سیستان و بلوچستان امروز چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ در بابلسر مورد سوءقصد قرار گرفت.
🔹 آیتالله عباسعلی سلیمانی نماینده مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه اسبق بابلسر با حمله یک فرد مسلح در بانک ملی مرکزی بابلسر به شهادت رسید.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه ای که کودک در آن نباشد،
برکت ندارد. پیامبر (ص)
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
‼️نتیجه "انقلاب" هایی که با هدایت آمریکا به سرانجام میرسند
سرانجام انقلاب فیک زنانه در سودان شده تجزیه و حالا جنگ داخلی، خوابی که برای ایران دیده بودند، اما زهی خیال باطل!
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
📷وداع متفاوت امروز در معراج شهدا
🔹حضور کشیش وانیا که شهید جانی بت و پدرش را غسل تعمید داده بود امروز پس از ۳۹ سال بالای پیکر این شهید
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
▪️حال غربزده هایی که تا دیروز چینیا رو بخاطر خوردن جک و جونور و حشرات مسخره میکردن و امروز باید خوردن حشرات رو با کلاس و مفید جا بزنند دیدنیه
#خودتحقیرنباشیم
#توهم_غربی
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
💞✨پنجشنبه تون زیبا و شاد
🌸✨ ان شاءالله
💞✨قلبتون لبریزاز مهربانی
🌸✨وجودتون
💞✨سرشاراز سلامتی
🌸✨زندگی تون
💞✨پراز عشق و محبت
🌸✨و عاقبت بخیر
💞✨باشید و خوشبخت
🌸✨آخرهفته تون زیبا و در پناه خدا
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🇮🇷
📝 تقدیس پزشک برده فروش در سیما❗️
🍃🌹🍃
🔻دکتر غنینژاد در مناظره با دکتر درخشان تاکید می کرد که اقتصاد، علم است و جایی نیست که فقهای برجسته اسلام درباره آن نظر بدهند و لیبرالهای حقیقی دارای حق علمی برای اظهار نظر درباره اقتصاد هستند!!
🔸خب؛ از تاریخ می پرسیم #پدر_لیبرالیسم کلاسیک کیست؟ می گوید «جان لاک».
🔹دوباره می پرسیم این آقا چه کاره بودهاند؟
🔸می گوید آقای لاک، پزشک بود و از سرمایه گذاران اصلی تجارت #بردهداری در انگلستان در قرن هفده بود!! و البته او از اصلی ترین بنیان گذاران فکری مکتب فلسفی است برای آزادی انسانها!!!
🔸لاک رضایت مردم را مبنای مشروعیت سیاسی می داند اما مردم را صرفا سرمایه داران تعریف می کند و اقشار فرودست و فقیر را جزء مردم به حساب نمی آورد و خلاصه رضایت سرمایه داران را مبنای مشروعیت سیاسی می داند!!
🔹می پرسیم نتیجه اندیشه های او و همفکرانش چه قدر باعث آزادی مردم اروپا شد؟
🔸تاریخ پاسخ می دهد: نظرات جان لاک ها موجب بسترسازی نظری وحشیانهترین جنایات بر علیه کارگران در قرن هجده و نوزده میلادی در اروپا شد که موجب شکل گیری اعتراضات خشونت بار و فراگیر کارگران و فرودستان شد.
🔺اما دردناک اینجاست که همین ذهنیات که برخی شان حتی روشمند هم نیستند بخاطر ضعف فلسفی و شناخت شناسی در بخش بزرگی از جامعه نخبگانی، عنوان «علمی» بودن دریافت می کند و مدعیان اندیشمندی و رسانههای غربگرا، #تکرار همین حرفها را ناف علم دانسته و کسی که اسمش اروپایی نباشد را نه عالم می دانند و نه دارای حق حرف زدن در موضوعاتی که به نظرات جماعت چشم آبی متبرک شده است!
✍حمیدرضا ابراهیمی
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃