eitaa logo
ذره بین🔍
81 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
151 فایل
بسم رب البصیر... اینجا با ذره بین🔍معیارهای اسلام،دنیای سیاست اطرافمان را رصد می کنیم. برای رفع شبهات سیاسی و طرح سوال و انتقاد و پیشنهادات شما،ارتباط با ادمین👇 @M_Gh1415
مشاهده در ایتا
دانلود
ذره بین🔍
📸 آقای «هیثم بن طارق آل سعید» سلطان عمان و هیئت همراه صبح امروز (دوشنبه) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ر
📣 رهبر انقلاب اسلامی در دیدار سلطان عمان: 👈 گسترش روابط ایران و عمان به نفع هر دو کشور است 👈 از سرگیری مجدد روابط با عربستان نتیجه سیاست خوب دولت آقای رئیسی است 👈 از روابط با مصر استقبال می‌کنیم ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبرمعظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار آقای «هیثم بن طارق آل سعید» سلطان عمان و هیات همراه، روابط ایران و عمان را روابطی دیرینه و ریشه‌دار و خوب خواندند و گفتند: ما معتقدیم گسترش روابط دوکشور در همه زمینه‌ها، به نفع هر دو طرف است. ایشان با اشاره به مذاکرات طرف‌های ایرانی و عمانی، خاطر نشان کردند: نکته مهم آن است که این مذاکرات تا رسیدن به نتایج محسوس، به صورت جدی پیگیری شود و در نهایت ارتباطات گسترش یابد. ✏️ رهبر انقلاب اسلامی به موضوع خطر حضور رژیم صهیونیستی در منطقه نیز اشاره کردند و افزودند: سیاست رژیم صهیونیستی و پشتیبانان آن، ایجاد اختلاف و نبود آرامش در منطقه است، بنابراین همه کشورهای منطقه باید به این موضوع توجه داشته باشند. ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خاطر نشان کردند: افزایش همکاری عمان و ایران حائز اهمیت است زیرا دوکشور در آبراه بسیار مهم تنگه هرمز دارای اشتراک هستند. ✏️ رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به اظهارات سلطان عمان مبنی بر تمایل برای از سرگیری روابط با جمهوری اسلامی ایران، تاکید کردند: ما از این موضع استقبال می‌کنیم و مشکلی در این زمینه نداریم. ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخصوص اظهار خرسندی سلطان عمان از آغاز روابط مجدد ایران و گفتند: این موضوعات نتیجه سیاست خوب دولت جناب آقای رئیسی برای گسترش و تقویت روابط با همسایگان و کشورهای منطقه است. ✏️ ایشان در پایان اظهار امیدواری کردند با گسترش ارتباطات دولت‌ها، امت اسلامی شوکت و عظمت خود را بازیابد و درکنار هم قرارگرفتن ظرفیت‌ها و امکانات کشورهای اسلامی، به نفع همه ملت‌ها، کشورها و دولت‌های اسلامی باشد. 🔸 در این دیدار که حجت الاسلام والمسلمین رئیسی رئیس جمهور نیز حضور داشت، آقای «هیثم بن طارق آل سعید» سلطان عمان با ابراز خرسندی فراوان از دیدار با رهبر انقلاب اسلامی، سیاست عمان را گسترش روابط با همسایگان به‌ویژه جمهوری اسلامی ایران خواند و گفت: در مذاکرات تهران، درمورد عرصه‌های مختلف همکاری، گفت‌وگو و تبادل نظر شد و امیدواریم با استمرار این گفتگوها، روابط دوکشور بیش از پیش گسترش یابد و نتایج عملی آن برای هر دو طرف مشهود شود. 💻 Farsi.Khamenei.ir دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🍃🌹🍃 ⭕️ توئیت جالب یک بانوی آمریکایی در وصف رهبر ایران: «پارسا، فروتن، مهربان، عاقل، باهوش، قوی» دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴توجه!!! 🔴توجه!!! سلام به همگی✋ کلاس رایگان🤩 رفع اشکال درس عربی🤓 مخصوص ایام امتحانات📖 از پایه هفتم تا دوازدهم دختران 📕 جهت ثبت نام هر چه سریع تر به آیدی@M_Gh1415 پیام دهید. دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیباترین سه‌شنبه 🌷 دنیا راهمراه با لحظه هایی پراز شادی براتون آرزو می کنم🌱 ان شاءالله مهـر شاد🌷 و لبخند شـــــیرین🌷 همنشین دائمی تون باشد روز خوبی پیش رو داشته باشید 🌷 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
700.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️💢⭕️ شاهنامه فردوسی، ، تمسخر امام جمعه کرج و پاسخ منطقی شهبازی مجری برنامه پاورقی دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذره بین🔍
ب نام او ک سرآغاز داستان های بلند است...📖 تصمیم گرفتیم با شروع بهار طبیعت و قرین شدنش با بهار معنوی
🍀🍀🍀💫 سندی با گوشه دستار، عرق پشت گردن و طوق غبغبش را خشک کرد. بیخ گوشم آهسته غرید:( کارت را خوب انجام بده تا انعام خوبی بگیری. آن وقت سکه‌ای هم به من خواهی داد.) دهانش بوی سنگ پای حمام می‌داد. خودش می‌دانست، چون مشغول جویدن چند برگ نعنا بود. آب سبز رنگی میان دندان های پوسیده و لب تیرش نمایان بود. وقتی با دست به داخل روانه‌ام می‌کرد، لبخندی زد که نه زیبا بود و نه دوستانه. در با همان سر و صدا بسته شد. باغ در نگاه اول، بسیار زیبا بود. درختان بلند و تنومند با چتر های بزرگی از شاخه و برگ، از تابش آفتاب به زمین جلوگیری می‌کردند. حله و اطراف آن، پر از نخلستان بود، ولی در باغ دارالحکومه تنها چند نخل، در میان انواع درختان دیگر دیده می‌شد. راهی که از میان درختان به طرف ساختمان دارالحکومه می‌رفت، سنگفرش بود. خدمتکاری که مرا همراهی می‌کرد، انگار گنگ بود. با اشاره دست، راهنمایی‌ام می‌کرد. بعد از پایان سنگفرش به آب‌نمای زیبایی رسیدیم. آب زلالی وارد حوض های کوچک و بزرگ می شوند و توی جویی می ریخت که میان درختان ناپدید می‌شد. بلندی و اندازه حوض‌ها فرق داشت. بعضی توی بعضی دیگر بودند. بزرگترین حوض چند اردک داشت. تصویر لرزان ایوان ورودی، توی حوض‌ها افتاده بود. کنار آب‌نما، چند نفری روی پله ها نشسته بودند و حرف می‌زدند. چند نفر دیگر هم در گوشه و کنار باغ، روی تخت های چوبی لمیده بودند. گاهی صدای خنده‌شان به گوش می‌رسید. خدمتکار اشاره کرد منتظرش بمانم تا برگردد. دو نگهبان، دو طرف ورودی ساختمان ایستاده بودند. چند نگهبان هم در اطراف قدم می‌زدند تا کسی دزدانه از پشت پنجره‌ها به داخل سرک نکشد. از آنجا که ایستاده بودم، صدای ضعیف موسیقی و آواز زن جوانی به گوش می‌رسید. با داروهایی که ام حباب به من خورانده بود، شب را به خلاف انتظارم، راحت خوابیده بودم. دلم میخواست دارالحکومه و شکوه آن، چنان تحت تاثیرم قرار دهد که یاد ریحانه کمتر به سراغم بیاید و آزارم دهد. فایده‌ای نداشت. دور از ریحانه، دارالحکومه برایم جلوه‌ای نداشت. حاضر بودم از همانجا برگردم و به فقیران ترین خانه های حلّه بروم، به شرط آنکه بتوانم از پشت دیوار یا روزنه‌ای، صدای او را بشنوم. چیزی که همچنان عذابم میداد و در خاطرم جست و خیز می‌کرد آن بود که کمتر از یک ماه دیگر، ریحانه برای ازدواج آماده می‌شد. این واقعیت که مسرور از او خواستگاری کرده بود برایم شکنجه ای دیگر بود. آرزو کردم ای کاش ریحانه، دختر حاکم بود و موقعی که آن انگشتر مخصوص را برایش می ساختم، کنارم می‌نشست و به کار کردنم نگاه میکرد. در آن لحظه ها که منتظر برگشتن خدمتکار بودم، به این فکر میکردم که آیا ممکن بود روزی را ببینم که مشغول کار باشم، ریحانه برایم غذای دستپخت خودش را بیاورد، ساعتی کنارم بنشیند تا باهم غذا بخوریم و از هر دری حرف بزنیم؟ توی همین فکر و خیال ها بودم که صدای قدم هایی را از طرف ایوان شنیدم. مردی هراسان، دستارش را در دست داشت و خدمتکاری درشت اندام، با خشونت او را به جلو می‌راند. آنها که روی پله ها لم داده بودند، وحشت‌زده راست نشستند. _گم‌شو! تا امثال شما نوکیسه ها به سیاه‌چال نیفتید، حرف حساب حالی‌تان نمی‌شود. خدمتکار با یک پس گردنی، مرد را از پله ها به پایین هل داد. مرد سعی کرد خود را کنترل کند، ولی نتوانست. پایین پله ها زمین خورد. دو دقیقه طول کشید تا دوباره اوضاع عادی شود. کسی که از همه به من نزدیکتر بود، سراپایم را ورانداز کرد و گفت:( بهتر است راحت بنشینی. تا تو را به داخل بخوانند، خیلی طول می کشد. من خودم ساعتی است انتظار می کشم و هنوز خبری نیست.) تک و توک مگس های سمج آنجا رهایمان نمی کردند. معلوم نبود برای چه آن همه آب و سبزه و درخت را ول کرده بودند و به ما می‌چسبیدند. پرسیدم:( برای چه به دارالحکومه آمده‌اید؟) کیسه های پر از سکه را از میان شالی که به کمر بسته بود بیرون آورد. سکه ها را به صدا درآورد. _معلوم است.آمده ام مالیات بدهم. میبینی؟ برای دادن مالیات هم باید انتظار بکشی. لابد صاحب دیوان هنوز از خواب ناز بیدار نشده. تو اینجا آشنا داری؟ _نه. _ اما من با خوان سالار آشنایی دارم. شاید بتواند از صاحب دیوان برایم تخفیفی بگیرد. اگر برای دادن مالیات آمده‌ای، میتوانم سفارش تو را هم بکنم. _نه،متشکرم! مرد لب ورچید و نگاهش را متوجه آب‌نما کرد. باز صدای گام هایی روی سنگفرش شنیده شد. همه گردن کشیدند تا صاحب صدا را ببینند. همان خدمتکار بود. با عجله به طرفم آمد. پس از تعظیم گفت:( ببخشید که معطل شدید! لطفاً با من بیایید!) مردی که میخواست مالیات بدهد با تعجب به من نگاه کرد و کیسه پولش را برگرداند سرجایش. به طرف ایوان به راه افتادم. تپش قلبم را احساس می کردم. ادامه دارد.... دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
227.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎊این زمزمه 🌸در عرش برین است امروز 🎊پیدایش 🌸نور شمس دین است امروز 🎊مژده به محمد و علی و زهرا 🌸میلاد امام هشتمین است امروز 🎊میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام مبارک باد💐 علیه السّلام دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃