ذره بین🔍
🍀🍀🍀💫#رویای_نیمه_شب
#قسمت_چهلُ_ششم
امینه با افسوس ب من گفت:( مزرعه زیبا و بزرگی است. من آنجا ی دنیا آمدهام.)
رشید ادامه داد:( پدرم قبل از وزرات، چنین آرزویی داشت، اما قدرت و مقام، شیرین است. وقتی انسان مزهاش را چشید و به آن عادت کرد، نمیتواند رهایش کند.)
ب او گفتم:( زندگی در مزرعه ای زیبا با زنی ک دوستت دارد و دوستش داری، هزار بار بهتر است از مقامی ک برای حفظ آن باید اخرتِ خودت را ب پایش قربانی کنی و آخرش هم آن مقام را با ذلت و سرافکندگی از دست بدهی!)
رشید برخاست. بازویم را فشار داد و گفت:( تو انسان شریفی هستی. برایم عجیب است که میبینم ب خاطر ریحانه، حاضر نیستی با قنواء ازدواج کنی و در دارالحکومه به مقام و موقعیتی برسی!)
تعجب کردیم ک نام ریحانه را میداند.
_حق دارید تعجب کنید. ن تنها میدانم ریحانه کیست، بله پدرش ابوراجح را هم میشناسم.
این بار قنواء بهت زده ب من نگاه کرد و گفت:( پس ریحانه، دختر ابوراجح است. باید حدس میزدم. حالا میفهمم چرا آنچه ب ابوراجح مربوط میشود، برایت مهم است. ب همین دلیل، آمدن مسرور ب دارالحکومه، باعث کنجکاوی و نگرانی ات شده.)
نوبت رشید بود ک تعجب کند.
_پس شما هم خبر دارید ک مسرور ب اینجا آمده؟
گفتم:( بله، خبر داریم و میدانیم ک ساعتی پیش با وزیر صحبت کرده. برای همین خواستیم تو را ببينيم.)
رشید سری ب تأسف تکان داد و ب من گفت:( همین قدر بگویم ک ابوراجح و ریحانه و تو در خطری جدی قرار گرفته اید. نمیدانستم چطور این را بگویم.)
همه مبهوت ماندیم و من سراپا داغ شدم. قنواء پرسید:( منظورت چیست؟ چ خطری؟)
رشید باز بازویم را فشرد تا از بهت و ناباوری بیرون بیایم. پس از چند لحظه ک در سکوت گذشت، گفت:( داستانش مفصل است. پدربزرگ مسرور، ناصبی است. او آرزو داشته ک مسرور، پس از ازدواج با ریحانه، صاحب حمام ابوراجح شود. نقشه آنها این بوده ک با توطئه ای ابوراجح را ب سیاهچال بیندازند و داراییاش را در اختیار بگیرند. قرار بود این کار چنان انجام شود ک ریحانه متوجه ماجرا نشود.)
باورکردنی نبود. پرسیدم:( ابوراجح هنوز نمیداند ک پدربزرگ مسرور، ناصبی است. تو چطور این ها را فهمیدی؟)
_چند دقیقه ای تنها با مسرور حرف زدم. آنقدر احمق است ک زود سفره دلش را برایم باز کرد.
_میدانستم میخواهد ب خاطر حمام، با ریحانه ازدواج کند، اما فکر نمیکردم اینقدر پلید باشد ک بخواهد کلک ابوراجح را بکند؛ ابوراجحی ک جای پدرش است. حیف از آن همه محبت و کمکی ک ابوراجح ب او و پدربزرگش کرده!
_مسرور ب پدرم خبر داد که ابوراجح در حمام، از صحابه پیامبر بدگویی میکند و دشمن سرسخت او و حاکم است. ب این هم اشاره کرد ک ریحانه، دختر باسوادی است و در خانهشان، زنها را علیه حکومت تحریک میکند.
_لعنت بر این دروغ گوی خیانت کار!
_و اما آنچه درباره تو گفت.
_درباره من؟
_بله، از رفت و آمدت ب دارالحکومه باخبر بود. گفت ک ب خواست ابوراجح ب اینجا میآیی تا برایش جاسوسی کنی. البته پدرم ب او القا کرد تا این حرفها را بزند. پدرم فهمیده ک تو و قنواء، دونفر از شیعیان را از سیاهچال ب زندان عادی انتقال داده اید. وقتی این را ب مسرور گفت، مسرور هم ادعا کرد ک ابوراجح چنین چیزی را از تو خواسته؛ یعنی تو با گول زدن قنواء، آن کار را کردهای تا ابوراجح حاضر شود دخترش را ب تو بدهد.
ب قنواءگفتم:( اینها همه دروغ است. عجب توطئه خطرناکی!
ابوراجح اصلا خبر ندارد که من ب ریحانه علاقه دارم. فقط ب او گفته ام دختری شیعه را دوست دارم. او هم گفت ک از فکر چنین ازدواجی بیرون بیایم.)
_ولی مسرور گفت ک قرار است این جمعه، تو و پدربزرگت، ب خانه ابوراجح بروید و ریحانه را خواستگاری کنید.
_این هم یک دروغ دیگر! حقیقت این است که ابوراجح از من خواست سری ب سیاه چال بزنم و از صفوان و پسرش حماد خبری بگیرم. هیچ کس نمیدانست ک آنها زندهاند یا مرده. من هم چنین کردم و با قنواء ب آنجا رفتیم. با دیدن زندانی ها متاثر شدم و از صفوان و پسرش تعریف کردم. قنواء هم دستور داد آن دو را به زندان عادی منتقل کنند. وقتی ابوراجح از نجات یافتن آنها از سیاهچال باخبر شد، برای قدردانی، از من و پدربزرگم دعوت کرد ک جمعه، مهمان آنها باشیم. همین.
رشید گفت:( اطمینان دارم راست میگویی، اما جرمی کمتر از این هم کافی است تا یکی ب جاسوسی، سواستفاده از خانواده حاکم برای کسب خبر و تلاش برای نجات دادن شیعیان از سیاهچال متهم شود. پدرم بلافاصله بعد از این اتهام، ادعا خواهد کرد ک تو قصد داشته ای در فرصتی مناسب، حاکم را ب قتل برسانی. ب این ترتیب، تو را از میان برمیدارد تا موضوع ازدواجت با قنواء منتفی شود. از طرفی چون کینه ابوراجح را ب دل دارد، او را هم نابود میکند و ریحانه و مادرش را ب سیاهچال میاندازد.
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🕯باز اين چه شورش است
🖤كه در خلق عالم است
🕯پرسیدم ازهلال ماه:
🖤چرا قامتت خم است؟
🕯آهی کشیدو گفت:
🖤که ماه محرم است!
🕯گفتمکه چیست محرم؟
🖤با ناله گفت:ماه عزای
🕯 اشرف اولاد آدم است
🕯فرا رسیدن ماه محرم و
🖤ایام سوگواری سالار شهیدان
🕯امام حسین علیه السّلام تسلیت باد.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
💌 #نماز | نماز اول ماه قمری
▪️ نماز اول ماه، به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنیم.
#اعمال
.: ایتا | سروش | روبیکا | بله :.
☑ SamteKhoda3.ir
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
▪️🍃🌹🍃▪️
🔴 می گن چرا برای محرم مشکی می پوشید، ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم!
▪️اما خودشون تو مرگ ملکه انگلیس جوری مشکی پوش شده بودن انگار ننه شون مرده‼️
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
وال استریت ژورنال میگه آمریکاییها ۸۰۰ هزار بشکه نفتی رو که از نفتکش ایرانی دزدیدن رو نمیتونن بفروشن چون هیچ شرکتی از ترس اقدام متقابل ایران، جرات نداره اونو بخره 😂
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️از آسمان آید ندا
🥀اهلا و سهلا
◼️حسین رسید به کربلا
🥀اهلا و سهلا
◼️با دختر شیر خدا
🥀اهلا و سهلا
◼️با ماه آل مصطفی
🥀اهلا و سهلا
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ الحسین🖤
#محرم
#امام_حسین
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
من از وقتی با شما آشنا شدم
برای حسین(؏) قشنگتر گریه کردم ..
#جانفدا
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃