🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۲۲۳
💠از سخنان امام عليه السلام اين سخن را به هنگام تلاوت اين آيه فرموده :
يا ايها الانسان ما غرک بربک الڪريم [ اين آيه ] ڪوبنده ترين دليل در برابر شنونده و قطع ڪننده ترين عذر شخص مغرور است همان ڪه جهالت و نادانيش او را خوشحال ساخته
[ مي فرمايد ] : اي انسان چه چيز تو را بر گناه جرئت داده ؟ و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟ و چه چيز تو را بر هلاڪت خويشتن علاقمند نموده است ؟ مگر اين بيماري تو بهبودي نمي يابد ؟ و يا اين خوابت بيداري ندارد ؟ چرا همانگونه ڪه به ديگري رحم مي ڪني به خود رحم نمي ڪني ؟ تو ڪه هرگاه ڪسي را در دل آفتاب سوزان بيابي بر او سايه مي افڪني و هرگاه بيماري را ببيني ڪه سخت ناتوان گشته از روي رحم بر او مي گريي پس چه چيز تو را بر اين بيماريت شڪيبائي بخشيده ؟ و بر اين مصائبت صبور ساخته ؟ و چه چيز تو را از گريه بر خويشتن تسلي داده ؟ در حالي ڪه هيچ چيز براي تو عزيزتر از خودت نيست و چگونه ترس از فرودآمدن بلا شب هنگام تو را بيدار نڪرده ؟ با اينڪه در درون معصيت و گناه غوطه وري و در زير سلطه و قدرت خداوند قرار داري بيا اين بيماري دوري از خدا را با داروي تصميم و عزم راسخ مداوا ڪن و اين خواب غفلتي ڪه چشمت را فراگرفته با بيداري برطرف ساز بيا مطيع خداوند شو و به ياد او انس گير خوب تصور ڪن ڪه به هنگام روي گردانيدنت از خدا او با دادن نعمت به تو روي مي آورد به عفو و بخشش خويش دعوتت مي ڪند و تو را در زير پوشش فضل و برڪات خود قرار مي دهد .
اما در عين حال تو همچنان به او پشت ڪرده و به ديگري روي مي آوري بلند مرتبه باد خداوندي ڪه با اين قدرت عظيم ڪريم است و اما تو با اين ضعف و حقارت چه بر معصيت او جرات ورزيده اي در صورتي ڪه تو در ڪنف نعمتش قرار داري و در فراخناي فضل و رحمتش در حرڪتي اما او فضل خويش را از تو منع نڪرده و پرده گناهانت را٥ ندريده است بلڪه حتي يک چشم برهم زدن از دائره لطفش بيرون نبوده اي : يا در نعمتي قرار داري ڪه به تو بخشيده يا در گناهي ڪه از آن پرده پوشي ڪرده و يا بلا و مصيبتي ڪه از تو برطرف ساخته است بنگر اگر از در اطاعتش در مي آمدي ديگر چگونه بود ؟
سوگند بخدا اگر اين وضع بين دو نفر ڪه در نيرو و توان مساويند وجود داشت تو نخستين حاڪمي بودي ڪه خود بر مذموميت اخلاق و بدي ڪردارت حڪم مي ڪردي حقا بايد بگويم : دنيا مغرورت نساخته و اين تو هستي ڪه به آن مغرور شده اي در حالي ڪه پندهاي فراواني در آن مي يابي و تو را به عدل و انصاف دعوت ڪرده است دنيا به هشدارهائي ڪه در مورد ريختن بلا به جانت و ڪاستن از نيرو و قدرتت به تو مي دهد راستگوتر و وفادارتر است از اينڪه به تو دروغ گويد و يا مغرورت سازد چه بسيار نصيحت ڪننده و پنددهنده اي است ڪه نزد تو متهم است و چه بسيار راستگوياني در مورد دنيا ڪه تو آنها را دروغگو مي شماري اگر دنيا را از روي شهرهاي ويران شده و خانه هاي در هم فروريخته بشناسي آن را يادآوري ڪننده اي دلسوز و واعظي گويا همچون دوستي مهربان ڪه در رسيدن اندوه به تو بخل مي ورزد خواهي يافت . [ دنيا ] چه خوب سرائي است اما براي آنها ڪه آن را خانه هميشگي ندانند و چه خوب محلي است براي ڪسي ڪه آن را وطن برنگزيند سعادتمندان به وسيله دنيا در قيامت ڪساني هستند ڪه امروز از زرق و برق آن فرار مي ڪنند . هنگامي ڪه نفخه صور بدمد و قيامت آشڪار گردد و اهل هر معبدي به آن ملحق و بندگان هر معبودي به او بپيوندند و مطيعان به مطاع خود برسند در آن هنگام نه چشمي بر خلاف حق و عدالت در هوا گشوده و نه قدمي آهسته در زمين جز به حق برداشته شود . و در آن روز چه دليلهائي ڪه ابطال نمي گردد و چه عذرهائي ڪه قطع نمي شود ؟
بنابراين در جستجوي چيزي باشيد ڪه عذر خويش را با آن مدلل داريد و حجت و دليل خود را با آن استوار سازيد و آنچه باقي ماندني است از ميان آنچه باقي نمي ماند انتخاب ڪنيد و وسيله اي براي سفر [ آخرت ] آماده نمائيد و چشم به جرقه هاي برق نجات بدوزيد و بار و بنه اين سفر را محڪم بر پشت مرڪبها ببنديد
🌴🌴🌴
۳۰
دوم آبان رابرای عروسی خودمان انتخاب کردیم.ازفردای ماه رمضان پیگیرمقدمات عروسی شدیم،تالاررا هماهنگ کردیم،طبق قرار روزعقدچهار وسیله یعنی یخچال، تلویزیون،فرش و لباس شویی راحمید خرید،بقیه جهازرا هم تاجایی که امکان داشت حمید همراهم آمد باهم خریدیم.خیلی دنبال چیزهای گران نبودیم،هرفروشگاهی که میرفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم،نظر هردوی مااین بود تاجایی که امکانش هست وسایل زندگی آینده مان ایرانی باشد،حمیدروزاول خریدجهازگفت:وقتی حضرت آقا گفتند از کالای تولیدداخل حمایت کنین ماهم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم.
۳۱
تقریباهردوتایی خانه راپسندیده بودیم، خوشحال از انتخاب خانه مشترکمان ازدر بیرون آمدیم، هنوزسوارموتورنشده بودیم که رفیق حمید تماس گرفت، حرفشان که تمام شدمتوجه شدم حمید به فکرفرو رفته است،وقتی پرس و جو کردم گفت: خانم میخوای یه چیزی بگم، اگرراضی بودی اونوقت انجام بدیم،یکی ازرفیقام الان زنگ زد مثل اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده،اگرتو راضی باشی مانصف پس اندازمون روبه دوست دوستم قرض بدیم.
پیشنهادش را که شنیدم جاخوردم،این پا و آن پاکردم،میدانستم باپولی که میماند خانه چندان خوبی نمی توانیم اجاره کنیم پیش خودم دو دو تاچهارتاکه کردم دیدم دریک خانه کوچک محله های پایین شهرهم میشودخوش بود،از آنجایی که واقعا این چیزها برایم مهم نبود،برای همین قبول کردم.
۳۲
این اولین خانه ای بود که بعدازنصف شدن پول پس اندازمان میخواستیم ببینیم،یک ساختمان دوطبقه که درنگاه اول خیلی قدیمی وکوچک به نظرمیرسید
فردای روزی که صاحب خانه خبرداد مستاجرقبلی خانه راخالی کرده باحمید رفتیم که دستی به سر روی خانه بکشیم، اولین بارباخودمان آینه و قرآن ویک قاب عکسی از امام خامنه ای بردیم،این قاب عکس روباهم برای خانه انتخاب کرده بودیم،حمیدگفت:باید اول حضرت آقا خونه مارو ببینن.قرآن راوسط طاقچه گذاشتیم،یک طرف هم قاب عکس، حمید دوقدم عقب ترازطاقچه چند دقیقه ای خیره به عکس حضرت آقا نگاهی کردو گفت:میبینی آقا چقدرتودل برو ونورانیه، به خاطرایمان زیاده،حاضرم هرکاری بکنم ولی یه لحظه لبخندازروی چهره آقا کنار نره.
۳۳
آن هفته من هم داخل دانشگاه خیلی درگیربودم،برای دعوت ازشهیدگمنام طوماروامضاجمع میکردیم،خیلی دوست داشتم مثل دانشگاه های دیگرماهم داخل محوطه دانشگاه مقبره شهید گمنام داشته باشیم،چندروزمانده به عروسی صبح هابین دانشکده هادنبال امضامی چرخیدم وبعدازظهرهاهم باحمیدبرای خریدیاچیدن وسایل خانه میرفتم.
یکی از دوستان صمیمی از روی شوخی به من گفت:تودیگه چه عروسی هستی؟بیابرودنبال کارهای مراسم،هرکی جای تو باشه تمام فکر وخیالش میمونه پیش عروسی،اونوقت تواینجاداری برای مقبره شهید گمنام امضاجمع میکنی؟بعدهاکه پیکر دو شهیدگمنام را در دانشگاه علوم پزشکی آوردندحمید به من میگفت:چون شهدای دانشگاه شماخارج از محدوده کلاس هاهستن حتمابریدسرمزار شون، اینهاروشمادعوت کردین،بی انصافیه رهاشون کنین.
۳۴
دوم آبان عیدغدیر سال ۹۲روز برگزاری جشن عروسی مابود،باحمیدنیت کردیم برای اینکه در مراسم عروسیمان هیچ گناهی نباشدسه روز روزه بگیریم.
عروسی خیلی خوبی داشتیم،همیشه به خود حمید هم میگفتم که از عروسی راضی بودم،هم گناه نبود،هم ساده بود، هم دلخوری پیش نیامد،چون در خیلی از عروسیها به خصوص وصلت های فامیلی به خاطرمسائل پیش پاافتاده ناراحتی به وجود می آید.ولی عروسی ماخیلی خوب بود.
دوشنبه برای ماه عسل باقطار عازم مشهد شدیم، باران شدیدی می آمد ،باراهنمایی مدیرکاروان به سمت کوپه خودمان راه افتادیم،مدیرکاروان به حمید گفت: آقای سیاهکالی یه زحمت براتون داشتم،به جز شمابقیه کسایی که تو کاروان همراهمون اومدن سن و سال دار ومسن هستن، اگه میشه توسفرکمک حالشون باشین.همین طور هم شدحمید در طول سفر دست راست همه شد.
۳۵
حمید روی مبل نشسته بود و مشغول مطالعه کتاب دفاع ازتشیع بودمحاسنش رادست میکشیدوسخت به فکرفرورفته بود،انقدر درحال هوای خودش بود که اصلا متوجه آبمیوه ای که برایش بردم نشدوقتی دوسه باربه اسم صدایش کردم تازه منو دید، رو کرد به منو گفت خانم هرچی فکرمیکنم میبینم عمرماکوتاه تراز اینکه بخوایم به بطالت بگذرونیم بیایه برنامه بریزیم که زندگی متاهلیمون با زندگی مجردی فرق داشته باشه،پیشنهاد داد هم صبح هاوهم شبهایک صفحه قرآن بخوانیم،این شدقرارروزانه ما،بعداز نماز صبح ودعای عهد یک صفحه از قران را حمیدمیخواندیک صفحه رامن،مقید بودیم آیات رابامعنی بخوانیم ،کنارهم مینشستیم،یکی بلندبلندمیخواند و دیگری به دقت گوش میکرد.
پایین فصل پنجم👆👆👆
✨✨✨✨
🌷جزء هشتم : آرامش کامل و سعادت جاودان 🌷
💫💫💫💫💫
آیه ۴۳ سوره اعراف :
وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا.....
♦️هنگامی که بهشتیان به سوی بهشت میروند بر در بهشت درختی میبینند که از ریشه آن دو چشمه جاری است.
🔶از یکی از آن دو چشمه می نوشند و با آن تمام کینه ها و حسد ها از قلب آنها شسته می شود این همان( شراب طهور )است که قرآن می فرماید .
🔶 در چشمه دیگر خود را شستشو میدهند که با اینکار طراوت و زیبایی در اندام آنها آشکار می شود ، به طوری که بعد از آن هرگز ژولیده و رنگ پریده نخواهند شد.🌸🌸🌸
☘️خوشا به حال مردمی که در این دنیا نیز بهشتی برای خود بسازند و سینه خود را از کینه ها و حسدها پاک کنند و خود را از رنج های ناشی از آن رها کنند☘️
♦️♦️انگیزه حسد در این دنیا بیشتر به دلیل فقر، کمبود ها و محرومیت هاست ، ولی در بهشت چون هیچ گونه محرومیت، فقر و محدودیت وجود ندارد،، لذا برای حسد و ظلم جایی باقی نمی ماند .
🌸🌸رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
⛔ دوزخیان جایگاه خود را در بهشت می بینند و مایه حسرت شان می شود .
🌹🌹 بهشتیان جایگاه خود را در دوزخ می بینند و می گویند( ما کنا نهتدی لولا ان هدانا الله) و این شکر و سپاس آنهاست.💐💐
🍁انسان وقتی وارد بهشت می شود و آن همه نعمت های گوناگون و آن حیات ابدی را میبیند به این نتیجه میرسد که، این بهشت با اعمالی که انجام داده ،قابل قیاس نیست و
گویا مانند ارث، ثروتی باد آورده است.🍁
📚تفسیر نور ، المیزان، نمونه، بهرام پور ،فایلهای 🌺🌺دارالقرآن الکریم اصفهان🌺🌺
✨✨✨
🌹جزء هشتم : 🌹
💫💫💫💫
آیه ۵۵ و ۵۶ سوره اعراف :
وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ.....
🌷در این آیه از انسان خواسته است برای حفظ ارتباط خود با خدا ، از او اطاعت کرده ، با او دعا و مناجاتی داشته باشد و در خفا با او تضرع داشته باشد و این عمل را در کمال تواضع و اظهار ذلت انجام دهد ، زیرا اگر کسی این خصوصیات را رعایت نکند، کارش به تظاهر و عجب می کشد.🌷
🍁🍁دو چیز آفت عبادت است:
1️⃣.عجب و خودبینی
2️⃣. ریا و شهرت طلبی
تضرع، زاری، اظهار ذلت در برابر خدا، ندیدن اعمال خوب خود ، دیدن ضعف و کمکاری وگناهان ، خودبینی را در انسان از بین میبرد.
با نهایی شدن دعا تحت شرایط گفته شده☝🏼☝🏼☝🏼 حضور قلب حاصل میشود و زمینه ریا و شهرت طلبی از بین میرود. 🍁🍁
💐در آیه ی بعد می فرماید:( و ادعوه خوفا و طمعا)
یعنی، خدا را با خوف و رجا بخوانید.💐
🔷 نه آنچنان بترسید که دچار ناامیدی از لطف خدا شوید و نه آنچنان خاطر جمع و راضی از اعمال خود باشید که گمان کنید، بدون هیچ شرطی باید شامل رحمت او باشید.(حالت طلبکار)
📚 تفسیر نور، المیزان، نمونه ، بهرام پور ، فایلهای صوتی نور آقای قرائنی
﷽
🛑 رابطه معنویات با عدالت اجتماعی از دیدگاه استاد شهید مطهری
🔷 به اعتقاد استاد مطهری رابطهای دوسویه میان معنویات و عدالت اجتماعی وجود دارد. به این معنا که معنویت با #عدالت_اجتماعی اموری توأمان در جامعه هستند که حضور هر کدام متضمن تداوم دیگری است.
♦️♦️ ایشان در مورد نقش معنویات در عدالت اجتماعی میفرماید: «تفاوت عمده ميان مكتب #اسلام با ساير مكاتب در اين جهت، اين است كه اسلام معنويت را پايه و اساس میشمارد. حساسيتى كه اسلام در زمينه عدالت اجتماعى و تركيب آن با معنويت اسلامى از خود نشان میدهد، در هيچ مكتب ديگرى نظير و مانند ندارد» (مطهری، ج 24، ص 233).👈 به عبارتی استاد مطهری درصدد است بیان کند عدالت بدون معنویت امکان تحقق ندارد و هر جا صدای عدالت در آنجا بلند است اما بر معنویات تاکیدی وجود ندارد، این عدالت خدعه، فریب و به اعتباری سرابی بیش نیست.‼️
♦️♦️♦️ ایشان همچنین در مورد تاثیر عدالت اجتماعی بر معنویات میفرماید: «اگر پذیرفته باشیم که انقلاب ما انقلابی ماهیتاً اسلامی است یعنی جامع تمام مفاهیم و ارزشها و اهداف در قالب و شکل اسلامی، در اینصورت این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و⏪⏪ به شرطی تداوم پیدا خواهد کرد، که قطعاً و حتماً مسیر عدالتخواهی را برای همیشه ادامه بدهد. یعنی دولتهای آینده واقعاً و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند» 👌
(مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۵۰)
#شهید_مطهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای به حال اونروزی که این معنویت ها از دست بشر برود 😔 🕊
#شهید -مرتضی -مطهری 🌺🕊
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۲۲۴
💠از سخنان امام ( ع ) ڪه در آن از ظلم و ستم تبري مي جويد [ وداستان آهن تفتيده و برادرش عقيل را بازگو مي ڪند ]
سوگند بخدا اگر شب را بر روي خارهاي سعدان بيدار بسر برم و يا در غلها و زنجيرها بسته و ڪشيده شوم برايم محبوبتر است از اينڪه خدا و رسولش را روز قيامت در حالي ملاقات ڪنم ڪه به بعضي از بندگان ستم ڪرده و چيزي از اموال دنيا را غصب نموده باشم . چگونه به ڪسي ستم روا دارم آنهم براي جسمي ڪه تار و پودش به سرعت بسوي ڪهنگي پيش مي رود [ و از هم مي پاشد ] و مدتهاي طولاني در ميان خاڪها مي ماند .
سوگند بخدا عقيل برادرم را ديدم ڪه به شدت فقير شده بود و از من مي خواست ڪه يک من از گندمهاي شما را به او ببخشم . ڪودڪانش را ديدم ڪه از گرسنگي موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود . عقيل باز هم اصرار ڪرد و چند بار خواسته خود را تڪرار نمود من به او گوش فرادادم خيال ڪرد من دينم را به او مي فروشم و به دلخواه او قدم برمي دارم و از راه و رسم خويش دست مي ڪشم [ اما من براي بيداري و هشداريش ] آهني را در آتش گداختم سپس آن را به بدنش نزديک ساختم تا با حرارت آن عبرت گيرد ناله اي همچون بيماراني ڪه از شدت درد مي نالند سر داد و چيزي نمانده بود ڪه از حرارت آن بسوزد به او گفتم : هان اي عقيل زنان سوگمند در سوگ تو بگريند از آهن تفتيده اي ڪه انساني آن را به صورت بازيچه سرخ ڪرده ناله مي ڪني اما مرا به سوي آتشي مي ڪشاني ڪه خداوند جبار با شعله خشم و عضبش آنرا برافروخته است تو از اين رنج مي نالي و من از آتش سوزان نالان نشوم ؟ از اين سرگذشت شگفت آورتر داستان ڪسي است ڪه نيمه شب ظرفي سرپوشيده پر از حلواي خوش طعم و لذيذ به درب خانه ما آورد ولي اين حلوا معجوني بود ڪه من از آن متنفر شدم گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير ڪرده بودند به او گفتم : هديه است يا زڪات و يا صدقه ؟ ڪه اين دو بر ما اهل بيت حرام است . گفت نه اين است و نه آن بلڪه هديه است به او گفتم : زنان بچه مرده بر تو گريه ڪنند آيا از طريق آئين خدا وارد شده اي ڪه مرا بفريبي ؟ دستگاه ادراڪت به هم ريخته ؟ يا ديوانه شده اي ؟ و يا هذيان مي گوئي ؟
بخدا سوگند اگر اقليمهاي هفتگانه با آنچه در زير آسمانها است به من دهند ڪه خداوند را با گرفتن پوست جوي از دهان مورچه اي نافرماني ڪنم هرگز نخواهم ڪرد و اين دنياي شما از برگ جويده اي ڪه در دهان ملخي باشد نزد من خوارتر و بي ارزشتر است .
علي را با نعمتهاي فناپذير و لذتهاي نابودشدني دنيا چه ڪار از به خواب رفتن عقل و لغزش هاي قبيح به خدا پناه مي بريم و از او ياري مي جوئيم .
🌴🌴🌴
زنده باد یاد شهدا
ادامه کتاب یادت باشه فصل پنجم:عروسی وماه عسل تااسفند۹۲👇👇👇
ادامه کتاب یادت باشه
فصل ششم:جریان زندگی مشترک تاتیر۹۳👇👇👇
۳۶
عید سال۹۳مصادف با ایام فاطمیه بود،به حرمت شهادت حضرت زهرا(س) آجیل و شیرینی نگرفتیم ،به مهمان هامیوه وچای می دادیم.
حمید از مدت ها قبل پیگیر ساخت یک مسجددرمحله پونک بود و کارهای بنایی انجام میداد،از روز اول خودش پیگیر ساخت این مسجد شده بود، از اهالی محل، آشنایان و اقوام امضا جمع کرد تا به عنوان درخواست مردمی از مسئولین پیگیر مجوز ساخت مسجد باشد.
کل تعطیلات عید حمید برای کمک به ساخت مسجد خانه نبود،می خواست از تعطیلات نهایت استفاده را بکند تا کار مسجد پیش برود،برای همین به جز منزل چند نفر از اقوام جای خاصی نرفتیم.
۳۷
مثل همه روزهایی که حمید افسر نگهبان بود،یا ماموریت می رفت خرید خانه با من بود،کارهای خانه را که انجام دادم لیست وسایلی که نیاز داشتیم را نوشتم و از خانه بیرون آمدم،از نان گرفته تا سبزی و میوه، با این که خرید وجابه جا کردن این همه وسیله آن هم بدون ماشین برایم سخت بود ومن پیش از ازدواجمان هیچ وقت چنین تجربیاتی رانداشتم ولی نمی خواستم وقتی حمیدبا خستگی از ماموریت به خانه می رسد کم وکسری داشته باشیم و مجبور باشم او را دنبال وسیله ای بفرستم.
۳۸
بعد از انجام خریدها به جای این که من خانه پدرم بروم آبجی فاطمه به خانه ما آمد،من وحمید معمولا خانه که بودیم کتاب می خواندیم برای خواهرم سکوت وآرامش حاکم برخانه عجیب وغریب بود پیشنهاد داد: بیا یکم تلویزیون ببینیم گفتم:تلویزیون ما معمولا خاموشه،مگه اخبارنگاه کنیم،حمید طبق فتوای حضرت آقا اعتقاد داشت هر برنامه و آهنگی که از تلویزیون پخش می شود لزوما از نظر شرعی بلا اشکال نیست،به خاطر همین قرار گذاشته بودیم چشم وگوشمان هر چیزی را نبیند ونشنود.
۳۹
ورود به سال ۹۳ ازابتدا برایم عجیب بود حالات حمید عوض شده بود، سجده های نمازش را طولانی کرده بود،تا قبل از این پیش من گریه نکرده بود ولی از همان فروردین ماه گاه و بیگاه شاهد اشک ها یش بودم،داخل اتاق تاریک می رفت وبی صدااشک میریخت،نماز شب که میخواند باسوزالهی العفو می گفت،وقتی به چهره اش نگاه میکردم انرژی مثبت وآرامش میگرفتم،چشم هایش زیبا بود ولی جور دیگری زیباخودش رونشان میداد،پیش خودم میگفتم احتمالا از دوست داشتن زیاد است که حمید را این شکلی میبینم، ولی این تنهانظرمن نبود،دوستان خودش هم شوخی میکردند و میگفتند:حمید نوربالا میزنی!.
۴۰
این احساس بی علت نبود، حمید واقعا آسمانی ترشده بود،شاید به همین خاطر بود که ما به فاصله کمتر از یکماه مجدد خادم شهدا شدیم، مثل همیشه با حاج آقای صباغیان تماس گرفت، هماهنگ کرد وماهجدهم فروردین عازم دوکوهه شدیم انگارساختمان ها به ماخوش آمدمیگفتند، ساختمان هایی که روزگاری طعم خوش مصاحبت با شهدا را چشیده بودند وحالا میزبان زائران شهدابودند،عکسهای بزرگ قدی روی دیوار ساختمان ها به اندازه یک کتاب حرف برای گفتن داشت، ساختمان هایی که هنوز هم بچه های گردان های کمیل ومقدادوابوذر ومالک را فراموش نکرده بودند.
۴۱
هیئت یکی از علایق خاص حمیدبود،هرهفته در مراسم شب های جمعه هیئت شرکت میکرد،طوری برنامه ریزی کرده بود که باید حتما پنج شنبه ها میرفت هیئت،سروتهش را میزدی از هیئت سردر می آورد،من راهم که از همان دوران نامزدی پاگیر هیئت کرده بود،میگفت بهترین سنگرتربیت همین جاست،اسم هیئت شان خیمه العباس بود،خودش به عنوان یکی از موسسان این هیئت بود که آن را به تاسی از شهید"ابراهیم هادی"راه انداخته بودند
اوایل برای دهه محرم یک چادر خیلی بزرگ زده بودند و مراسم را آنجا می گرفتند،ولی مراسم های هفتگی شان طبقه هم کف خانه یکی از دوستانش بود،آنجا راحسینیه کرده بودندوهرهفته شب های جمعه دعای کمیل و زیارت عاشورابرپابود.
۴۲
اواخربهار۹۳ اولین سالی بودکه دوراز خانواده ماه رمضان راتجربه میکردیم،ماه رمضان بیشتربیدار میماندیم،به جای خواب تاساعت دوشب کتاب دستمان بود وباهم صحبت میکردیم،سحر اولین روز ماه مبارک رمضان حمید کتاب "منتهی الامال"را از بین کتاب هایی که داشتیم انتخاب کرد ،این کتاب که درباره زندگی چهارده معصوم بود،هرروز داستان هاوسیره زندگی یکی از ائمه رامی خواندیم،روز چهاردهم کتاب رابا خواندن زندگی امام زمان(عج)تمام کردیم،این کتاب که تمام شدحمیداز کتابخانه محل کارش سی کتاب با حجم کم آورد،قرارگذاشتیم هرکدام کتابی راکه خواندیم خلاصه اش رابرای دیگری تعریف کند، بیشتربه کتاب های اعتقادی علاقه داشت.
۴۳
وارد آشپزخانه که شدم یک برگه دیدم که حمید با آهن ربا روی در یخچال چسبانده بود،یک طرف ایام هفته را نوشته بود و بالای برگه نوشته بود ناهار،شام!بعد داخل هرخانه نام یکی از ائمه را مشخص کرده بود،گفتم:این چیه آقا؟.
گفت:از این به بعد هر غذایی درست کردیم نذر یکی از ائمه باشه،هر روز با ذکر و نیت همون امام درست کن،اینطوری باعث میشه ما هرروز غذایی که نذر اهل بیت شده بخوریم و روی نفسمون تاثیر مثبت داشته باشه،به حدی از این طرح حمید خوشم آمده بود.