🔸️ ص۱۶۵ ◀️ انکه بابصیرت ایمان آورد، با امواج مختلف دست از ایمان برنمی دارد واز تهدید نمی ترسد ⬅️ ایمان، انسان را دگرگون و ظرفیت او رابالا می برد. ( ساحران موسی علیه السلام) ( اعراف / ۱۲۵ )
🔸️ ص۱۶۶ ◀️ نسبت دادن خوبی ها به خود وبدی وبدبختی ها به انبیا ودین ، نشانه ی خود بینی وجهالت است. ⬅️ ریشه خرافات وفال بد جهل است. ( اعراف / ۱۳۱)
🔸️ ص ۱۶۷ ◀️ عبادت باید بر اساس تعقل وتشکر باشد .⬅️ خدا یافتنی است نه بافتنی. ⬅️ پرستش غیر خدا، با عقل وروحیه ی سپاسگزاری نا ساز گار است. ( اعراف /۱۴۰ )
🔸️ ص ۱۶۸ ◀️ دشمن برای انحراف مردم، از هنر و تمایلات نفسانی استفاده می کند .( مجسمه ی طلا = گو ساله سامری ) ⬅️ در انحراف انسان، زرق وبرق و سروصدا نقش عمده ای دارد. ( اعراف / ۱۴۸ )
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🔸️ ص۱۶۵ ◀️ انکه بابصیرت ایمان آورد، با امواج مختلف دست از ایمان برنمی دارد واز تهدید نمی ترسد ⬅️ ایمان، انسان را دگرگون و ظرفیت او رابالا می برد. ( ساحران موسی علیه السلام) ( اعراف / ۱۲۵ )
🔸️ ص۱۶۶ ◀️ نسبت دادن خوبی ها به خود وبدی وبدبختی ها به انبیا ودین ، نشانه ی خود بینی وجهالت است. ⬅️ ریشه خرافات وفال بد جهل است. ( اعراف / ۱۳۱)
🔸️ ص ۱۶۷ ◀️ عبادت باید بر اساس تعقل وتشکر باشد .⬅️ خدا یافتنی است نه بافتنی. ⬅️ پرستش غیر خدا، با عقل وروحیه ی سپاسگزاری نا ساز گار است. ( اعراف /۱۴۰ )
🔸️ ص ۱۶۸ ◀️ دشمن برای انحراف مردم، از هنر و تمایلات نفسانی استفاده می کند .( مجسمه ی طلا = گو ساله سامری ) ⬅️ در انحراف انسان، زرق وبرق و سروصدا نقش عمده ای دارد. ( اعراف / ۱۴۸ )
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🔸️ ص ۱۷۴ ◀️ مهلت دادن به مردم ، از سنت های خداست، تاهر کس در راهی که بر گزیده ، به نتیجه برسد ودرها به روی همه باز باشد، هم فرصت طغیان داشته باشند، هم مجال توبه وجبران. 💎خداوند فرصت توبه به کافران می دهد، ولی انان لایق نیستند. ( اعراف / ۱۸۲)
🔸️ ص۱۷۵ ◀️ هرکس ایمانش بیشتر باشد، نسبت به تکلیف وخواست الهی بیشتر تسلیم است وبیشتر احساس عجز می کند. ( اعراف/۱۸۸ )
🔸️ ص ۱۷۶ ◀️ چون وسوسه های شیطانی متفاوت است، استعاذه هم باید به الله باشد که جامع همه ی صفات نیک و کمالات است.( اعراف/۲۰۰)
🔸️ ص ۱۷۷ ◀️ هر آیه ی قران، حجت ودلیل ونوری است که می تواند بر ایمان بیافزاید ( انفال/ ۳)
🔸️ ص۱۷۸ ◀️ گاهی استراحت وخواب سبک در جنگ، نعمت بزرگ الهی است، که هم خستگی رابر طرف می کند وهم مجال شبیخون به دشمن نمی دهد.( انفال/ ۱۱ )
🔸️ ص۱۷۹ ◀️ از سنت های الهی این است که فیض خود را به افراد مستعد عطا می کند وبه هرکس به مقدار لیاقت واستعداد حق پذ یری که در خود ایجاد کرده، توفیق داده ولطف می کند. ⬅️ زمینه های بهره گیری از لطف الهی را باید خودمان به وجود آوریم. ( انفال / ۲۳)
🔸️ ص ۱۸۰ ◀️ افراد ایمانی علاوه بر کارهای خود، باید نسبت به کارهای دیگران نیز تعهد داشته باشند.چون گاهی اثار کارهای خلاف، دامنگیر دیگران هم می شود، همچون کسی که درکشتی، جایگاه خودرا سوراخ کند.( انفال/ ۲۵ )
🔸️ ص ۱۸۱ ◀️ عملکرد انسان ، دربينش اوتأثیر دارد.علاوه بر علم، فطرت، عقل وتجربه، خداوند بصیرت وشناخت ویژه ای با او می دهد. ⬅️ اعطای بصیرت ویژه به پرهیز کاران و بخشایش گناهان انان، تفضلی از جانب خداوند است. ( انفال / ۲۹)
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
تفسیر نور / محسن قرائتی
جلد ۴
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🌷🌷
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن🌸
🌸 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن🌸
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن🌸
ماه رمضان مبارک 🌸
💎 استادی با شاگردش از باغى ميگذشت ..
چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند . بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم ..!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛ بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين!
مقدارى پول درون آن قرار بده ..
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد.
با گريه فرياد زد : خدايا شکرت !
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى ..
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک ميريخت ..
استاد به شاگردش گفت: هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستانی ..
زنده باد یاد شهدا
جثه ريزي داشت و مثل همه بسيجي ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب. فقط يك كمي بيشتر از بقيه شوخي ميكرد. نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كهاصلاً اين حرف ها توي جبهه معنا نداشت. سعي ميكرد دل مؤمنان خدا را شادكند.
از روزي كه آمد، اتفاقات عجيبي در اردوگاه تخريب افتاد. لباس هاي نيروها كه خاكي بود و در كنار ساكهاي شان افتاده بود، شبانه شسته ميشد وصبح روي طناب وسط اردوگاه خشك شده بود. ظرف غذاي بچهها هر دو، سه تا دسته، نيمههاي شب خود به خود شسته ميشد. هر پوتيني كه شببيرون از چادر ميماند، صبح واكس خورده و برّاق جلوي چادر قرار داشت...
او كه از همه كوچكتر و شوختر بود، وقتي اين اتفاقات جالب را ميديد، ميخنديد و ميگفت:" بابا اين كيه كه شب ها زورو بازي در ميآره و لباس بچهها و ظرف غذا را ميشوره؟"
و گاهي هم ميگفت: "آقاي زورو، لطف كنه و امشب لباس هاي منم بشوره وپوتين هام رو هم واكس بزنه."
بعد از عمليات، وقتي "علي قزلباش" شهيد شد، يكي از بچهها با گريه گفت:" بچهها يادتونه چقدر قزلباش زوروي گردان رو مسخره ميكرد؟ زورو خودش بود و به من قسم داده بود كه به كسي نگم."
هدیه به شهیدان صلوات💚
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۲۲۵
💠از دعاهاي امام عليه السلام ڪه با آن از خدا مي خواهد از همگان بي نيازش ڪند .پروردگارا آبرويم را با بي نيازي نگهدار و شخصيتم را در اثر فقر ساقط مگردان . ڪه از روزي خواران تو درخواست روزي ڪنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم به ستودن آن ڪس ڪه ڪمڪم مي ڪند مبتلا گردم و به مذمت و بدگوئي از آنڪه به من نمي بخشد آزمايش شوم و تو در ماوراي همه اينها سرپرست مني ڪه ببخشي و يا منع نمائي و تو بر همه چيز قادري انک علي ڪل شي قدير.
🌴🌴🌴
1527311503542.mp3
3.74M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم
#جزء 10
استاد معتز آقایی
🌹🌹🌹
1527294938803.mp3
9.73M
❤شرح دعای روز دهم ماه مبارک
و احکام، ویک نکته اخلاقی شیرین
توسط استاد اخلاق ...آیت الله مجتهدی
بسیاااار عالیه ... دانلود بفرمایید🌹
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
وصیت نامه📝
شهید مدافع حرم حسن غفاری🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین
یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه، فادخلی فی عبادی، وادخلی جنتی
بوی شهادت می کند مستم، از ازل مرا، بر مویت بستم
بی قرارم من ای حسین (ع) جانم
آری! این است وعده الهی، بازگشت همه به سوی اوست. خدای من در این لحظه که من تمام حرف هایم را به روی کاغد می آورم. تنها فقط خودت می دانی که چه شور و غوغایی برای رسیدن به تو در دلم موج می زند.
دیگر هیچ چیز در این دنیا مرا آرام نمی کند جز رسیدن به سوی تو و خشنودی تو
تازه معنی فزت و رب الکعبه را که از زبان مولا و امام اول خود جاری شده را درک می کنم. در این دنیای ناچیز که دشمن زبون، شمسشیر را بر علیه شیعیان از رو بسته، دیگر آرام و قرار ندارم.
خدای من، تو از دل بنده هایت آگاه و باخبری، چگونه می توانم ساک نشسته و زندگیم را ادامه دهم. در حالی که جگر مولایم امام زمان (عج) خون است.
آیا می توانم چشمانم را به روی این همه جنایت ها که بر محبین اهل بیت(ع) می آورند ببندم.
خدای من دوستانم یک به یک می روند من راست، راست برای خود می گردم آرامش و قرار ندارم.
بسیار تیغ دیدم که یکی را دوتا کند
نازم به تیغ عشق، دوتا را یکی کند
🌹شهید🌹حسن🌹 عفاری🌹
🌹تاریخ تولد: ۱۳۶۱
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۴
🌷محل شهادت: سوریه
🌺شادی روح شهید صلوات
animation.gif
1.88M
بر روح خدیجه ( س )
کفو خاتم صلوات
بر حامی پیغمبر اکرم (ص) صلوات
همپای خدیجه ( س )
نیست بانوی دگر
بر جود خدایی اش دمادم صلوات
زنده باد یاد شهدا
ادامه کتاب یادت باشه فصل ششم:جریان زندگی مشترک تاتیر۹۳👇👇👇
ادامه کتاب یادت باشه
فصل هفتم
۴۵
بالاخره بعدازچندساعت تاخیر زنگ خانه رازد، صدای حمید را شنیدم انگار آبی بود که روی آتش ریخته باشند،تمام نگرانی ها فراموشم شد.
تعریف کرد که با سربازها برای شستن موکت های حسینیه تیپ مانده است،برای همین وقتی خانه رسیدلباس هایش خیس بود،گفت:برای حسینیه و کارخیرهمه ما سرباز هستیم،داخل سپاه برونداریم بیا داریم.
با نگاهم پرسیدم:فرقشون چیه؟
جواب داد:فرق برو وبیا اونجاس که وقتی میگی برو یعنی خودت اینجا وایسادی، انتظار داری بقیه جلوداربشن، ولی وقتی میگی بیایعنی خودت رفتی جلو،بقیه رو تشویق میکنی حرکت کنن.
این رفتارش باعث شده بود همیشه بین سربازها جایگاه خوبی داشته باشد،موقع کار خودش را در لباس یک سرباز میدید نه کسی که باید دستور بدهد،به حدی صمیمی و متواضع بود که بعضی سربازها حتی چندسال بعد از پایان خدمتشان زنگ میزدند وبا حمید احوالپرسی میکردند.
۴۶
محل کارحمید از قزوین چند کیلومتری فاصله داشت،برای همین با سرویس رفت وآمد میکرد، با اینکه به من میگفت کارش طول میکشد ولی می دانستم صرفا به خاطر کار و ماموریت خودش نیست که از سرویس جامی ماند،هم زمان دو مسئولیت داشت،هم مسئول مخابرات گردان بود وهم مسئول فرهنگی گردان، هرجای دیگری که فکرمیکرد کاری از دستش بر می آید دریغ نمیکرد، ازکارپرسنلی گرفته تا کارهای فوق برنامه فرهنگی تیپ وگردان.
خستگی نمی شناخت مقید بود حقوقش کاملا حلال باشد برای همین بیشتر از ساعات موظفی کار انجام میداد.
۴۷
چند روز مانده به محرم اوایل آبان ماه به طبقه بالا اثاث کشی کردیم،دل کندن از فضایی که زندگی مشترکمان رادر آن شروع کرده بودیم حتی به اندازه همین جابه جایی برایم سخت بود، از گوشه گوشه این فضا خاطره داشتیم.از چند روز قبل وسایل را داخل کارتن چیده بودیم، روز اثاث کشی دانشگاه کلاس داشتم، وقتی برگشتم دیدم حمید به همراه صاحب خانه وپسرشان سه نفری تقریبا کل وسایل را جابه جا کرده بودند،حمید معمولا دوست داشت این طور کارها را خودش انجام بده تا مزاحم کسی نشه،برای همین کسی را خبر نکرده بود.
۴۸
ایام محرم با اینکه هوا تقریبا سرد شده بود با موتور شب ها میرفتیم هیئت خودمان. آن شب هم مثل شب های دیگری که به هیئت میرفتیم خیلی سینه زده بود،میان دار هیئت خیمه العباس بود،به حدی سینه میزد که احساس میکردم جسم حمید توان این همه سینه زنی را ندارد،وقتی از هیئت بیرون آمد صدایش گرفته بود و چشم ها یش سرخ شده بود،با همان صدای گرفته اولین جمله ای که گفت همین بود:قبول باشه،خیلی هم سعی میکردمستقیم به چشم های من نگاه نکند،که من متوجه سرخی چشم هایش نشوم.
شب حضرت عباس(س)یک شب ویژه برای حمید بود،موقع برگشت سوار موتور که شدیم گفت: دوست دارم مثل آقام حضرت ابوالفضل (س) مدافع حرم بشم ودست وپاهام فدایی حضرت زینب(س)بشه.وقتی این همه سینه زدن و تغییر حالت چهره حمید را دیدم گفتم:حمید کمتر سینه بزن یا حداقل آروم تر سینه بزن،لازم نیست این همه خودت رو اذیت کنی،جوابش برایم جالب بود،گفت:فرزانه این سینه به خاطر همین سینه زدن هیچ وقت نمی سوزه،چه این دنیا چه اون دنیا.بعدهامن متوجه راز این حرف حمیدشدم.
۴۹
حمیدبرای یک ماموریت پانزده روزه سمت لوشان رفت،معمولا از ماموریت هایش زیاد نمی پرسیدم مگراطلاعات کلی که چندتا سوال می پرسیدم تا اوضاع چند روزی که ماموریت بود دستم بیاد.
ازلوشان که برگشت عکس هایی که طی ماموریت انداخته بودرا نشانم داد،بهم گفت این عکس هارو برای شهادتم گرفتم،حالا که داری نگاهشون میکنی ببین کدوم خوبه بنربشه؟
دلم هری ریخت،لحن صحبت هایش نه جدی بود نه شوخی،همین میانه صحبت کردن منو اذیت میکرد،نمی دانستم جوابش را چه بدهم،از دوره نامزدی هربار که عکس های گالری موبایلش را نگاه میکردم ازمن می پرسید کدام عکس برای شهادتم خوب است.حرفش رو جدی نمیگرفتم ولی این بار حسابی جا خوردم و دلم لرزید.
۵۰
دوست نداشتم این موضوع را ادامه بده،چیزی به ذهنم نمیرسید،پرسیدم:پات بهترشده،آب و هوا چطوربود؟سوغاتی چیزی نگرفتی؟کمی سکوت کردو بعد با لبخندی گفت:آن قدر آنجا دویدیم که پام خوب خوب شده،تا من برم به مادرم سر بزنم توازبین عکس ها یکی رو انتخاب کن ببینم سلیقه همسر شهید چه شکلیه!.خداحافظی که کردم رفتم سراغ عکس ها،با هر عکس کلی گریه کردم،اولین باری بودکه حمیدرااین شکلی میدیدم،نور خاصی که من را خیلی میترساند،همان نوری که رفقای پاسدار وهم هیئتی به شوخی می گفتند:حمید نور بالا میزنی،زیرعکس هایش مینوشتند:شهید حمید سیاهکالی یا به خاطر شباهتی که چشم هایش با حیایش به شهید محمدابراهیم همت داشت اورا حمیدهمت صدا میکردند،یکی ازدوستانم که حمید را می شناخت همیشه به من میگفت: نمیدونم چه موقعی،ولی مطمئنم شوهر توشهید میشه،اگر شهیدنشه من به عدالت خدا شک میکنم!.
۵۱
بعد از ماموریت لوشان کم کم زمزمه های رفتن سوریه وعراقش شروع شد،میگفت:من یا باید برم عراق یا برم سوریه، اینجا موندنی نیستم، بعد از هفت سال عضویت قراردادی تازه در سپاه نیروی رسمی شده بود،در جواب این حرف ها فقط به زبان پاسخ مثبت میدادم که خیالش راحت باشد، ولی ته دلم نمی توانستم قبول کنم،ما تازه داشتیم به هم عادت میکردیم،تازه همدیگه رو پیدا کرده بودیم.