🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
عیدتون مبارک عزیز و این ایام رو بهتون تبریک میگیم.
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز، شهدای پایگاه تیفور و شهیدان راه نابودی اسرائیل
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند، عیدتون مبارک
امشب در خدمت شهیدی از شهدای پایگاه تیفور سوریه هستیم و قدم بر چشم ما گذاشتند. #شهید_حجت_الله_نوچمنی از شهدای عزیز گلستان - گرگان
🎈 آقا حجت الله عیدت مبارک برادر
🎊 امشب شب میلاد با سعادت #حضرت_علی_اکبر (ع) هم هست، بر جوانان عزیز گروه این روز رو تبریک می گوییم.
دو #شهید_مهدی_دهقانی و #شهید_حامد_رضایی از شهدای پایگاه تیفور در معرفی های گروه باقی ماندند، که چون مطالب کمی ازشون در دسترس هست، به احتمال زیاد با هم در روزهای آینده معرفی خواهند شد.
✅ مطالب برداشته شده از وب سایت های نوید شاهد، گلستان، تسنیم و مشرق نیوز هست.
🌺 شهید حجتالله نوچمنی متولد ۱۵ شهریور سال ۵۷ و دارای یک دختر سه ماه و یک پسر ۶ ساله است. او ۲۱ فروردین ۹۷ در حمله جنگندههای رژیم صهیونیستی به پایگاه هوایی حمص سوریه شهید شد.
(دختر کوچولوی شهید الان 1 سال و سه ماه دارند؛ و پسرشون هم 7 ساله هستند)
🔷 وجود داعش در منطقه آرامش را از حجتالله گرفته بود و برای از بین بردن آنها آرام و قرار نداشت. پسرم قبل از اینکه به سوریه اعزام شود چند باری برای مبارزه با گروههای تکفیری و داعشی به عراق رفت.
🌺 حجتالله قبل از اینکه عازم سوریه شود به دیدنم آمد؛ زمانی که رسید ساعت پنج عصر بود، بعد از آغوش گرفتن و احوالپرسی پسازآن شروع به نمازخواندن کرد. بعد از اتمام نماز به سمتم آمد، بوسهای بر پیشانیام زد و مبلغ ۷۰ هزار تومان به مناسبت روز مادر به من هدیه داد.
💫 همان شب به من گفت که برای جنگ با گروهای تکفیری عازم سوریه است و تصمیم دارد برای جنگ با داعش به آنجا برود. برای اینکه به حجتالله قوت قلب بدهم از تصمیمی که گرفته بود با لبخند استقبال کردم و برایش دعای خیر کردم.
🔻 این نخستین باری بود که حجتالله برای مبارزه با گروههای تکفیری و داعش به سوریه میرفت، پسرم قبل از اینکه ایران را ترک کند تماس گرفت و گفت آماده حرکت است.
🌺 او گفت که از این به بعد شما نمیتوانید تماس بگیرد و باید منتظر تماس من باشید، اما تا چند روزی خبری از او نداشتم.
✅ بعد از چند وقت بی خبری تماس گرفت و من هم گفتم که بی قرار او هستم، از او خواستم هرچه زودتر برگردد اما گفت فعلا نمیتواند، چند روز بعد دوباره تماس گرفت و اعلام کرد اگر طی دو یا سه روز آینده تماس نگرفتم بدانید #شهید شدم.
🕊 روزی که خبر #شهادت پسرم را دادند، من برای عیادت یکی از بستگان منزل را ترک کرده بودم، کمی نگذشت پسر بزرگ من که دبیر #قرآن است تماس گرفت و گفت مادر هرچه سریعتر به خانه برگرد، با این جمله دلهره عجیبی گرفتم و با خودم گفتم حجتالله من شهید شد.
😢 زمانی که به خانه رسیدم پرسیدم حجتالله من شهید شده؛ پسرم من را در آغوش گرفت و گفت مادر آرامش خود را حفظ کن، حجتالله با شهادت خود افتخار بزرگی را برای همه ما به ارمغان آورد. همانجا سجده شکر را بهجای آوردم و در پاسخ به صحبت پسرم گفتم، مادر، حجتالله امانتی بود که خدا به ما هدیه داد و اکنون از ما گرفت.
✅ طی هماهنگیهایی که از قبل صورت گرفت من به همراه فرزندانم برای دیدار آخر به معراج شهدا گرگان رفتم، جسد کامل بود اما دستهایش از بدن جداشده بود.😭
😔 برای آخرین بار بود که پسرم را از نزدیک میدیدم اما این دیدن تفاوت بسیاری از هر زمان دیگری داشت. برای نوازش دستم را به سمت پاهایش بردم که آرام به من اعلام کردند به بدن شهید دست نزنید چرا که در اثر شدت انفجار ممکن است برای جسد مشکلی پیش آید. فردای آن روز، طبق وصیت حجتالله در امامزاده روشنآباد گرگان نزدیک زادگاهش به خاک سپرده شد.
با توجه به اینکه وی ساکن تهران بود مراسم هفتم شهید را در تهران برگزار کردیم، شبی که رسیدم، شهید به خوابم آمد و همانجا بود به او گفتم اهالی گرگان خصوصاً روستای نوچمن برای برگزاری مراسم سنگ تمام گذاشتند و او در جواب به من گفت آگاهم مادر.