قیامت بی حسین غوغا ندارد”شفاعت بی حسین معنا ندارد”حسینی باش که در محشر نگویند”چرا پرونده ات امضاء ندارد…
#اللهم_الرزقنا_شفاعت_الحسین
#به_نیابت_از_جمیع_شهدا
🕊اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن✨🌸
💠گروه #به_یاد_شهدا
🌹بخش هفتم 🌹
دسته ای از مرغان روی آب حرکت میکردند، آرام ولی صدا، درست مثل ستون هفتاد ودو نفری،ما که باید حرکت در زیر آب را با اشنوگل یا نی غواصی تمرین میکردیم.
وقتی پاهایم به ماسه های نرم ساحل رسید، تا گردن نشستم توی آب و اشاره کردم به ستون که تک تک برای ساحل کشی آماده بشوند
شدند نفر آخر، که تا گردن خزید تو آب وگل،مرغان وحشی بلند شدند تو آسمان وما با نگاهمان تا ابرها تا انتهای افق دنبالشان کردیم.
گفتم "این را برای همیشه تو گوشتون فرو کنید فقط وقتی فین زدن شما رو قبول دارم که اینها نفهمند شما اینجا هستید و این طور نگذارید بروند خانه فک و فامیلهاش"
صدای کی بود نفهمیدم، فقط شنیدم که گفت "حاج محسن !این ساحل کشی که گفتید یعنی چه؟"صدایم را جوری بلند کردم تا آخر ستون همه بفهمد چه میگویم.
گفتم "وقتی به ساحل یا مانع دشمن نزدیک میشوید حرکت اصلی شما رو دست وپاست،اون هم هماهنگ ولی صدا، فقط چشمهایتان باید از آب بیرون باشد، آنجا شاید مجبور باشید ساعتها کنار موانع نزدیک سنگرها دشمن بی حرکت بمانید باید دقیق بشوید که هیچ حرفی نباید زده بشودمگر با اشاره سر یا نگاه ودر صورت اجبار با شکل قراردادی با زبان یا آواز حیوان های همان منطقه
ادامه دارد.......
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
🍃💠گروه #به_یاد_شهدا
🌹ادامهٔ بخش هفتم 🌹
فرمانده لبخند رضایت داشت که یکی فریاد زد و آنجا را نگاه کن !...گراز وحشی "همهمه ای توی بچه ها افتاد وهمه برگشتن طرف سروصدای نیزار و دیدند دو غواص چهاردست وپا می دوند طرف ما ،هویج به دهان وبا دست اشاره کرد به آن دو نفر وآن دونفر آمدند نزدیک فرمانده و سکوت کردند فرمانده گفت" که گراز می شوید هان"؟
اسم یکی شام خدری بود ودیگری ساکی،هویج را خجالت زده از دهانشان در آوردند وزیر چشمی به فرمانده گفت "شما دو تا بله شما دو تا شهر چی کاره بودید؟ هردو گفتند دانشجو و فرمانده گفت "چه رشته ای؟"
ساکی سرش را انداخت پایین با نیم نگاهی به خدری، خواست چیزی بگوید که دویدم توحرفش و گفتم "ایشان آقای ساکی، بچه ملایرند و سال سوم پزشکی. آقای خدری هم مهندسی میخوانند تهران البته ".
فرمانده آه سردی کشید سرش را آورد پایین، لبخند رضایت نشست روی لبش، معلوم بود میخواهد چیزی بپرسد ونتوانست دستش را آرام گذاشت روی شانه لرزان ساکی وبا دستهایش صورت گلی ساکی را پاک کرد و گفت "این خاک این مردم و این دنیا خیلی باید به شما افتخار کنند ،
خودتان این را میدانستید؟تکان شانه های ساکی دیگر از سرما نبود نتوانسته بودتحمل کند انتظار تنبیه داشت، تنبیه سخت آن هم برای همه، به استناد حرف همیشگی من که می گفتم "تشویق برای یه نفر تنبیه برای همه "
فرمانده گفت "تاریخ جنگ این مملکت به شماها افتخار خواهد کرد به شما بچه های غواص انصارالحسین آن روز زیاد دور نیست خواهید دید که آن روز زیاد دور نیست.
ادامه دارد .......
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
🌹ادامهٔ بخش هفتم 🌹
🍃💠گروه #به_یاد_شهدا
وپشت بهمه کرد با همان قدم های مصمم رفت طرف پاترول سفیدش میخواست سوار شود که برگشت گفت "مواظب عدد مقدس گروهتان باشید آدم بد جوری هوس می کند نگرانش باشد ".ودست خداحافظی تکان داد و گفت "یاعلی"
همه ناخودا آگاه دست خداحافظی تکان دادیم و با هم گفتیم: «یاعلی! » وبه خنده هم خندیدیم.
ادامه دارد......
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
☀️☀️☀️
✍ #نامه_ی_۵۳ (قسمت ۱۴)
💠10- اخلاق رهبرى با خويشاوندان
همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن ، و به گونه اى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، ـ يا زراعت مشترك، كه هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو خواهد ماند.
حق را به صاحب حق، هر كس كه باشد، نزديك يا دور، بپرداز، و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحمّل سنگينى آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز. و هر گاه رعيّت بر تو بد گمان گردد، عذر خويش را آشكارا با آنان در ميان بگذار، و با اين كار از بدگمانى نجاتشان ده، كه اين كار رياضتى براى خود سازى تو، و مهربانى كردن نسبت به رعيّت است، و اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وامى دارد.
🌴🌴🌴
آنچه این حقیر تاکنون در زندگی خویش از کج فهمیها و بی بصیرتیهای برخی از انسانها فهمیده ام این است که یا این خانواده اهل بیت را درک نکرده اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا درکنارشان بوده اند ولی در صحنههای حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بوده اند در این مسیر. وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر (عج) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چرا که نقطه قوت ما ولایت است.
#کلام_شهید
💐 معرفی پاسدار #مدافع_حرم #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌏 زمینی شدن : ۶۸.۰۲.۰۴، قزوین
💫 آسمانی شدن : ۹۴.۰۹.۰۴، ماموریت جعفر طیار، عملیات نصر ۲ در سوریه منطقه حلب ناحیه العیس
🌱 مزار مطهر : گلزار شهدای قزوین، قطعه ۷ ردیف ۱۱
💠 ارائه : خانم خادم شهدا
📆 پنجشنبه ۹۸.۰۵.۲۴
⏰ ساعت ۲۱:۰۰
همزمان با #شب_جمعه #شب_زیارتی_امام_حسین_ع
#لبیک_یازینب (س)
❤گروه مدافعان حرم✌
http://eitaa.com/joinchat/410386450C8b9bf08181
زنده باد یاد شهدا
سر که زد چوبه ی محمل، دل ما خورد ترک غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک و چنان سوخت که بر سر در آن، این ش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند
امشب در خدمت شهید #مدافع_حرم #شهید_محمدحسین_محمدخانی هستیم.
🔰مطالب برداشته شده از اینستاگرام و کانال ایتا رسمی شهید؛ وبسایت های خبرنگاران جوان، پایگاه خبری حامیان ولایت، بِه دخت
#تولد
متولد نهم آبان ۱۳۶۴ بود، در تهران. مثل همه دهه شصتی ها چیز زیادی از دفاع مقدس و حال و هوای جبهه ها به یاد نداشت. مطابق سالروز تولدش تنها ۴ ساله بود که روح الله به خدا پیوست. اما از همان کودکی سرباز امام بود و گوش به فرمان خلف صالحش. و دقیقا به همین دلیل هم بود که وقتی شنید همه دغدغه رهبری حفظ حرمین شریفین است و دلش از حمله تکفیری ها به درد آمده، زن و بچه ۹ ماهه اش را به خدا سپرد و لباس رزم پوشید.
#بسیج
محمدحسین با جهاد انس داشت. حدود سال ۷۴ بود که محمدحسین برای ثبتنام در بسیج آمد. آن روزها اوکلاس پنجم بود. ورود شهید به بسیج با اجرای برنامههای ویژه بسیج محلهاش همراه شد. محمدحسین جزو بچههایی بود که خیلی راحت در دل همه جا باز میکرد. قرار بود تابستان آن سال با دانشآموزان ممتاز مدارس، کلاسهای فوق برنامه داشته باشیم. محمدحسین هم جزو دانشآموزان درسخوان بود و سعی میکرد در همه کارها پیشقدم باشد. دوره راهنماییاش را در مدرسه امام موسی صدر واقع در خیابان تفرش غربی در محله مهرآبادجنوبی سپری کرد.
📸آقا محمدحسین در کنار فرزندان شهید ساعتیان
#عاشق_شهادت
مسئول بسیج دانشآموزی مسجد صاحبالزمان(عج) ، آقای کارگر :
هروقت من را میدید، دستم را در دستش میگرفت و میگفت حاجی حلالم کن. تو مسجد آمدن را به من یاد دادی.»
«مدتها بود که محمدحسین را ندیده بودم. ایام فاطمیه بود که برای دیدن دوستانش به مسجد آمده بود. با من تماس گرفت و گفت حاجی من در مسجد هستم و میخواهم ببینمت. گفتم کمی دیر میرسم. در پاسخم گفت حاجی برایم دعا کن که شهید شوم. وقتی خبر شهادت محمدحسین را شنیدم آن جمله آخرش در ذهنم تداعی شد که چقدر محمدحسین عاشق شهادت بود.
این معرفی ای که قرار میدم دوستان خیلی کم هست از آقا محمدحسین، کتاب عمار حلب رو بخونید بلکم بیشتر آشنا بشید باهاشون
❤️ عاشق #شهید_محمد_ابراهیم_همت بود.
یکبار در جلسه خواهران #بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت :
نمیخوام رودرروی خانمها باشم. طوری مینشینم که عکس شهید همت هم در مقابلم باشه.
#حاج_قاسم_سلیمانی میگفت : این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
امیر حسین که به دنیا اومد خانواده گفتن شاید دلش گرم بشه و بیشتر اینجا بند بشه اما اینطور نشد دلش گرم بود از حضور بچه ام اما تو دلش آتیش بود به خاطر اعتقاداتش.
همون اول به همسرش گفت زندگی با من یه زندگی معمولی نیست
میدونست سرباز مطیع ولایته میدونست تو راهی پا نمیذاره که ذره ای ناراحتی حضرت آقا توش باشه
همسرت که حسینی باشه تو رو ظهیرت میکنه بی هیچ مخالفتی از جانب همسرش به سوریه رفت امیرحسین نه ماهه بود که لباس رزم پوشید. 99 روز سوریه بود حسابی دلتنگ امیر حسین بود
به حاج آقا آیت اللهی از علمای بزرگ یزد گفت دعا کنید شهادت نصیب و روزیمون بشه.
حاج آقا گفتند از خدا میخوام که مثل حبیب بن مظاهر بشید ولی محمدحسین گفت لذتی که علی اکبر سید الشهدا از شهادت برد هرگز حبیب نبرد.
پنجاه و سه روز تو کاظمین بود و تقریبا ۹ ماه تو سوریه...
از دست نوشته های #شهید_محمدحسین_محمدخانی :
یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی
یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
به نام حضرت عشق که موجودیت کل
کونین را وابسته ومتصل به موجودیت
عاشق ترین کرد و او را نقطه پرگار وسبب خلقت حبیب و ولی و زمین وآسمان وکونین گردانید.
هم او که عاشق عاشق بود ودر راهش از ازل تا ابد پایدار ومستدام ماند.
پا به هستی چو نهادم همه ی هستی من وقف دلبر شد وخود نقطه ی پرگار شد از خدا می خواهم که این عبد حقیر سر تا پا تقصیر را در روز حشر از متصلان به رشتهی چادرش قرار دهد.
#عارفانه