💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 6⃣
تندباد حوادث و امام زمان (ع)
🍃خواب دیدم. سوار بر یک ماشین شدیم. ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی در اطراف خود نداشت. در سر هر پیچ یکی دو نفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند! جاده خراب بود. ماشین هم با سرعت می رفت. یکباره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من در پشت ماشین مانده ام!
🍃سر پیچ بعدی آنقدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شد و ... نزدیک بود از ماشین پرت شوم. اما در آن لحظه ی آخر فریاد زدم: «یا صاحب الزمان (ع).» در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم. من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم. در همین لحظه ار خواب پریدم. فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان (ع) بر نداریم. وگرنه تندباد حوادث همه ی ما را نابود خواهد کرد.
📚 کتاب عارفانه، صفحه ٣۶
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 6⃣
تندباد حوادث و امام زمان (ع)
🍃خواب دیدم. سوار بر یک ماشین شدیم. ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی در اطراف خود نداشت. در سر هر پیچ یکی دو نفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند! جاده خراب بود. ماشین هم با سرعت می رفت. یکباره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من در پشت ماشین مانده ام!
🍃سر پیچ بعدی آنقدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شد و ... نزدیک بود از ماشین پرت شوم. اما در آن لحظه ی آخر فریاد زدم: «یا صاحب الزمان (ع).» در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم. من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم. در همین لحظه ار خواب پریدم. فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان (ع) بر نداریم. وگرنه تندباد حوادث همه ی ما را نابود خواهد کرد.
📚 کتاب عارفانه، صفحه ٣۶
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃