#دلتنگی
بسیار دلتنگش می شوم و هر زمان که به یادش می افتم انگار آتشی از دلم بلند می شود. همه بعد از شهادتش سوختیم. به گفته همه دوستان و آشنایان عباس در میان ما تک بود و نظیر او در اطراف ما نیست.
از انجا که فرزند دیگرم ازدواج کرده ما تنها عباس را در منزل داشتیم از این رو بیشتر دورهمی های ما نیز زمانی بود که عباس در منزل بود. برای همین من و پدرش این روزها دلتنگ تر از هر زمان دیگری هستیم.
#دلتنگی
به واقع دلتنگ همسرم می شوم وقتی سر مزارش می روم ساعتها کنارش می نشینم و با او درددل می کنم. خداحافظی می کنم و تا نزدیکی های ایستگاه مترو که می رسم احساس می کنم از من می خواهد که دوباره برگردم. گاها شده در یک روز سه بار تا ایستگاه مترو می روم و برمی گردم و این جز عشق و علاقه چیز دیگری نیست.
4_5875441181332080044.mp3
زمان:
حجم:
4.25M
بی تاب که میشم ....
اینو گوش میدم
شماهم
میتونید
گوش کنید
#دلتنگی
#دلتنگی
😢به او گفتم "میترسم خوبیهایت تو را از من بگیرد"
دفعه قبل وقتی از سوریه برگشت تیرماه بود. همیشه بیخبر و بدون اطلاع قبلی به ما به سوریه میرفت. بار آخری که رفت ما کربلا بودیم. از سوریه زنگ زده بود و اطلاع داد، میگفت: «باید بروم کربلا.»، چون میدانست اگر به ما بگوید نمیگذاریم او برود. ما از اول هم دوست نداشتیم به سوریه برویم. سال 95 خودم را کشتم تا راضیاش کنم نرود. گفتم: «اگر بروی میدانم که دیگر برنمیگردی.»، میگفت: «نه بابا، شهادت دُر گرانبهایی است که به هر کسی نمیدهند ــ خیالت راحت ــ به من نمیدهند.»، هر دفعه که میآمد به من میگفت: «دیدی برگشتم؟» به او میگفتم: «بابا، اینقدر تو خوبی میترسم همه این خوبیها تو را از من بگیرد.»
#دلتنگی
دو ماهی که صالح نبود، استرس بسیار زیادی داشتم و دائماً در نگرانی به سر میبردم. واقعاً لحظهای تلفن همراه را از خود دور نمیکردم که مبادا تماس بگیرد و متوجه نشوم. ماه اول، اغلب جمعهها تماس میگرفت. هفتههای آخر خصوصاً دو هفته انتهایی، هر روز یا دو روز یکبار تماس میگرفت. تلفنها خود به خود قطع میشد.
هر بار تماس میگرفت، میگفتم «دلم میخواهد این تلفن حالا حالاها قطع نشود. میخواهم حرف بزنم. میخواهم صدایت را بشنوم، قطع نکن!» میگفت «من قطع نمیکنم، خودکار قطع میشود!». با اینکه بارها این را گفته بود اما دلم باز هم تکرار میکردم که «قطع نکن، هنوز خیلی حرف دارم»
اغلب حرفهایمان احوالپرسی معمولی و... بود. قبلاً گفته بود «تلفنها کنترل میشود» اما من نمیتوانستم، دائماً میگفتم که «دلم تنگ شده...کی میآیی؟» صالح لحظاتی سکوت میکرد، من با جنس این سکوت آشنا بودم. وقتی چاره و راهکاری نداشت، سکوت می کرد. میگفت «میدانی که تلفنها کنترل میشود؟» میگفتم «بله، اما دلم واقعاً برایت تنگ شده».
💔کسی چه می داند که در دل مادران شهدا چه می گذرد؟
😔مادر پیر که می شود #دلتنگی اش هم بیشتر می شود
👌و گاهی یک عکس تمام سهم او از #عشق و زندگی است....
🍂🌸 روز اکرام #مادران_شهدا و #همسران_شهدا
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_ابوالفضلی
#شهید_حامد_جوانی
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🍃🌷🍃
۩کانالادعیهومناجاتصوتی﷽۩AUD-20201223-WA0109.mp3
زمان:
حجم:
5.72M
#در_حسرت_زیارت_عاشورایی_دیگر
💢آیت الله بهجت(ره):استادم سیدعلی قاضی(ره) را درخواب دیدم به او گفتم چه چیزی حسرت شما در دنیاست که انجام نداده اید؟
فرمودند : حسرت میخورم که چرا در دنیا فقط روزی یک مرتبه زیارت عاشورا خواندم..
#شب_جمعه_شب_زیارتی_امام_حسین
#دلتنگی
#کربلا
@fatehan12