#فرزند_شهید
شهید به نماز و قرآن بسیار اهمیت میدادند. آن زمان یادم هست هفت سال داشتم. ما را تشویق میکرد به نماز. وقتی كه نماز را یاد میگرفتیم پاداش میداد. مرتبه آخری که خواستند بروند بچهها را جمع کردند که خداحافظی کنند. به من هم گفت:«من با تو قرآن کار کردم بروم برگردم، اگر نماز وقرآن را خوب یاد گرفته باشی، پیش من یك هدیه داری»، گفتم:«شما زود برگرد چشم»، من هم تلاش کردم قرآن و نماز را خوب یاد بگیرم، اما این آخرین دیدارما بود. پدر بینش سیاسی قویای داشتند، زمان ریاست جمهوری بنی صدر به ما یاد میدادند که بچهها بروید تو کوچه و مرگ بر بنی صدر بگویید. ما هم میرفتیم.
زمانهایی که خانه بودند بسیار با ما بازی و سرگرممان میکردند. برخورد پدر بسیار خوب بود، بسیار هم مهربان بودند. هر وقت خطا میکردیم میگفت که اشکال ندارد، وقتی نمره کمی میگرفتیم، میگفت: «انشاءالله بهتر میشوید.» در مدت حیات پدر از او پرخاشگری ندیدیم. تبعیضی هم بین بچهها قائل نمیشد.
#فرزند_شهید
سردار همدانی نمونه واقعی یک انسان کامل به شمار میرفت و چه با دشمنانش و دوستانش بزرگمنشانه برخورد میکرد و اگر کسی اشتباه و خطایی میکرد سردار همدانی به راحتی از آن چشم میپوشید.
نگاه پدرم به دنیا نگاهی نبود که درگیر دنیا باشد و چیزی را برای خود نخواست و معتقد بود دنیا محل گذر و عبور است و در زندگی و رفتار خود این مسئله را همیشه رعایت میکرد. مدتی قبل از رفتنشان با پدرم دیدار داشتم و ایشان به خانواده گفتند که شاید این آخرین ماموریتم باشد.
مادرم هم به ایشان گفت من به شرطی با این ماموریت موافقم که اگر شهید شدی من را نیز شفاعت کنی. پدرم در آخرین دیدار خود حتی تاکید کردند اگر من شهید شدم من را همدان به خاک بسپارید و ما نیز با دلخوری به وی میگفتیم سردار نزد ما حرفی از رفتن نزن.