#همسر_شهید
هروقت از ماموریت بر میگشت برای من و محمد مهدی وقت می گذاشت و ما را به تفریح و مسافرت می برد و آخرین سفر خود که تابستان امسال به شمال رفتیم در طول سفر از او پرسیدم که اگر قرار باشد یک سفر زیارتی برود و تنها مجاز باشی یک نفر را با خودت ببری آن کیست؟؟
ایشان در همان پیچ و خم جاده کنار ایستادند و همین سوال را از من پرسید که شما چه کسی را انتخاب می کنید؟؟ من در جواب ایشان گفتم حضرت آقا را ایشان به گریه افتادند و خداراشکر کردند که هم عقیده هستیم چرا که نظر من هم همین بود و اِن شاالله بتوانیم محمد مهدی را ولایت مدار تربیت کنیم.
#همسر_شهید
💞 همسرم می گفتن : من اگر بخوام توصیه ای به کسی بکنم برا اینکه راهشو پیدا کنه و یا امربه معروف کنم، فقط یک جمله به اون نفر میگم یه جمله طلایی، اون هم اینکه :
"مطیع خدا باش، تا خدا مطیعت بشه"
✅ و البته بعدش هم ذکر کرد که گوینده باید خودش تو این مسیر باشه تا حرفش اثر داشته باشه. به حق خودش عامل بود.
#همسر_شهید
💞سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد تا هر صفحه ای که اومد باهم بخونیم.
🌹 قرآنُ باز کرد و آیه اول صفحه رو که دید لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق ميزد.
آیه ۲۳ سوره احزاب دلش رو آروم کرده بود.
{ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}
📋 ترجمه آیه ۲۳ احزاب
برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.
#همسر_شهید
🌷 من به خاطر علاقه ای که به سبک زندگی شهدا و فرهنگ ايثار و شهادت داشتم هميشه به گلزار شهدا سر می زدم. در اين سال ها هم که شهدای مدافع حرم زياد شدند، يکی از کارهايم اين بود به قطعه شهدای #مدافع_حرم هم سر بزنم.
🔷 در همين رفت و آمدها با خانواده شهيد مدافع حرم رسول خليلي در سر مزارش آشنا شدم و با مادرشان رفت و آمد پيدا کردم. عيد غدير پارسال (۹۵) هم با مادر شهيد خليلی همراه شدم و سر مزارش شربت و شيرينی پخش کرديم.
☺️ آن روز انگار آقا نويد هم سر مزار رسول حضور داشتند، اما ما آن موقع همديگر را نه ديده بوديم نه می شناختيم. بعدها آقا نويد برايم تعريف کرد همان روز که سر مزار #شهيد_رسول_خليلی بوده، با پدر شهيد خليلی همصحبت می شود و از او می پرسد حکمتش چيست مزار اين شهيد هميشه اين قدر شلوغ است؟
🌹 پدر آقا رسول هم می گويد : رسول خيلی اخلاص و کرامت داشت و خيلی ها حاجت روا از سر مزارش بر می گردند.
🔸 آقا نويد هم همانجا رو به سنگ مزار آقا رسول می گويد من که با شما اين همه رفيقم و ارادت دارم، کاری کن که يک دختر مناسبی برای ازدواج برای من هم پيدا بشود.
✅ بعد دقيقا در همين هفته خاله آقا نويد و مادر من که از دوستان قديمی بودند، بعد از ۱۵ سال همديگر را پيدا می کنند و شش روز بعد از عيد غدير مراسم خواستگاری ما برگزار شد.
💫 شبی که قرار بود خانواده آقا نويد به خواستگاری ام بيايند من به دلم افتاد عکس #شهيد_رسول_خليلی را در اتاقم بگذارم.
🌺 آقا نويد که برای صحبت وارد اتاق من شدند، چشمشان به عکس شهيد خليلی افتاد و کلا جلسه اول صحبت های ما، درباره ارادت مان به #شهدا مخصوصا شهيد خليلی بود.
😍 برای هردوی ما اين عنايت يک مهر تاييد بود.
#همسر_شهید
👤 به من گفت تا حالا دوبار به سوريه اعزام شدم و باز هم اگر فرصتش پيش بيايد، می روم. من هم گفتم اگر من جای شما بودم همين کار را می کردم و حتما می رفتم.
✅ بعد هم که صحبت مراسم نامزدی و صيغه محرميت مطرح شد و خود آقا نويد پيشنهاد کردند سر مزار دايی شهيدشان، مراسم را بگيريم و در مراسم ما مادر شهيد خليلی هم حاضر بودند.
😍 البته آقا نويد يک روز قبل از مراسم آمده بود به گلزار شهدا و همه #شهدا را هم به مراسم مان دعوت کرده بود. بعد هم از من خواست سر خطبه عقد دعا کنم شهيد بشود.
🔶 من گفتم شهادت که سعادت است، اما من کلمه زود را نمی گويم. گفتم اِن شاءالله وقتی به اوج مقام بندگی رسيدی و امام حسين (ع) بیتاب ديدارت شد، شهيد می شوی. بعد باز هم تاکيد کردم کلمه زود را نمی گويم. اگر می خواهی زودتر اين اتفاق بيفتد بايد تلاش کنی زودتر به اين جايگاه برسی.
🌹 ايشان هم گفت : اِن شاءالله که می رسم، اِن شاءالله که حضرت زهرا (س) خودش نظر می کند و می رسم.
#همسر_شهید
💥 شب عيد غدير من خواب ديدم جايی هستم که برايم آشنا نبود. يک فضای طاق مانندی داشت و مزار سه شهيد گمنام زير اين طاق قرار داشت. روی هر مزار هم يک پارچه سفيد کشيده بودند. من تک تک پارچه ها را کنار زدم. ديدم روی هر مزار نوشته اند شهيد گمنام.
💠 اما مزار سوم يک عکس هم داشت که در خواب انگار به من گفتند اين همسر توست و حاجت روا شدی.
آن موقع که من اين خواب را ديدم هيچ ذهنيتی از آينده نداشتم، اما وقتی که با آقا نويد آشنا شدم، برايش خوابم را تعريف کردم و گفتم فکر کنم عاقبتت شهادت است. نويد هم خيلی خوشحال شد. اما من همان موقع گفتم ولی گمنام نشوي ها. گفت نه اِن شاءالله که برمی گردم.
🕊 وقتی خبر شهادت نويد رسيد و ما از او بی خبر بوديم من نگران اين بودم گمنام بشود، اما نويد به قولش وفا کرد و برگشت.
😔 بعد هم که شنيدم او همراه دو رزمنده سوری بعد از شهادت در بوکمال دفن شده بود که نيروهای ايرانی پيکرش را تفحص کرده و برگردانده بودند. انگار همان خواب من تعبير شده باشد.
#همسر_شهید
فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد.
مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود. بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن.
گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟
نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...
#حضرت_زهرا_س
#همسر_شهید
هر زمانی که شهیدی را میآوردند در مراسم تشییع آن شهید شرکت میکردیم. زمانی که شهدای غواص را آوردند با این که قدیر عمل کرده بود و بخیه داشت اما با همان حال در مراسم تشییع شهدا حاضر شد.در حد توان خود و در چهارچوب قانون هر کاری را که از دستش برمیآمد برای دیگران انجام میداد و اگر آشنا یا فامیل درخواست خارج از چهارچوب قانونی از قدیر میکردند قدیر میگفت: این درخواست شما باعث میشود شرمنده حضرت زهرا (س) شوم.
قدیر دو بار به سوریه رفت و بار دوم 63 روز مأموریتش طول کشید. زمانیکه به سوریه میرفت، گفت: من را حلال کن چون احساس میکنم دیگر برگشتی ندارم و من هم او را حلال کردم و راهیاش کردم. قدیر مخلصانه کار کرد و حضرت زهرا (س) مزد کارش را داد و خستگی کارش با شهادت از تنش بیرون رفت.
زنده باد یاد شهدا
#چله_عاشورا یک روز زنگ زد گفت: با تعدادی دوستان بسیجی و با صفا که مشتاق شهادت هستند در یک جلسه خودم
شهادتش به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند برمیگردد؛
یک هیئت، زیارت عاشورا برپا کردند و فقط از اهل بیت (علیهم السلام) شهادت را طلب میکرد.
همیشه دعای بعد از نماز هایش این بود که مرگش با شهادت رقم بخورد.
یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید این بود که در کارهایش اخلاص زیادی داشت و معتقد بود که هر کاری را باید به نحو شایسته انجام دهد.
#همسر_شهید
#همسر_شهید:
به شدت بر مسئله تبعیت از ولایت فقیه تعصب داشت، حافظ کل قرآن بود و نماز اول وقتش ترک نمی شد📿،
در کارهای خانه بسیار به من کمک می کرد و اعتقاد داشت این مسئله باعث ریزش گناهانم می شود، بسیار ساده زیست بود و به فقرا کمک می کرد👌، از سوی دیگر در رشته های ورزشی مانند غریق نجات، شنا، راپل ، صخره نوردی، چتربازی و جودو تبحر داشت.
این اواخر در نمازهای شبش بسیار گریه می کرد و در قنوت هایش می خواند که "اللهم ارزقنی شهاده الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلو مهجهم دون الحسین (علیه السلام)" 😭💔
♦️خاطره زمان تحویل سال 95:
ابوالفضل 11 اسفند ماه به سوریه رفت و تحویل سال با من تماس گرفت، در ایام عید که به من زنگ می زد از او پرسیدم شما هم آنجا عید دیدنی رفتید که گفت بله کلی هم از داعشیها پذیرایی کردیم😊
سه روز قبل از شهادتش نیز با من تماس گرفت و به او گفتم دلم برایت تنگ شده و ابوالفضل با مهربانی پاسخ داد که خانم تو در قدم هایی که من برمی دارم شریک هستی🌹
شهید مدافع حرم ابوالفضل راه چمنی🌸
#سالروز_ولادت 🕊
🌴🕊
#سردار_شهید
#عباس_بابایی
یک سالی از #زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، #برویم خانه شان
گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )
همراه #عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم
از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان #مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردند
از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن #وضعیت را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون
پیاده راه #افتادیم سمت خانه
#عباس ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد
قدم هایش را بلند بر می داشت که #زود تر برسد
به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر #گریه
مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن #مهمانی رفته
کمی که آرام شد، #وضو گرفت
سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به #نماز
تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم
#قرآن می خواند و اشک می ریخت
آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید #خدا راضی نباشد .
ولی #عباس همیشه یک #قهرمان بود ، حتی در مبارزه با #نفس_اماره_اش
راوی :
#همسر_شهید
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🥀🌹🕊🌷
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#هادی_شجاع
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر می رفت و سرش غر می زدم ...
می گفت : #جااان دل #هادی ؟ چیه #فاطمه ؟
چند هفته بیشتر از #شهادتش نگذشته بود یه شب که خیلی دلم گرفته بود فقط اشک می ریختم و ناله می زدم .
دلم داشت می ترکید از #بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به #نوشتن از عذاب #نبودنش و عشقم نوشتم براش .
نوشتم #هادی، فقط یه بار ، فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم .
بعد #شهادتش بهترین خوابی بود که می تونستم ازش ببینم .
دیدمش با #محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام می کرد .
صداش زدم و بهترین جوابی بود که می شد بشنوم .
#جاااان دلِ #هادی . چیه #فاطمه ، چرا اینقد #بیتابی میکنی؟ تو جات پیش خودمه #شفاعت شده ای.
راوی :
#همسر_شهید
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐