eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
218 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
164 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
. انتشار به مناسبت  شهادت  و . . دو هفته پیش  پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من  بشوم، دوم این‌که دعا کنید من بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر  صیاد را به من دادند، من گفتم ، شایسته‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید  پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند!  ۲۱ دیماه ۱۳۸۴ . . زنده باد یادشهدا 🕊🌷🕊🕊🌷 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
خداوندا فقط می‌خواهم شوم شهید در راه تو، و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق. 💐معرفی پاسدار سردار سرتیپ 🌏 زمینی شدن : ۳۸.۰۵.۰۲، نجف آباد - اصفهان 💫 آسمانی شدن : ۸۴.۱۰.۱۹، سقوط هواپیما و شهادت چندتن از سرداران و فرماندهان معزز سپاه در آسمان ارومیه - روز عرفه ☘ مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان کنار مزار 💠 ارائه : خادم الشهدا یازینب 📆 پنج شنبه ۹۸.۱۰.۱۹ ⏰ ساعت ۲۱:۳۰ 🕊ایام شهادت (س) و و شهادت رفیق و سالروز شهادت شهیدمعزز (س) ❤️گروه مدافعان حرم✌️ http://eitaa.com/joinchat/410386450C8b9bf08181 🕊🕊🕊 http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
رفتار شهید نوروزی در شب شهادتش عجیب بود زیرا غسل شهادت انجام داد و پیراهن مشکی که همه ساله برای اقامه عزای ائمه به ویژه محرم و صفر می پوشید را برتن کرد. مهدی در عملیاتی که شهید شد سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود. مدام توصیه هایش را تکرار می زد و یک لحظه آرام و قرار نداشت. چند ساعت مدام با انرژی عجیبی که داشت از این سو به آن سو می رفت و عملیات را هدایت می کرد. تعجب می کردیم که چطور حتی لحظه ای به زمین نمی نشیند. ما تقریبا در کمین دشمنان افتادیم و آتش سنگین از چند ظرف به سمت ما می بارید، من و مهدی و یک نفر دیگر خود را درون گودالی انداختیم اما بازهم تیراندازی ها قطع نشد و از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که نارنجک دستی هم می انداختند. مهدی مثل یک شیر چندین بار ایستاد و من هم همراهی اش کردم، اما واقعیت این بود که تعداد و آتش آنها صدها برابر بیشتر بود، در یکی از آخرین لحظات، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان با ضربه به زمین خورد و گفت: حمید تیر خوردم. من بلافاصله کاپشنش را درآوردم تیر به سمت راست سینه اش خورده بود و از آن طرف در رفته بود اما خونریزی بسیار شدیدی داشت و تقریبا همه لباس هایش خون آلود شده بود. با همین حالت هنوز یک خشاب گلوله داشت بازهم شجاعانه ایستاد و تا آخرین فشنگش را هم ایستاده و به زانو شلیک کرد اما دیگر جانی برایش نمانده بود نفسش به شماره افتاده بود و مدام یا حسین می گفت. به من گفت حمید اینجا قتلگاه من است و من همین جا شهید می شوم. سرش را روی سینه ام گذاشتم داداش صدایش زدم و گفتم تو شجاع تر و پهلوان تر از این هستی که سریع شهید بشی گفت نه و حرف هایی برایم زد وصایایی کرد و من فقط گریه می کردم در همین حین همچنان آتش دشمن ادامه داشت. همه می دانستیم که مهدی چقدر عاشق امام حسین است و چقدر به حضرت زینب(س) ارادت دارد مدام ذکر لبش یا حسین بود و این لحظه آخر هم یازهرا گفت و من فکر کردم بیهوش شده... یکی دوتا از بچه های دیگه اومدن و پوشش دادن و من مهدی را کول کردم و کشان کشان آوردم عقب تر و صدایش هم آرام شنیده می شد که می گفت یا حسین اما تا به ماشین رسیدیم دیگه صدایش قطع شد و تا به بیمارستان رسیدیم نیم ساعت دیگه هم طول کشید اما مهدی شهید شده بود و من هم بی برادر... من شهادت می دهم تا آخرین نفس و آخرین لحظه گفت یاحسین و یا زهرا و شهادت می دهم تا آخرین گلوله را با وجود خونریزی شدید شلیک کرد و مثل یک شیر جان داد. شهادتش همان طور که می خواست برای دفاع از مقدسات بود و بعد از شهادت کربلا و نجف و کاظمین و سامرا رفت و در سه شهر عراق برایش مراسم گرفتند... خدا به مهدی عزتی داد که همه ما به آن غبطه می خوریم... از خدا می خواهم همین را هم نصیب ما کند...
چون قصه #عشق، جاودانی شده ای چون طایر قدس، #آسمانی شده ای دانی چه لطافتی ست #گل را به بهار هنگام #شهادت، آنچنانی شده ای.... مزار مطهر #شیر_سامرا #شهید_مهدی_نوروزی در گلزار شهدا کرمانشاه آقا مهدی شهادتت مبارک🌷🍃
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ... ⏪اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی سپهبد سلیمانی پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون) 📡انتشار حداکثری با شما
شهید در عملیات بازپس‌گیری دو شهر «نبل» و «الزهرا»* در سوریه که بیش از چهار سال در محاصره داعش بود به شهادت رسید. ایشان در بیشتر عملیاتها حضور داشتند و این دو شهررا اسوه مقاومت شیعه می دانستند. جا دارد در اینجا بیان کنم که شهید یک روز قبل از شهادتش به یکی از همرزمان نزدیک خود که اهل شهرستان نورآباد هستند، گفته بود که به زودی یاسوج اولین شهید مدافع حرم خود را تقدیم خواهد کرد. به پدرم شهادتش الهام شده بود. آخرین تماس پدرم با خانواده شب قبل از شهادتش بود و دیگر صدای او را نشنیدیم... یکی از فرزندان دوست پدر شهیدم که در خط مقدم حضور داشته نقل می‌کند: «مقر شهید با محل شهادت 200 کیلومتر فاصله داشت و در منطقه ریتان بود وقتی خبر رسید که بچه‌ها در خط توسط داعشی‌ها محاصر شده‌اند با عجله بسوی محل شتافت. با تلاش‌های فراوان وی و همرزمانش، حلقه محاصره شکسته می‌شود. بچه ها را آزاد می‌کنند، درست در یکی از خیابانهای شهر «ریتان» برای شکار چند تک تیرانداز حرکت می‌کند که درهمین حین توسط تک تیرانداز دشمن از پشت سر، تیری به ستون فقرات شهید برخورد می کند که از قفسه سینه شهید بیرون می‌زند که همین تیر باعث به شهادت رسیدن وی می‌شود.»
خلاصه دوران و در نهایت ... پس از 9 ماه دوره آموزش در تبریز، وارد دوره درجه‌داریسپاه المهدی (عج) بابل شد و در مسیر پاسداری از انقلاب از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. در سال 1383 بازهم در کنکور شرکت کرد و در رشته حقوق (مقطع فوق‌دیپلم) در دانشگاه جامع علمی کاربردی بابل پذیرفته شد. در سال 1388 به حج عمره مشرف شد. پس از اتفاقات ناگواری که در سال 88 در قالب فتنه رخ داد، برای تسلط بر مسائل روز، انگیزه بیشتری پیدا کرد و به همین منظور تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته حقوق ادامه داد. در سال 1391 ازدواج کرد و زندگی مشترکش را در بابلسر شروع کرد. ثمره این ازدواج پسری به نام محمدحسین است که در فروردین 1394 متولد شد. با آغاز جنگ در سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و یاری جبهه مقاومت، داوطلبانه عازم سوریه شد. سرانجام پس از سه ماه حضور مداوم در جبهه سوریه در تاریخ 16 بهمن 1394 در روزهای نزدیک به ایام فاطمیه، در حین درگیری با مزدوران تکفیری در شمال شهر حلب، منطقه «رتیان» در اثر اصابت مستقیم گلوله به ناحیه سر، به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش پس از تشییعِ باشکوه، درگلزار شهدای شهر قم آرام گرفت.
رزمنده مدافع حرم برادر شهید مدافع حرم در منطقه الحمیره حلب جنوب خانطومان به فیض نائل آمد و به جمع پیوست. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
روز 22 بهمن ماه سال 1357 دژهای رژیم طاغوت یکی پس از دیگری به دست موج خروشان مردم سقوط کرد. در این روز همافران غیور نیروی هوایی نقش عمده ای ایفا کردند و هدایت الله نیز فرصت را غنیمت شمرد و دوشادوش دیگر همافران به یاری انقلابیون شتافت. لشکر گارد هنگامی که از این ماجرا با خبر شد فوراً پایگاه همافران را محاصره کرد و با انواع اسلحه ی سبک و سنگین آنها را به خاک و خون کشید. در این حمله هدایت الله بر اثر اصابت تیری به سرش به سوی عرش الهی پرواز نمود. رژیم پس از به شهادت رساندن همافران غیور، تمام مدارک شناسایی آنان را نابود کرد تا به صورت ناشناس به خاک سپرده شوند اما امواج سهمگین انقلاب اجازه ی اهانت بیشتر به پیکرهای این عزیزان را نداد. آنان پس از شناسایی به وسیله ی همرزمان خود در بهشت زهرای تهران آرامش یافتند.
خلاصه ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی: سردار رشید سپاه اسلام شهید حسین خرازی در سال ۱۳۳۶ در اصفهان به دنیا آمد. وی پس از اتمام دوران دبیرستان، در سال ۱۳۵۵ ش به خدمت سربازی اعزام شد و با فرمان مبنی بر فرار سربازان از پادگان‏ها، به سیل خروشان مردم پیوست. شهید خرازی در ابتدای پیروزی انقلاب، با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان به حراست از جاده‏‌های حساس شهر مشغول بود. سپس یک سال پس از انقلاب، همزمان با توطئه گروهک‏‌های ضد انقلاب در گنبد و ترکمن صحرا، به آن منطقه اعزام شد و به فرماندهی نیروها در یکی از محورهای منطقه پرداخت و سپس چندین ماه در منطقه کردستان در راه دفاع از کیان اسلامی جانفشانی نمود. شهید حسین خرازی، همزمان با آغاز جنگ و سقوط خرمشهر، به خوزستان اعزام شد و در منطقه خط شیر، فرماندهی نیروهای بسیج در مقابله با قوای متجاوز بعث را برعهده گرفت. عملیات‏‌های فرمانده کل قوا، ثامن الائمه، فتح المبین، بیت المقدس، خیبر، بدر، والفجر ۸ و کربلای ۴ و ۵ صحنه‏ های فراوانی از رشادت‏‌ها، ابتکار، خلاقیت و حسن فرماندهی این سردار رشید اسلام بود، ضمن آنکه وی در عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲ نیز، دستِ راست خود را در راه خدا تقدیم کرد. سرانجام حاج حسین خرازی این سردار رشید سپاه اسلام در جریان عملیات بزرگ و غرورآفرین کربلای ۵ در حالی که فرماندهی لشکر ۱۴ را برعهده داشت، در سال ۱۳۶۵ در اثر اصابت ترکش به قلبش، به فیض عظمای نائل آمد و این عملیات، آخرین وداع با جهان مادی و آغاز حیات ابدی او را رقم زد. پیکر مطهر این شهید والا مقام پس از تشییع با شکوه، در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. 🌷🌷🌷 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun🌴🕊 🕊🕊 🕊🕊🕊
با حضور مخلصانه ای که در عرصه مجاهدت داشت سرانجام همراه گردان حضرت علی اکبر (ع) لشکر ۱۰ حضرت سید الشهداء در عملیات کربلای هشت در منطقه عملیاتی شلمچه (کانال پرورش ماهی ) در هنگامه بامداد مورخ ۶۶.۰۱.۱۸ بر اثر اصابت خمپاره (۶۰) از ناحیه سر و سینه با پیکری ارباً اربا، به درجه رفیع شهادت نایل آمد و به آرزوی دیرینه خود که مدت ها انتظارش را کشیده بود رسید، جان داد و با عروجی عارفانه به وصال جانان خود لقاءالله پیوست.
🦋بـا زندگـــی زیبا شود 🌺عاشـ♥️ـقی با سوختن معنــا شود 🦋حال، آنها رفته و ما 🌺از "شهادت"، ما همه جا مانده ایم😔 🦋تـا نفس داریم تا که 🌺ای از شما شرمنده ایـم😞 🦋تا ابد رزمنده ایم✌️ پای ولی 🌺جان❣ فدای حضــرت