eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
219 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
164 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از شهید : 🔹در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت : "این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره". فرمانده گفت : "خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری". یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت : "دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه". 😔بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: "ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است. می گم سه روز برات مرخصی بنویسند". ⚠️سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت: "برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم". بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده؛ یازده ماه بعد هم به شهادت رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت.
#شهید_محمد_بروجردی به روایت شهید محلاتی ❤️به قدری متواضع بود که هیچ‌گاه «من» نمی‌گفت و از خود تعریف نمی‌کرد و همیشه به دنبال کار بود. 👌آن‌چه برای او مطرح بود، فداکاری، ایثار و مبارزه بود. 🕊⚔جهاد و فداکاری او در حد اعلی بود و شاید کمتر برادری به قدر این شهید در غرب [کشور] خدمت کرده باشد... ❣پاک زندگی کرد و پاک از دنیا رفت.
❣اخلاق پسندیده شهید بروجردی زبانزد عام و خاص بود؛ به‌گونه‌ای که افرادی که در مناطق جنگی هم‌رزمان شهید بودند به این مسئله اذعان داشتند. 👌در بحبوحه جنگ و کشتار مردم در کردستان، شهید بروجردی در مرتفع کردن مشکلات مردم این منطقه خدمات ماندگاری انجام داده است. ⚠️سیاسیون آن زمان کُردها را به یک‌چشم می‌دیدند؛ اما شهید بروجردی می‌گفت که : 👈صف مردم کُرد از صف ضدانقلاب جداست👉 ☺️و این جمله تأثیر زیادی بر روی مردم کردستان داشت.
🌹محمد در تمام عملیات، به مردم فکر می‌کرد و به منافع آنها می‌اندیشید. هر جا ذره‌ای منافع مردم به خطر می‌افتاد، نقشه‌ای را عوض می‌کرد و طرح را طوری می‌ریخت که به مردم ضرری نرسد. 👌همه سفارشش به نیروها بود که با مردم کردستان رو در رو نشوید و آنها را از خود بدانید. آنها را دوست بدارید و بدانید که برای خدمت به اینها به منطقه آمده‌اید. مردم چنان با او صمیمی بودند که هر مشکلی برایشان پیش می‌آمد، به سراغ او می‌رفتند و از او کمک می‌خواستند. ✅حتی پدر و مادر کسانی که در صف ضدانقلاب بودند و با محمد می‌جنگیدند، از او می‌خواستند که بچه‌هایشان را نجات دهد و کمکشان کند. همین جوانها که اسلحه دست گرفته و با محمد و نیروهایش می‌جنگیدند، وقتی به اسارت درمی‌امدند، از اخلاق و رفتار محمد دچار حالتی می‌شدند که افکار گذشته را از دست می‌دادند و از محمد چاره‌جویی می‌کردند. 🚨بسیاری از این زندانیان از محمد می‌خواستند که برنامه‌ای اجرا کند تا دیگر جوانها در دامان ضد انقلاب نیفتند.
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات شهید بروجردی از زبان مادر و همرزمان
و اما نحوه ی شهادت ایشون رو از زبان همرزمِ جانبازشون با هم می خونیم...
سال ۱۳۶۲ شهر ناامن مهاباد بود و قرار شد جایی رو برای مقر تیپ ویژه تأیین کنند و برای همیشه تیپ آنجا مستقر شود. 💠 محلی که قرار بود پادگان شود خارج از شهر مهاباد بود و‌ متعلق به سازمان کشاورزی بود. بعد از بررسی‌ها تأیید شد که تیپ به آنجا نقل مکان کند و‌ قرار شد سردار به مهاباد برگردد تا از آن طریق به قرار گاه سیدالشهدا (ع) برود. 🚙 خودروی استیشن تویوتا بهمراه دو محافظ و راننده‌ای بنام جواد بهرامی و دو دستگاه تیربار سنگین دوشکا که بر خودروی وانت تویوتا سوار بود، سردار شهید رو اسکورت کنند و یکی از خدمه‌های دوشکا خودم بود. 😍 آخه آن زمان برای همه افتخاری بس بزرگ به حساب میامد که مسیح کردستان رو همراهی کنند. سر از پا نمیشناختم که قراره شهید گرانقدر رو همراهی کنم. تا اینکه آن دقیقه رسید و آماده شدیم شهید رو اسکورت کنیم...
⏰ لحظه‌ای که از مقر بیرون زدیم احساسات عجیبی به سراغم آمد و تحت تأثیر قرار گرفتم و حتی یکی از کمکی هایم به من گفت که چرا اینجوری شدی رنگ و رویت پریده است. ☺️ هنوز دور نشده بودیم که خودرو شهید ایستادند وقتی نزدیک شدیم یکی از محافظین شهید گفتند که بسیار مراقب باشیم. بنده هم بلافاصله یکی از خشابهای یکصدو پنجاه گلوله‌ای رو به دوشکا نصب کردم و حرکت کردیم. جاده خاکی بود و بعضی از جاهاش دست اندازهای بدی داشت. در بین راه تمامی شبارها و کوه‌ها و باغ‌ها رو زیر نظر داشیم. دوشکای بنده جلوتر از همه بود حدودا سی تا چهل متر فاصله داشتم. 🔷 یک لحظه خودروی شهید به ما رسید و یکی از محافظها گفت که به مهاباد رسیدیم یکی از شما برگردد. در آن حین لبخند بهشتی شهید رو دیدم با متانت بسیار زیبا و لبخند مرا نگاه میکرد. انگاری میدانست لحظاتی بعد ملکوتی میشود.
⏰ لحظه‌ای که از مقر بیرون زدیم احساسات عجیبی به سراغم آمد و تحت تأثیر قرار گرفتم و حتی یکی از کمکی هایم به من گفت که چرا اینجوری شدی رنگ و رویت پریده است. ☺️ هنوز دور نشده بودیم که خودرو شهید ایستادند وقتی نزدیک شدیم یکی از محافظین شهید گفتند که بسیار مراقب باشیم. بنده هم بلافاصله یکی از خشابهای یکصدو پنجاه گلوله‌ای رو به دوشکا نصب کردم و حرکت کردیم. جاده خاکی بود و بعضی از جاهاش دست اندازهای بدی داشت. در بین راه تمامی شبارها و کوه‌ها و باغ‌ها رو زیر نظر داشیم. دوشکای بنده جلوتر از همه بود حدودا سی تا چهل متر فاصله داشتم. 🔷 یک لحظه خودروی شهید به ما رسید و یکی از محافظها گفت که به مهاباد رسیدیم یکی از شما برگردد. در آن حین لبخند بهشتی شهید رو دیدم با متانت بسیار زیبا و لبخند مرا نگاه میکرد. انگاری میدانست لحظاتی بعد ملکوتی میشود.
در بین راه یکی از خدمه‌هایم گفتند که اگر الان کمین خوردیم چه‌ کنیم؟ من هم گفتم خدا بزرگه تا اینکه به یک نقطه رسیدیم که جاده بعلت بارندگی کنده شده بود و از آن نقطه گذشتیم. همینکه مقداری از آن نقطه دور شدیم ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند شد. در آن دقایق فکر کردیم کمین خوردیم دوشکا رو به طرفین چپ و راست چرخاندم اما دیدم خبری از تیراندازی نیست. 🏃 بلافاصله بر بالین آن شهید رسیدم و دیدم شهید از خودرو پرت شده بود بیرون و خیلی غریبانه روی زمین قرار داشتند.... سریع خودم رو به او رساندم دیدم شهید از ناحیه هر دو‌گوشش خونریزی دارد. سرش را به بغل گرفتم و دائم داد میزدم آمبولانس، آمبولانس دیگر بچه‌ها رسیدند و بی اختیار همه گریه میکردیم و یا حسین، یا حسین میگفتیم 😔 لحظات، لحظات بسیار غریبی بود؛ اول شهادتین رو بر زبان جاری کرد و بعد یک دو بار یا حسین رو گفتند. بعد جان به جان آفرین تسلیم کردند. تقریبا یک ربع ساعت گذشت که آمبولانس رسید و سردار فاتح کردستان و دیگر سرداران شهید قمی و محراب و رسیدند. همه ناراحت و گریان از اینکه یک فرمانده دلاور، شجاع، مدبر و خلاق و مهربان رو از دست داده بودیم. 🌹 کسی که لقب گرفتند، کسی که در سال ۵۸ روزهای بحران که حزب‌های ملحد دموکرات و کومله کردستان رو گرفته بودند و عوامل خائن داخلی مثل داریوش فروهر و صباغیان و قطب‌زاده و مدنی آنها رو حمایت میکردند. شهید بزرگوار سازمان پیشمرگه کورد مسلمان را تأسیس و مقابل آنها قرارداد و خیلی هم موفق بودند. 🌷 روحش شاد راهش پر رهرو باد...
📸 در عکس خودرو تویوتا استیشن سردار #شهید_محمد_بروجردی هست که روی مین رفت.
در هنگام شهادت هم لبخند بر لبشون بود...