eitaa logo
『زینبیه ۰۱۲۰』
339 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
12 فایل
{{عفت سرآمد هر خوبی است }} "امام علی علیه السلام" گردان سایبری زینبیه٠۱۲٠ مجموعه سایبری فرهنگی بغداد۰۱۲۰
مشاهده در ایتا
دانلود
[📖🍏] 🌸یک استاد دانشگاهی توی خارج از کشور به من برگشت گفتش که این بحثی که کردید حجاب یک مسئله عقلانی است، می خواستم یک خاطره ای در این زمینه تعریف کنم: این خانمی که برای ارائه کنفرانس آمده بود یک روز برای دفاع از پایان نامه اش، لباسی پوشیده بود که سبک تر از وقت های دیگر بود؛ من ۵ نمره از کنفرانسش کم کرد. 🌸یک میتینگ در دانشگاه راه افتاد که من تبعیض مذهبی قائل می شوم. مسئولین دانشگاه من را دعوت کردند و گفتند چرا این کار را کردید؟ من گفتم که این خانم وقتی با این لباس شرکت کرده بود، باعث شد که نقد علمی در کلاس کاهش پیدا کند. این عملکرد من آئین نامه شد که هرکس خواست از پایان نامه دفاع کند باید لباس رسمی بپوشد. ۷۰ درصد از موفق ترین مدارس امریکا، مدارسی بوده اند که اختلاف دختر و پسر نداشته اند. 🌸در دانشگاه شروع کرده اند به تفکیک جنسیتی دانشگاه ها. بعد از این همه سال، هیچ عقلی در ایران نیست. هروقت در مورد حجاب صحبت می کنیم این را برمی گردانند و می گویند درمورد یک مسئله اسلامی دارید بحث می کنید. ما اگر در مورد نظافت و ورزش بحث می کنیم هیچ گاه نمی گوییم این یک مسئله اسلامی است، چون یک مسئله عقلی است خب این مسئله هم همین طور است. حجاب برای محیط آموزشی، می توانند از آن دفاعی داشته باشند بیایند و بگویند. 🌸اگر دخترها به حس رقابت دچار نشوند، چقدر پیشرفت خواهندکرد… این پیشرفت های علمی اکنون را نگاه نکنید. این قدر سطح علمی ما بالاست که اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان ما هوش دانشمند شدن را دارند. ما الان داریم به واسطه همین مسئله حجاب که از نظر علمی رعایت نمی کنیم وارد حواشی می شویم. 🌸بررسی مسئله حجاب کاری است که روان شناسان هم می توانند انجام دهند. اساتید تربیت و تعلیم بیایند و بگویند. برویم به سمتی که لباس های رسمی محیط آموزشی است. 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸چی شد چادری شدم؟ وقتی وارد دانشگاه شدم، از چادر متنفر بودم و خیلی تعجب می‍کردم از اینکه بعضی دخترهای چادری، درس‌خوان و باهوش بودند و شلخته، بدتیپ و بی‌نظم نبودند. لباس­های مد روز می‍پوشیدند، ادکلن می­زدند، آهنگ گوش می­کردند و فکرشان به‌روز بود و عاشق می‌شدند؛ البته با رعایت موازین شرعی. آنها هم از من که مانتویی بودم، تصوراتی داشتند؛ 🌸مثلاً هم‌اتاقی سال اوّلم همیشه به من می­گفت: «اوّلین روز دانشگاه که دیدم نماز می‍خواندی، خیلی تعجب کردم.» تا سال سوم دانشگاه، مانتویی و خوش‌تیپ بودم؛ آرایش می­کردم و کمی موی خود را بیرون می‍گذاشتم. 🌸در این سه سال، تصوراتم در خصوص چادر و چادری­ها مقداری عوض شده بود و بهترین دوستانم چادری بودند؛ ولی باز هم حاضر نبودم چادری شوم؛ چون تصور می­کردم به هنگام ازدواج، مرد رؤیاهایم مرا با چادر نمی‌پسندد. معیارهای مرد رؤیاهایم این بود: روشنفکر، با درک و فهم زیاد، عاشق، تحصیل‌کرده و متین و آرام باشد. همچنین،‌ پدر و مادر و خانواده­ام به او افتخار کنند و تیپ و ظاهرش هم عالی باشد؛ البته باایمان باشد و نماز و روزه و واجباتش ترک نشود و چشم­پاک، خانواده‌دوست و اهل کار و تلاش نیز باشد و مرا از کار و درس و پیشرفت باز ندارد. 🌸دست بر قضا، با فردی آشنا شدم که دیدگاه، افکار و عقاید و تمام سرنوشت مرا تغییر داد. یک فرد سنّتی که از همان روز اوّل، هدفش ازدواج بود. من با تمام وجود عاشق او شدم؛ عاشق عقاید و رفتارش، دیدش به خدا، عشق، زن و دوری از گناهان. روزهای نخست سعی می‍کردم افکارش را تغییر دهم؛ اما مؤثر واقع نشد. 🌸از جهت دیگر، همه معیارهای من را داشت. خانواده­ام به او علاقه‍مند شده بودند و به او افتخار می­کردند. اوایل برای رضایت او و عشقش و شرطش برای پوشیدن چادر، چادر پوشیدم؛ ولی خدا این­طور نمی­خواست و گویا می­پسندید من واقعاً متحول شوم. 🌸رسیدن ما به هم، به موانعی برخورد کرد و یک سال طول کشید. ابتدا از خدا دلخور شده بودم و آه و ناله می­کردم. بعد نذر کردم که اگر به او برسم، چادری شوم. کم­کم برای رسیدن به او، دعا و راز و نیاز را در هر روز ادامه دادم. هر روز با این دعاها، به خدا نزدیک­تر می­شدم و خود را تغییر می­دادم. 🌸اوایل شاید نقش بود و یا برای او بود؛ اما دعاهای هر روزه‌، نمازهای اوّل وقت در مسجد، حجاب کامل و چادر، در قلب و ذهنم رسوخ کرد. دیگر به جایی رسیده بودم که می­گفتم خدایا! هرچه صلاح توست؛ ولی حتی اگر صلاحت نرسیدن ما به هم باشد، من هیچ‌وقت چادر را زمین نخواهم گذاشت؛ چون دیگر خودم می‌خواهم آن را بپوشم؛ پوششی که با آن، احساس امنیت و بزرگی می‌کنم. این، خواست خدا بود که یک سال وقفه در ازدواجمان بیفتد تا من خودسازی کنم و به این مرحله از یقین برسم. خدا را سپاس می­گویم و با تمام وجودم احساس خوشبختی می­کنم. ✍راوی: علیا نراقی عراقی 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː -<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت ، احساسی ، هیجان انگیز، دوست داشتنی، هی بنویس و پاک کن....> 🌸چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت. 🌸یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː -<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ، خط خطی کن...> 🌸دختر گفتː<نمی شود استاد، روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!> 🌸استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد. نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند. 🌸حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است.... . ✅ آیا خود را واکسینه کرده ای ؟؟ 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتː<تو خرید بلد نیستی!یه بار با من بیا;برات یه تخفیف حسابی می گیرم.> 🌸آن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد! 🌸استشمام رایحه تو لیاقت می خواهد,نگاه های هرزه مانند علف هرز جلوی رشد گل وجودت را می گیرند! 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸پسر خوش تیپ و زیبایی بود که دل هر دختری را می برد.من از او خیلی شنیده بودم. 🌸هم از نجابتش هم از زیباییش ، آن روز در راه بر گشت از دبیرستان وقتی در ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس بودیم او هم آمد. 🌸دوستانم با دیدن او همه شروع به پچ پچ کردند‌ دوستم سرش را چسبانده بود در گوشم و مدام از او می گفت.ببین چه چشمایی داره؟ خداییش همه چی تمومه! هیکلش هم ورزشکاریه! خیلی خودم را نگه داشتم تا به او توجه نکنم. 🌸اما یک آن نگاهم چرخید و به نگاهش گره خورد. از شرم زود نگاهم را دزدیدم و در دلم استغفار کردم. دوستم اما مدام زمزمه می کرد و بی پروا او را زیر نظر گرفته بود. 🌸وقتی به خانه برگشتم وضو گرفتم و نماز خواندم تا نگاه پر جاذبه او را فراموش کنم. 🌸سال بعد با ناباوری به خواستگاریم آمد. ✅ کسی که نظر به نامحرم را از خوف خدا ترک کند، خداوند به او ایمانی عطا می کند‌ که شیرینی آن را در قلبش می یابد. (پیامبر اکرم(ص)) 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸نمازش که تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده . موهایش را پریشان کرد و آرایشی کرد و وارد مجلس مهمانی شد. 🌸فرشته سمت چپ لبخند تلخی زد و به فرشته سمت راست گفتː <انگار فقط خدا نا محرمه!....> 🌸حجاب برای زن , تاج بندگی از خداست. 🌸چه چیز زیباتر از بندگی؟! 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
]📖🍏] 🌸 برای کار اداری با یک شرکت تماس گرفت.صدای زنی که از پشت تلفن پاسخش را داد آن قدر گرم و گیرا بود که دلش را لرزاند. 🌸 بار دوم بهانه ای پیدا کرد و باز تماس گرفت.بار سوم,او مبتلا شده بود. 🌸چندی بعد او را به جرم مزاحمت تلفنی جریمه کردند. ✅پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند. (سوره احزاب آیه32) 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸آقا این سرویس چنده؟چقدر قشنگه! - قیمتی نداره خانم. ارزونه! - چه جالب.من فکر کردم جواهره. - نه خانم.جواهر رو که تو کوچه خیابون نمی فروشن.باید بری جواهر فروشی 🌸از هفت تا گاو صندوق و هفت تا بقچه درش بیارن.هر چیزی که قیمتی باشه دسترسی بهش هم مشکله. 🌸ای گوهر آفرینش! زن چه نیکو مقامی دارد که فاطمه از افق او تجلی کرد و مریم و زینب از آسمان او درخشیدند و آسیه و خدیجه از هستی او طلوع کردند. 🌸پس گوهر وجود خود را به صدف حجاب زینت بخش که حجاب اسلامی از جلوه های زیبای بندگی است. (محمد رضا اکبری,کتاب حجاب در عصرها) 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸ناتالیا دختر دوست و همسایه ی من، بِث (Beth)، است. برادر هشت ساله اش، دِلِن (Dillon) چند باری از من پرسیده که این چیزی که روی سر من است چیست. بهش گفتم روسری. پرسید که چرا پس برخلاف من، راحیل گاهی سر می کند و گاهی نمی کند؟ برایش توضیح دادم ولی نمی دانم فهمید یا نه! 🌸چند روز بعد بِث حین گفت وگوهای روزانه مان از من پرسید: «ناتالیا می گه راحیل به (حضرت) عیسی مسیح اعتقاد داره. من گفتم اشتباه می کنه و مسلمون ها فقط به محمد (ص) معتقدند». لازم است بگویم که ما با راحیل درباره ی ادیان مختلف و اسلام و تفاوت های زندگی پیروان ادیان مختلف خیلی صحبت می کنیم. 🌸 برای بِث گفتم که دین ما همه ی پیامبران پیشین را تایید می کند و برایش چند آیه ی قرآن را مثال زدم. تعجب کرد. پرسید که آیا ما کلیسا می رویم؟ گفتم نه ما مسجد داریم اما کلیسا را هم دوست داریم چون محل عبادت خداست. گفت که پدر یهودی اش دین مسیحیت را که او پیرو آن است قبول ندارد و چه طور ما پیامبران ماقبل خودمان را قبول داریم؟ وقتی برایش حرف می زدم چشم هایش از خوشحالی برق می زدند. انقدر با ذوق و متعجبانه سوال های بیشتری پرسید که زبان من هم به گفتن تیز شد. 🌸چند روز پیش راحیل و ناتالیا با هم بازی می کردند و روسری های راحیل را دور کمر می بستند یا روی شانه می انداختند و ژست مد می گرفتند که ناتالیا از من پرسید چه طوری روسری ام را گره می زنم؟ از او پرسیدم دوست دارد یک روسری داشته باشد؟ با خوشحالی بالا و پایین پرید و گفت بله. 🌸گشتم و یک روسری خوشگل کوچک برایش پیدا کردم و روش گره زدن روسری را به او یاد دادم. از خوشحالی داشتن روسری مرا بغل کرد و بوسید. خنده ام گرفته بود. 🌸 چند دقیقه ی بعد این دو وروجک با روسری هایشان عکس یادگاری گرفتند. عکس هایی که من با اجازه ی مادر ناتالیا آن را به اشتراک می گذارم. 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌸چند عکس با لباس های نیمه برهنه و ژست های آن چنانی به همراه یک عطر گران قیمت مردانه کادو کرد و برای هدیه تولد پسر برد. چند ماه بعد یک خواستگار خوب به سراغش آمد.تصمیم گرفت برای شروع یک زندگی جدید تمام رابطه های گذشته اش را از صفحه ذهنش Delete کند. 🌸اما عکس هایش که با یک طراحی ساده فتوشاپ به همراه پسر در فضای اینترنت پخش شده بود,Delete نشدنی بود. 🌸تور<شهوت> خوشبختی صید نمی کند. 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●#
احساس می کردم با چادر همه یه جور دیگه بهم نگاه می کنند 🌸راستش چادرو خیلی دوست داشتم.فقط خجالت می کشیدم سرم کنم. احساس می کردم با چادر همه یه جور دیگه بهم نگاه می کنند. با این حال ماه محرم و رمضان و ... سرم می کردم. 🌸یه روز برادرم کتابی راجع به حجاب آورد خونه. یادم نیست اسم کتاب چی بود.شروع کردم به خوندنش. خیلی تکان دهنده بود. مخصوصا یکی از جملاتش منو متحول کرد. 🌸نوشته بود: اگر نامحرمی کوچکترین عضوی از بدن دختر نامحرم را ببیند و به این علت منحرف شده و به گناه بیفتد، دختر هم در گناه آن شخص شریک است و به همان میزان گناه هم برای دختر نوشته می شود. اگرچه هیچگاه ، هیچ گناهی و هیچ انحرافی در زندگی اش انجام ندهد. 🌸این جملات را بارها مرور می کردم و در ذهنم تحلیلش می کردم؛ وقتی می دیدم با بی حجابی و بدحجابی، گناه ناخواسته ی دیگری به کارنامه اعمالم اضافه خواهد شد، عقلم حکم می کرد که به خودم ظلم نکنم و حجاب کامل را انتخاب کنم. 🇮🇷 💎 ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●
[📖🍏] 🌷زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بد‌حجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خود آزاری دارن بعضی ها ! 🌷زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد. همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. 🌷من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. 🌷چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، : حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. 🌷حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. ●•~【 @efat_zeinabi0120 】~•●