🔖#داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍محمدرضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل دوم🔹🔹
«« قسمت سی و هفت »»
همون فرعونی که ادعای خدایی میکرد. چند سال بعد، وقتی موسی به دنیا اومد و مادر موسی بچه اش را به نیل انداخت، به دخترش که سالیان سال قبل در دربار فرعون نفوذ کرده بود، ماموریت داد که دنبال برادرش بره و از دور حواسش بهش باشه و تعقیب و مراقبت بزنه و مثل سایه دنبالش باشه. خواهر موسی، تنها شخصی هست که تو قرآن بهش ماموریت ت.میم(تعقیب و مراقبت) دادند و در واقع، جالبه که تو تمام آیات قرآن، فقط به یه دختر این ماموریت را دادند. نه به هیچ مرد و پسری!
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
زمان حال-تهران
محمد در جلسه داخلی برای مافوقش در حال تشریح وضعیت بچه ها بود. جلسه ای دو نفره که قرار بود خلاصه وضعیت پروژه ها را تا اون لحظه گزارش بده.
محمد گفت: با ارتباطی که با هاکان گرفتیم و وقتی خانواده اش رو بردیم پیشش و آرامش گرفت، با یه نقشه که سوزان در کمپ کشید، تیبو که عامل جذب و شناسایی عناصر به سرویس های جاسوسی و گروهک منافقین و سلطنت طلبها در کمپ بود حذف شد. با حذف تیبو، و البته کمک شایانی که هاکان کرد و همچنان ادامه داره، تونستیم تعدادی از بچه ها را به سرویس ها معرفی کنیم و الان که خدمت شما هستم، بابک جذب شاخه بهاییان سلطنت طلب دراومده و بعد از چندین سال دوره و آزمایش و جلب اعتمادشون، الان شده دست راست یکی از مهم ترین عناصر بهاییت در خارج از کشور به نام ثریا.
از محمد پرسید: سوزان چطور؟
محمد گفت: سوزان خیلی خوب تونست خودشو نشون بده. حتی از بابک هم بهتر. بعد از اینکه متوجه ظرفیت سوزان شدند، و البته سیاه و سرخ کردن سوزان در رسانه های مجازی ما دشمن را به اشتباه محاسباتی انداخت، خیلی مجذوبش شدند و بعد از چندین مرحله آموزش و امتحانی که ازش در موقعیت های مختلف گرفتند، به هسته مرکزی جنبش زنان آزاد دراومد. طبق آخرین خبری که ازش دارم، فکر کنم همین امروز، قراره در اولین ماموریت مستقلی که تشکیلات پهلوی بهش داده شرکت کنه.
پرسید: هردوشون ترکیه مشغولند؟
محمد جواب داد: بله. یکیشون استانبول. یکی دیگشون هم کایسری.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
سوزان در حال آماده شدن برای رفتن به بیرون بود. رفتن به محل ماموریتی که حکم کارورزی و همچنین نشان دادن استعدادها برای پیشرفت در دستگاه سلطنت طلبان داشت. موهاش شانه زد. به همراه ته آرایش خیلی ملایم. کت و شلوار زنانه با یک کیف مشکی که بر شانه انداخت. خودشو از زیر قرآن کوچکش رد کرد. قرآن رو بوسید و توی کشو گذاشت. دوباره گوشیش چک کرد. نوشته بود«خیابان ششم، فرعی اول، کافه رستوران سیب»
همان لحظه صدای بوق ماشین شنید. نگاهی به ساعت دیواری انداخت. راس ساعت 10 بود. کلیدش رو برداشت و از خانه زد بیرون.
وقتی به خیابان ششم رسید، نبش فرعی اول، یک کافه رستوران شیک وجود داشت. از ماشین پیاده شد. نگاهی به قامت بلند ساختمان روبرویش انداخت. نفس عمیقی کشید و در حالی که نسیم ملایم، لای موهای بلندش پیچیده شده بود به طرف درب ورودی کافه رفت.
در را برایش باز کردند. یکی از خانم های خدمه آمد و سوزان را به طرف میز مرد میانسال راهنمایی کرد. سوزان وقتی به میز آن مرد رسید، شروع به سلام و احوالپرسی کرد.
سوزان: آقای آلادپوش؟
مرد: سلام. بله. سوزان. درسته؟
سوزان: بله. سوزان هستم.
آلادپوش: بفرمایید.
سوزان روبروی مردی لاغر اندام و استخونی اما معطر نشست. با لبخند همیشگی. نگاهی به اطرافش انداخت. متوجه نگاه های دقیق مرد شد. ترجیح داد خودش سر بحث را باز کند.
سوزان: جای دنج و قشنگیه.
آلادپوش: وقتی ترکیه هستم، حتما یکی دو بار اینجا میام.
سوزان: لابد وقتایی که قرار کاری و مهم دارید. درسته؟
آلادپوش: دقیقا.
سوزان: از اینکه منو جای مورد علاقتون دعوت کردید ممنونم.
آلادپوش با لبخند گفت: آهان. خواهش میکنم. شما چقدر فارسی را خوب و بی نقص حرف میزنید. لابد تازه از ایران اومدید. درسته؟
سوزان: نه. خیلی وقته اینجام. و دو سه تا کشور اروپایی.
آلادپوش: اروپا رفتین؟
سوزان: پنج شش نوبت اروپا زندگی کردم. بخاطر همین دو سه تا زبان دیگه بلدم و نسبتا ارتباط خوبی با اروپایی ها میگیرم.
آلادپوش: زبان خیلی مهمه. البته نه زبانی که تو موسسات آموزشی به بچه ها یاد میدن. منظورم زبانی هست که وسط شهر و در ارتباط با مردم یاد بگیری.
سوزان: دقیقا. بخاطر همین پدرم ترجیح میداد به جای مخارج هنگفت کلاس زبان، وقتایی که برای بیزینس به اروپا میرفت، من و مامانمو با خودش ببره تا اونجا یاد بگیریم.
آلادپوش: عالیه. چه پدر فهمیده ای.
سوزان: شما فکر کنم تولدتون ایران نبوده. درسته؟
#قسمت_سی_و_هفتم
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 @mohamadrezahadadpour
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از امشب، مورخه
🔖 #اتفاقی_که_منتظرش_بودم:
🔰 #قسمت_دوم:
پیاده شدیم،
همونجا بیرون اردوگاه برای زائران اسفند دود کردن و خوشامد گفتن،
اون جمله که #حقیقتش برام مسجل بود، رمزآلود بودن و تاریکی شب، بوی خوش اسفند ، شور و شوق زائران و استقبال گرم خادمان شهدا ، #دعوت_کنندگی خوبی برای دلم داشت .😊
کوله هامون رو تحویل گرفتیم و از سردر عبور کردیم و از یک مسیر باریک به سمت پشت ساختمان اردوگاه رفتیم تا وضو بگیریم،
زودتر از بقیه از وضو خانه خارج و توی حیاط منتظرشون شدم،
با کنجکاوی به محوطه اردوگاه که اطرافش خالی از ساختمان و #شلوغی_های شهر بود نگاه کردم و با خودم گفتم
یعنی تو روزهای آینده چی در انتظارمونه ؟
آیا احوالم موقع برگشت با حالا فرق می کنه؟
دوست داشتم فرق کنه، این #من رو، برده بودم اونجا که تغییر کنه...
یادمه چند سال پیش که می خواستم از طرف #دانشگاه به اردوی #راهیان_نور برم و پدر و مادرم اجازه ندادن،
یکی از همکلاسی هام به نام فرزانه که خیلی هم مذهبی نبود به هوای سفر و #خوش_گذرونی با دوستانش راهی شد ،البته هدف من هم غیر از این نبود☺️
بعد از سفر، وقتی به خوابگاه رسیدن، به اتاقش رفتم ولی انقدر #منقلب شده بود که نتونست چیز زیادی از خاطراتش تعریف کنه ،
زمانی که اسم #فکه رو می آورد به معنای واقعی به پهنای صورت اشک می ریخت و من #مبهوت از احساسی که #پاکی و عمیق بودنش رو با تمام وجودم درک می کردم،😢
از همون سال ها اون #ابهام توی ذهنم مونده بود و می خواستم بدونم چی به فرزانه گذشته که با زبان، قادر به بیان کردن نبود.
از جایی که ایستاده بودم یک فضای مربع شکل که چند متری ازش فاصله داشتم و نمی دونستم دقیقا کدام قسمت محوطه قرار گرفته توجهم رو جلب کرد،
ادامه دارد....
#دهه_فجر
#داستان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #مکالمات_عاشقانه
وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا
ای رسول، هرگز به فرمان کافران و منافقان مباش و از جور و آزارشان درگذر و کار خود به خدا واگذار، که خدا بر کفالت و کارسازی (امور خلق) کفایت است.
احزاب _48
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #اطلاعیه:
ثبت است در شناسنامه ام حُبِّ تو "یا علی"
فرش است ردِّ قَدَمت تا به آسمان، "علی!"
کعبه؛ پرده میزند کنار، تا تو را بغل گيرد
کلِّ جهان؛ زِ آمدنت به جهان؛ اثر گیرد..
"حسینی"
🎉میلاد پرخیر و برکت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام برهمه ی دوستداران آقا مبارک 🎉
⛔️ از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم.
#پدر
#امام_زمان
#ماه_رجب
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #پدرونه:
🔺 پدرونه (۱۱):
🌹" پدر " يعني تپش درقلب خانه
💖" پدر " يعني تسلط برزمانه
🌹" پدر " احساس خوب تکيه برکوه
💖" پدر " يعني تسلي وقت اندوه
🌹" پدر " يعني ز من نام ونشانه
💖" پدر " يعني فداي اهل خانه
🌹" پدر " يعني غرور ومستي من
💖" پدر " تمام هستي من
🌹" پدر " لطف خدابرآدميزاد
💖" پدر " کانون مهروعشق وامداد
🌹" پدر " مشکل گشاي خانواده
💖 پدر " يک قهرمان فوق العاده
🌹" پدر " سرخ ميکندصورت به سيلي
💖رخ فرزند نگردد زرد و نيلي
🌹" پدر " لطف خدا روي زمين است
💖هميشه لايق صدآفرين است...
دوستت دارم پدرعزیزم،سایه تون مستدام
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
🔺 آیدی دریافت آثار شما عزیزان:
🆔 @YaMahdi_Salam
#تکریم
#پدرونه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #پدرونه:
🔺 خاطره پدرونه (۱۲):
پدرم تعریف می کنند که زمان شاه بالای درب سینماها در تهران عکس بازیگران زن عریان بود به طوری که اغلب اوقات اونجا تصادف میشد از بس راننده ها سرشون بالا بودو محو اون تصاویر مستهجن بودن...
روستاشون بنام سیدشهاب از توابع تویسرکان است که الان به برکت انقلاب اسلامی تبدیل شده به شهرستان.
به همت جوانان پر تلاش (منبت کار)😍
زمان شاه نه آب داشت نه برق نه گاز نه تلفن مردم به سختی جو تهیه میکردن نان درست میکردند که از گرسنگی نمیرن....
🔺 آیدی دریافت آثار شما عزیزان:
🆔 @YaMahdi_Salam
#تکریم
#پدرونه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
21.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تبریک🎉
شکر خدا که نام علی در اذان ماست 😍
🎉 میلاد با سعادت امام علی علیه السلامو روز پدر محضر امام زمان عجل الله و همهی شما همراهان گرامی مبارک باد 😍
🌀 کلیپ استوری به مناسبت میلاد المومنین تقدیم نگاهتان
#میلاد_امیرالمومنین
#ماه_رجب
#روز_پدر
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #روزشمار_میلاد_باران:
💢 امام جواد (علیه السلام):
سُمِّیَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَیْبَةً یَکْثُرُ أَیَّامُهَا وَ یَطُولُ أَمَدُهَا فَیَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ یُنْکِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِکْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ یَکْذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُونَ وَ یَهْلِکُ فِیهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ یَنْجُو فِیهَا الْمُسْلِمُونَ.
اورا منتظَر می نامند،زیرا ایام غیبتش زیاد شود و مدتش طولانی گردد و مخلصان در انتظار قیامش باشند و شکاکان انکارش کنندو منکران یادش را استهزا کنند،و تعیین کنندگان وقت ظهورش دروغ گویند، و شتاب کنندگان در غیبت هلاک شوند و تسلیم شوندگان در آن نجات یابند.
📚 کمالالدین و تمام النهمة، ج2، ص۳۷۸
#روزشمار
#ظهور
#ماه_رجب
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تماشایی
😍 لحظه ورود آقا به مراسم #جشن_فرشتهها
❣️ ابراز احساسات متفاوت دختران دانشآموز
⭐️ #جشن_فرشتهها در حضور آقا
😍 در شب میلاد امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، مراسم جشن تکلیف دختران در حسینیه امام خمینی (ره) در حال برگزاری است.
😇 در این مراسم دختران دانشآموز به امامت آقا نماز میخوانند.
🤲 در سالهای ۱۳۷۳، ۱۳۸۱ و ۱۳۹۵ هم جشن عبادت جمعی از دختران و پسران با حضور رهبر انقلاب برگزار شده است.
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از امشب، مورخه
🔖 #اتفاقی_که_منتظرش_بودم:
🔰 #قسمت_سوم:
نمی خواستم چیزی از نظرم #پنهان بمونه و سعی می کردم هر آنچه که باید رو #دریافت کنم.
دوستانم اومدن و همگی به #حسینیه اردوگاه رفتیم و نماز مغرب و عشا رو به جا آوردیم ،
بعد از نماز، زهرا که پیش کسوت جمع محسوب می شد😄
(بقیه سفر اولی بودیم ) و طی دو سال #کرونا از این سفر ِ #دلخواسته محروم شده بود مثل بچه ای که بعد از مدت ها به آغوش #مادرش برگشته، های های گریه می کرد ،حالشو دوست داشتم.
من هم سر به #سجده گذاشتم و خدا رو بابت این رزق ابتدای سال #شکر کردم.😍
اولین دیدارمون با #شهدا از همون اِلمانی که از دور معطوفم شده بود آغاز شد،
وسط اون فضای مربع شکل که از دو طرف، سه چهار تا پله می خورد و با لوازم و قاب عکس شهدا تزیین شده بود #مزار یک شهید #گمنام قرار داشت که خانم ها دورش نشسته بودن و #دعا می خوندن.
همون جا خانم نوری و خانم بابایی(از دوستان هستن) رو دیدیم که #وداع می کردن ، چند روز زودتر از ما رفته بودن و به وقت #دل_کندن، دلتنگ بودن و التماس دعا داشتن😭
راستشو بخواید به نظرم اومد که دارن #بزرگ_نمایی میکنن و انقدر هم #دلتنگی نداره😒
وقتی #درکشون کردم که برای بار آخر از اردوگاه بیرون می رفتم و اطراف رو خوب نگاه می کردم که اون حال و هوا رو، در ذهن و دلم #ذخیره کنم .
در کل ِمحوطه صدای مداحی پیچیده بود و با چای و دمنوش از مهمانان پذیرایی می کردن
بعد از صرف غذا به داخل اردوگاه رفتیم و مستقر شدیم.
ادامه دارد....
#دهه_فجر
#داستان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f