💌 #معرفی_کتاب💌
📚 #عارفانه [ زندگینامه و خاطرات شهید عارف احمدعلی نیری]
📖دفترچه خاطراتی از احمدآقا به جا مانده و بعد از سال ها که مطالعه شد کمی از حالات معنوی او در دوران #جهاد را بازگو می کند؛ در جایی از این دفتر آورده:
🍂در روز جمعه در حسینیه ی حاج همت پادگان #دوکوهه در مجلس آقا امام زمان علیه السلام گریه زیادی کردم.
بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه اشکی که ریختم یک قطره اش به زمین نریخته! گویا #ملائک همه را با خود برده بودند.
🍂حضرت #آیت_الله_حق_شناس نیز فرمودند:
آه، آه آقا در این #تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟
👈چگونه یک جوان می تواند به این درجه از کمال بشری دست یابد؟!
باید ببینیم آن ها چه کردند و چگونه راه را پیدا کردند...
باید این ستاره ها را به آیندگان معرفی کنیم تا راه را بهتر بشناسند ان شاءالله
🖋گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
📝تعداد صفحات: ۱۵۲
موجود در
#کتابخانه_زینبیه_گلشهر_کرج
#داستانعاشقیمانچنددفترمیشود
#شرحهجرانتواماخودکتابدیگریست
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت آخر.
دلم نمیخواست این #دقایق تمام بشه ولی نگاهم روی #ساعت که افتاد فهمیدم باید برم.
دستم را به نیت #بیعت با امام گرفتم به ضریح و همین طور از امام کاظم شروع کردم تا امام جواد علیه السلام....
بعضی حس ها قابل بیان نیست.
آمدیم تو مسجد و اول #نماز ظهر و عصر و بعد هم دو تا نماز زیارت...
سر به #سجده که میذاری وقت گفتن حرفهای در گوشی با خداست.
دلم نمیخواست بلند شم ولی #ساعت هی میگفت وقت تمامه!
آمدم از #حرم بیرون و با بچه ها هر چی گشتیم #غذا پیدا نکردیم آخر تصمیم گرفتیم بخریم
چاره ای نبود تا مرز دیگه هیچ جایی برای غذا نبود و از صبح هم چیزی نخورده بودیم.
توی راه بحث #خلقت نوریه اهل بیت بشدت ذهنم را مشغول کرده بود.
میخواستم برای بچه ها بگم ولی چون طلبی نبود گذشتم و #سکوت کردم.
دیگه وقت دارم تا #مرز یه چرت بزنم.
هر چند دلم مونده پیش امامین #عسکریین که توفیق زیارت حاصل نشد.
ما با خیال تو چه محتاج شرابیم
مستی به یک کرشمه ساقی سپرده اند
برای نماز مغرب تو منزل یک #عراقی توقف کردیم چه بی ریا کمک کردند تا وضو بگیریم و نماز بخوانیم.
عکس دو #شهید زینت بخش دیوار منزلشان بود از تاریخ شهادتشان پیدا بود که مربوط به جنگ با #داعش است.
اصولاً هر جا شما رنگ و بوی #ایثار میبینید شهادت هم کنارش هست.
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده
سجاده ها را پهن کرده بودند و آماده...
نماز را خواندیم و سوار ماشین شدیم.
حالم داشت هر لحظه #بدتر میشد بشدت درد داشتم فکر کنم سرما خورده بودم.
چند تا مسکن خوردم و سعی کردم تا مرز بخوابم.
همسفران هر کاری میکردند تا از شدت درد من کمتر بشه ...
یکی ماساژ میداد.
یکی آب و #عسل درست میکرد و ...
به مرزکه رسیدیم کمی بهتر شده بودم.
الحمدلله از مرز هم با سرعت گذشتیم
آنطرف بچه ها شام خوردند هم سپاه ایلام موکبش شام میداد و هم آستان قدس
دوباره سوار ماشین شدیم حدود دو نیمه شب بود که به سمت #تهران حرکت کردیم.
#بدرقه امام حسین علیه السلام را با همه وجودم حس میکردم.
دلم مانده بود ولی باید بر میگشتیم.
دوباره دردها شروع شد و دیگه آروم نمیشد.
#تب و لرز کردم.
کلا بیماریهای بعد #زیارت برای من علامت خوبیه ...
نمیتونم بگم چرا ...
ولی الحمدلله رب العالمین
تو دلم #زمزمه میکردم ..
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
تو مسیر خواستم یه #آمپولی بر بدن بزنم که متاسفانه پیدا نشد.
کلا من آدم #صبوری تو درد هستم ولی خیلی طاقت فرسا شده بود.
ترافیک بود راهی که باید در ۱۲ ساعت طی میشد ۱۵ ساعت طول کشید.
کلا اربعین برای من آغاز حرکت و #جهاد در راه امام است.
همانطور که در زیارت اربعین هم میخوانیم
ونصرتی لکم معده
بنابر این همیشه اربعین همراه با تقسیم #ماموریت و جهاد است.
جهادی که طبق نظر حضرت آقا به معنای مبارزه با دشمن هست.
همینطور که چشمهایم را بسته بودم و درد میکشیدم به مسیر پیش رو فکر میکردم که باید پر #قدرت تر از قبل حرکت کنیم انشاالله.
اشکالات و نواقص برطرف شود و نقاط قوت تقویت.
کلا اربعین آغاز حرکت جهادی #تشکیلات ها باید باشد
امتحانات من هم که با #بیماری شروع شد برای همین بود.
ظرفیت و وسعت وجودی باید بالا بره.
تحمل باید زیاد بشه
ماشین برای بچه های #زینبیه هماهنگ شد و من هم گفتم که بیان دنبالم ولی...
بگذریم اینم امتحانی دیگر...
یه راست همسفران من را بردند درمانگاه تب ۴۰ درجه داشتم سرم ودوتا آمپول سهم من شد و کلی داروی دیگه که تو کیسه دستم دادند
آمدم منزل بچه ها ناراحت شدند از اینکه #مریض هستم ....
تیکه هایی هم نثارم کردن...
همین طور که بزور داشتم خودم را میشستم زیر دوش...
به #غربت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گریه کردم
نماز خوندم خوابیدم....
تا انشاالله حالم خوب بشه و آماده برای جهادی دیگر ....
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست
🔹 به قلم یک زائر اربعین.
#سفرنامه
#سیزده
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f