+ در را باز کردند، هلش دادند تو. خورد زمین؛ زود بلند شد.
حتی برنگشت عراقی ها را نگاه کند. صاف آمد پیش من نشست.
زانوهایش را گرفت توی بغلش.
زد زیر گریه...
گفتم «مگه دفعه اولته کتک می خوری؟» نگاهم کرد. گفت «بزن بکوبشونو دیدی؟»
گفتم «خب؟»
گفت «حاج حسین شهید شده...»
#یه_همچین_روزی