﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_هشتم
8⃣ ذوق شعرى و نقد آن در جوانى
مقام معظم رهبرى در گفت و شنود با گروهى از نوجوانان و جوانان درباره ى شعر و نقدشان در دوران جوانى مى فرماید:
🔹من در دوره جوانى
شعر گفتن را شروع کردم و گاه شعر مى گفتم ؛ منتهى به دلایلى تا سال هاى متمادى شعرم را در انجمن ادبى که آن وقت در مشهد تشکیل مى شد و من هم شرکت مى کردم نمى خواندم . حالا عیبى ندارد آن دلیلى را که گفتم به آن دلیل نمى خواندم ، بگویم .
🔸علت ، این بود که
چون سابقه زیادى با شعر داشتم ، شعر را مى شناختم ؛ یعنى خوب و بد شعر را مى شناختم . در آن انجمن ، وقتى که شعرى خوانده مى شد و اشخاص نامدارى هم در آن انجمن بودند که بعضى از آن ها امروز هم هستند، بعضى هم فوت شده اند نقدى که من نسبت به شعر انجام مى دادم ، نقدى بود که غالبا مورد تاءیید و تصدیق حضار از جمله خود آن شاعر قرار مى گرفت .
🔺وقتى که شعر خودم را
نگاه مى کردم ، با دید یک نقاد مى دیدم که این شعر،من را راضى نمى کند؛ لذا نمى خواستم آن شعر را بخوانم .
🔹یعنى اگر شعرى بود که
از شعر آن روز بهتر بود، حتما مى خواندم ، لیکن مى نشستم ، فکر مى کردم ، شعر مى گفتم ، مى نوشتم و پاکنویس مى کردم ؛
🔺 اما در آن انجمن نمى خواندم .
چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همین نقدهایى که مى شد از جمله خود من زیاد نقد مى کردم بالاتر از این شعر بود. شاید شعرهایى خوانده مى شد که از سطح آن شعر بالاتر نبود؛ اما مورد نقد قرار مى گرفت .
🔸به هر حال ، مى توانم این طور بگویم
که آن شعر، من را به عنوان یک فاقد، راضى نمى کرد. اتفاق افتاده بود که در غیر از آن انجمن انجمن هاى دیگرى در بعضى از شهرهاى دیگر، یک شهر از شهرهاى معروف شعر خیز ایران که حالا نمى خواهم اسم بیاورم شرکت کرده بودم ، و آن جا دیدم سطح آن انجمن ، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد؛ از من شعر خواستند، لذا من خواندم همان سال هاى قدیم .
یک بیت شعر از مقام معظم رهبرى :
دلم قرار نمى گیرد از فغان بى تو
سپندوار ز کف داده ام عنان بى تو
🔹این دوره نوجوانى
براى مطالعه و یاد گرفتن ، دوره خیلى خوبى است ؛ واقعا یک دوره طلایى است و با هیچ دوران دیگرى قابل مقایسه نیست .
🔸من خیلى کتاب نگاه مى کردم ؛
منزل ما هم کتاب زیاد بود. پدرم کتابخانه خوبى داشت و خیلى از کتاب ها هم براى من مورد استفاده بود. البته خود ماها هم کتاب داشتیم ، کرایه هم مى کردیم . نزدیک منزل ما کتابفروشى کوچکى بود که کتاب ، کرایه مى داد. من رمان و این ها که مى خواندم ، معمولا از آن جا کرایه مى کردم .
🔹الان یادم افتاد که
کتابخانه آستان قدس هم مراجعه مى کردم ؛ آستان قدس هم در مشهد کتابخانه خیلى خوبى دارد. در دوره اوایل طلبگى در همان سنین پانزده شانزده سالگى به آن جا مراجعه مى کردم .
🔸گاه روزها آن جا مى رفتم
نزدیک آستان قدس است و مشغول مطالعه مى شدم ؛ صداى اذان با بلندگو پخش مى شد، به قدرى غرق مطالعه بودم که صداى اذان را نمى شنیدم !خیلى نزدیک بود و صدا خیلى شدید داخل قرائت خانه مى آمد و ظهر مى گذشت ، بعد از مدتى مى فهمیدم که ظهر شده است !با کتاب انس داشتم .
🔹البته الان هم که در سنین
نزدیک شصت سالگى هستم و همان طور که گفتید بعضى از شماها جاى فرزند من هستید و بعضى مثل نوه من مى مانید، الان هم از خیلى از نوجوان ها بیشتر مطالعه مى کنم ؛ این را هم بدانید....
ادامه دارد .....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_هفتم
7⃣ غرق مطالعه بودم اذان را نشنیدم !
🔹رهبر محبوب درباره مطالعه
کتاب هاى درسى و غیر درسى در دوران جوانى مى فرماید:
🔸من در دوران جوانى
زیاد مطالعه مى کردم ؛ غیر از کتاب هاى درسى خودمان که مطالعه مى کردم و مى خواندم ، هم کتاب تاریخ مى خواندم ، هم کتاب ادبیات ، هم کتاب شعر، هم کتاب قصه و رمان مى خواندم .
🔹 به کتاب قصه خیلى علاقه داشتم
و خیلى از رمانهاى معروف را در دوره نوجوانى خواندم . شعر هم مى خواندم .
🔸 من با بسیارى از دیوان هاى شعر،
در دوره نوجوانى و جوانى آشنا شدم . به کتاب تاریخ علاقه داشتم ، و چون درس عربى مى خواندم و با زبان عربى آشنا شده بودم ، به حدیث هم علاقه داشتم .
🔹الان احادیثى یادم است
که آنها را در دوره نوجوانى خواندم و یادداشت کردم ؛ دفتر کوچکى داشتم که یادداشت مى کردم .
🔸احادیثى را که دیروز،
یا همین هفته نگاه کرده باشم ، یادم نمى ماند، مگر این که یادآوریى وجود داشته باشد؛ اما آن هایى را که در آن دوره خواندم ، کاملا یادم است .
🔹شماها هم
واقعا باید قدر بدانید؛
هر چه امروز مطالعه مى کنید، برایتان مى ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمى شود.
ادامه دارد .....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_دهم ، نان جو
🔟خمینى ثانى درباره ى سختى ها و مشقت دوران کودکى مى فرماید:
🔹... دوران کودکى
بسیار در عسرت مى گذشت . خاصه که کودکى من مصادف با ایام جنگ نیز بود.
🔸 با این که مشهد
در کرانه جنگ واقع بود و همه چیز نسبت به شهرهاى دیگر کشور در آن ارزان و فراوان بود، معهذا وضع خانواده ما به طورى بود که ما حتى همیشه نمى توانستیم نان گندم بخوریم و معمولا نان جو مى خوردیم ، گاه نان مخلوط جو و گندم و ندرتا گندم .
🔹من شب هایى از کودکى
را به یاد مى آورم که در منزل شام نداشتیم و مادر با پول خردى که بعضى وقت ها مادربزرگم به من یا یکى از برادران و خواهرانم مى داد، قدرى کشمش یا شیر مى خرید تا با نان بخوریم ....
ادامه دارد .....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_نهم
9⃣ غمگسارى یاران
نمونه اى از سروده ى مقام معظم رهبرى (دامت برکاته )
➖ز آه سینه سوزان ترانه مى سازم
چو نى ز مایه ى جان این فسانه مى سازم
➖به غمگسارى یاران چون شمع مى سوزم
براى دمادم بهانه مى سازم
➖پر نسیم به خوناب مى شویم
پیامى از دل خونین روانه مى سازم
➖نمى کنم دل از این عرصه شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه مى سازم
➖در آستان به خون خفتگان وادى عشق
برون ز عالم اسباب خانه مى سازم
➖چو شمع بر سر هر کشته مى گذارم جهان
ز یک شراره هزاران زبانه مى سازم
➖ز پاره هاى دل و جان شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه مى سازم
➖سر و تن و دل و جان را به خاک مى فکنم
براى تیر تو چندین نشانه مى سازم
➖کشم به لجه شوریدگى بساط امین
کنون که رخت سفر چون کرانه مى سازم
ادامه دارد .....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_یازدهم
1⃣1⃣هشت خواهر و برادر از دو مادر
رهبر عزیز در مورد وضعیت خانواده اش در دوران زندگى در مشهد مقدس مى فرماید:
🔹ما هشت خواهر و برادر بودیم
از دو مادر؛ یعنى پدرم از یک خانمى ، سه فرزند داشت که هر سه هم دختر بودند، بعد آن خانم فوت کرده بودند و با خانم دیگرى ازدواج کرده بودند و ماها بچه هاى این خانم دوم ، پنج نفر بودیم ؛ چهار برادر و یک خواهر، و در این پنج نفر، من دومى بودم .
🔸 البته در این بین ،
دو بچه هم از بین رفته بودند؛ با آن حساب ، من چهارمى مى شوم ؛ اما چون واسطه ها کم شده بودند، من بچه دوم خانواده بودم . البته خواهرهاى بزرگ ما از خانم اول بودند؛ آن ها از ما خیلى بزرگ تر بودند.
🔹پدر و مادرم ،
پدر و مادر خیلى خوبى بودند. مادرم یک خانم بسیار فهمیده ، باسواد، کتابخوان ، دارى ذوق شعرى و هنرى ، حافظ شناس البته حافظ شناس که مى گویم ، نه به معناى علمى و اینها به معناى ماءیوس بودن با دیوان حافظ با قرآن کاملا آشنا بود و صداى خوشى هم داشت .
🔸ما وقتى بچه بودیم ،
همه مى نشستیم و مادرم قرآن مى خواند؛ خیلى هم قرآن را شیرین و قشنگ مى خواند.
🔺ماها دورش جمع مى شدیم
و براى ما به مناسبت ، آیه هایى را که در مورد زندگى پیامبران هست ؛ مى گفت .
🔹 من خودم اولین بار
زندگى حضرت موسى ، زندگى حضرت ابراهیم و بعضى پیامبران دیگر را از مادرم به این مناسبت شنیدم .
🔸قرآن که مى خواند،
به این جا که مى رسید، بنا مى کرد به شرح دادن . بعضى از شعرهاى حافظ که الان هنوز یادم است بعد از سنین نزدیک شصت سالگى از شعرهایى است که آن وقت از مادرم شنیدم ؛ از جمله ، این یک بیت یادم است :
➖سحر چون خسرو خاور علم در کوه ساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
➖دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
🔹غرض ، خانمى بود
خیلى مهربان ، خیلى فهمیده و فرزندانش را هم البته همه مادران دوست مى داشت و رعایت آنها را مى کرد.
🔸 پدرم عالم دینى
و ملاى بزرگى بود. بر خلاف مادرم که خیلى گیرا... و خودش برخورد بود، پدرم مرد ساکت آرام و کم حرف بود.
🔹البته پدرم ترک زبان بود،
ما اصلا تبریزى هستیم ، یعنى پدرم اهل تبریز و خامنه است . مادرم فارس زبان بود؛و ما به این ترتیب از بچگى ، هم با زبان فارسى و هم با زبان ترکى آشنا شدیم و محیط خانه محیط خوبى بود.
🔸البته محیط شلوغى بود؛
منزل ما هم منزل کوچکى بود، شرایط زندگى ، شرایط باز و راحتى نبود؛ و طبعا اینها در وضع کار ما اثر مى گذاشت .
ادامه دارد .....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_دوازدهم
2⃣1⃣خانه پدری
🔹️معظم له در مورد کیفیت منزل پدرى اش در مشهد مقدس مى فرماید:
🔸️منزل پدرى من که
در آن متولد شده ام تا ۴ _ ۵ سالگى من یک خانه حدود ۶۰_۷۰ مترى در محله فقیرنشین مشهد بود
🔹️که فقط یک اطاق داشت
و یک زیرزمین تاریک و خفه اى که هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد و معمولا پدر بنا بر اینکه روحانى و محل مراجعه مردم بود
🔸️ میهمان داشت همه ما باید
به زیرزمین مى رفتیم تا مهمان برود، و بعد عده اى که به پدرم ارادتى داشتند زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اطاق شدیم .
ادامه دارد......
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_سیزدهم
3️⃣1️⃣لباسهای کهنه پدر
🔹عزیز زهرا، خامنه اى مهربان با صداقت تمام درباره کیفیت لباس پوشیدن م فرماید:
🔸️مادرم از لباس هاى کهنه پدر
براى ما چیز درست مى کرد که یک چیز عجیب و غریبى بود، نه لباده ، به قبا.
🔹یک چیز بلندى بود تا زیر زانو و اغلب هم چند وصله مى خورد.
🔺️البته باید گفت که پدر هم
لباس هایش را به این زودى عوض نمى کرد. مثلا یک لباده داشت که حدود ۴۰ سال آن را پوشید.
ادادمه دارد......
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_چهاردهم
4️⃣1️⃣ تقلید منبر
🔸️رهبر عزیز در مورد تقلید منبر در دوران نوجوانى مى فرماید:
🔹️درهمان دوره آخر دبستان
یعنى کلاس پنجم و ششم تازه منبر آقاى فلسفى را ازرادیو پخش مى کردند که ما از رادیو شنیده بودیم ؛ من تقلید منبر او را در بچگى مى کردم
🔸️به همان سبک ،
آن بخش هاى کتاب دینى را با صداى بلندى و خیلى شمرده ، پشت
سر هم مى خواندم
🔹 معلمم
و پدر و مادرم خیلى خوششان مى آمد؛ من را تشویق می کردن
ادامه دارد.....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_پانزده
5️⃣1️⃣ معامله با خدا به خاطر پدر
🔹مقام معظم رهبرى زمینه توفیقشان را بخاطر یک کار نیک به پدرش مى داند و در این زمینه مى فرماید:
🔸بدنیست من مطلبى را
از خودم براى شما نقل کنم . بنده اگر در زندگى خود در هر زمینه توفیقاتى داشته ام ، وقتى محاسبه مى کنم ، به نظرم مى رسد که این توفیقات باید از یک کار نیکى که من به یکى از والدینم کرده ام ، باشد
🔷️مرحوم پدرم در سنین پیرى ،
تقریبا بیست و چند سال قبل از فوتش (که مرد هفتاد ساله بود) به بیمارى آب چشم ، که انسان نابینا مى شود، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم
🔺️تدریجا در نامه هایى که
ایشان براى ما مى نوشت ، این روشن شد که ایشان چشمش درست نمى بیند. من به مشهد آمدم و دیدم چشم ایشان محتاج دکتر است
🔺️قدرى به دکتر مراجعه کردم
و بعد براى تحصیل به قم برگشتم ، چون من از قبل ساکن قم بودم ، باز ایام تعطیل شد و من مجددا به مشهد رفتم و کمى به ایشان رسیدگى کردم و دوباره براى تحصیلات به قم برگشتم
🔺️معالجه پیشرفتى نمى کرد.
در سال ۱۳۴۳ بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم ، چون معالجات در مشهد جواب نمى داد. امیدوار بودم که دکترهاى تهران ، چشم ایشان را خوب خواهند کرد
🔷️به چند دکتر که مراجعه کردم ، ما را ماءیوس کردند. گفتند
هر دو چشم ایشان معیوب شده و قابل معالجه و اصلاح نیست .
🔺️البته بعد از دو، سه سال ،
یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان مى دید. اما در آن زمان مطلقا نمى دید و باید دستشان را مى گرفتیم و راه مى بردیم . لذا براى من غصه درست شده بود
🔺️اگر پدرم را رها مى کردم
و به قم مى آمدم ، ایشان مجبور بود گوشه اى در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کارى نبود و این براى من خیلى سخت بود
🔷️ایشان با من هم
یک انس بخصوصى داشت ، با برادرهاى دیگر این قدر انس نداشت . با من دکتر مى رفت و برایش آسان نبود که با دیگران به دکتر برود
🔸️بنده وقتى نزد ایشان بودم ،
برایشان کتاب مى خواندم و با هم بحث علمى مى کردیم ، و از این رو با من ماءنوس بود. برادرهاى دیگر این فرصت را نداشتند و یا نمى شد
🔺️به هر حال ، من احساس کردم
اگر ایشان را در مشهد تنها رها کنم و خودم برگردم و به قم بروم ، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاده تبدیل مى شود، و این مسئله براى ایشان بسیار سخت بود. براى من هم خیلى ناگوار بود
🔷️ ازطرف دیگر، اگر مى خواستم
ایشان را همراه کنم و از قم دست بردارم ، این هم براى من غیرقابل تحمل بود؛ زیرا که با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم . اساتیدى که من آن زمان داشتم به خصوص بعضى از آنها اصرار داشتند که من از قم نروم
🔺️مى گفتند اگر تو در قم بمانى ،
ممکن است که براى آینده مفید باشى . خود من هم خیلى دلبسته بودم که در قم بمانم . بر سر یک دو راه گیر کرده بودم .
🔺️روزهاى سختى را من
در حال تردید گذراندم . یک روز خیلى ناراحت بودم و شدیدا در حال تردید و نگرانى و اضطراب بسر مى بردم .
🔺️البته تصمیم من
بیشتر بر این بود که ایشان را به مشهد ببرم و در آنجا بگذارم و به قم برگردم .
🔹️اماچون برایم سخت
و ناگوار بود، به سراغ یکى از دوستانم که در همین چهار راه حسن آباد تهران منزلى داشت ، مرد اهل معنا و آدم با معرفتى بود. دیدم خیلى دلم تنگ شد، تلفن کردم و گفتم : شما وقت دارید که من پیش شما بیایم گفت : بله . عصر تابستانى بود که من به منزل ایشان رفتم و قضیه را گفتم
🔸️ گفتم که من خیلى دلم گرفته
و ناراحت و علت ناراحتى من هم همین است ؛ از طرفى نمى توانم پدرم را با این چشم نابینا تنها بگذارم ، برایم سخت است .
🔺️ ازطرفى هم اگر بنا باشد
پدرم را همراه کنم ، من دنیا و آخرتم را در قم مى بینم و اگر اهل دنیا باشم ، دنیاى من در قم است ، اگر اهل آخرتم باشم ، آخرت من در قم است .
ادامه دارد.....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_شانزدهم
6️⃣1️⃣افتخار خدمتگذاری
🔷️من هم خودم را خدمتگذار شماها
و خدمتگذار این مردم مى دانم و چنانچه این لقب خدمتگذارى بر من تطبیق کند، به آن افتخار مى کنم .
🔺️من حتى خودم را واقعا کوچکتر از این تعبیر خدمتگذارى مى دانم .
🔹️ از بس امام فرمودند
من یک طلبه هستم من به خودم اجازه نمى دهم که این تعبیر را به کار ببرم و بگویم من یک طلبه ام ؛ و الا منهاى این فرمایش امام ، حقیقتا این گونه است و ماها یک طلبه و یک آدم معمولى هستم ،
🔺️هر چند حالا وظیفه یى هم به عهده ماست و بایستى آن را انجام بدهیم
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_هفدهم
7️⃣1️⃣علاقه مردم
🔸مقام معظم رهبرى علاقه مردم نسبت به ایشان را در دوران قبل از پیروزى انقلاب زمانى که توسط ماءموران شاه در بیرجند دستگیر شدند
🔹مى فرماید:
چند سال قبل از پیروزى انقلاب بود
ماءموران شاه به دنبال من بودند. در یکى از روزها که براى رساندن پیامى از امام (رض ) به بیرجند رفته بودم ، مرا دستگیر کردند.
🔸چند روز در زندان شهربانى
بیرجند بودم . ولى این بار زندانى بودن من با مرتبه هاى قبل فرق بسیارى داشت . زیرا شیرین ترین خاطراتم مربوط به آن روز است .
🔹 در آن روزها که زندانى بودم ،
همه نیروهاى زندان ، شام و ناهار، میهمان من بودند. چون مردم مى دانستند که من دستگیر شده ام ،
🔸️ هر کسى غذایى براى من مى آورد.
مردم با این کار علاقه خود را به من نشان مى دادند. غذاها روى هم جمع شده بود، همه نوع غذا بود.
🔸ولى من
چقدر غذا مى توانستم بخورم !
غذاها یک میهمانى بزرگ را جواب مى داد. من به اندازه یک نفر از غذاها مى خورم . در نتیجه بقیه را به ماءموران و نیروهاى زندان مى دادم ....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik
﷽؛
✍۱۱۰ نکته
خواندنی #جذاب و #جالب
درباره آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
#نکته_هجدهم
8⃣1️⃣مسخره گرفتن ساواک
🔹مقام معظم رهبرى در سال ۱۳۴۲ از طرف امام ماءموریت یافت سه پیام را به مشهد ببرد.
🔺️سه پیامى که
با محرم سرنوشت سازى که پانزده خرداد در آن اتفاق افتاد، ارتباط داشت .
🔸پیام اول
🔺️ براى علماء خطباء، منبریها
و سران هیاءتهاى مذهبى ، راجع به حمله به اسرائیل و مساءله فیضیه .
🔹 پیام دوم و سوم ،
🔺️براى مرحوم آیت الله العظمى میلانى (رض ) و یکى از علماى مشهد راجع به شروع مبارزه علنى از هفتم محرم .
🔸 سهم مقام معظم رهبرى شهرستان بیرجند بود.
🔺️ روز هفتم محرم با وجود اینکه وقت خیلى ضیق بود روضه فیضیه را خواند و این منبر در شهر خیلى صدا مى کند و صبح روز نهم روز تاسوعا ایشان منبر داغى مى روند و اوضاع به گونه اى مى شود که عوامل رژیم به شدت نگران مى شوند.
🔹با اینکه
در روزهاى تاسوعا و عاشورا
معمولا روحانیون را دستگیر نمى کردند؛ ولى از شدت وحشت ایشان را دستگیر مى کنند. دو روز در بیرجند نگه مى دارند و سپس به مشهد برده و تحویل ساواک مشهد مى دهند.
🔸️ابتداء ایشان را به ساواک
و از آنجا به زندان مخروبه در دژبان مى برند که حتى از وسایل اولیه زندان هم محروم باشد تهدید هم مى کنند
🔺️ که ریش
ایشان را خشک خواهند تراشید،
ولى بعد تصمیمشان عوض مى شود و با ماشین اصلاح ، محاسن ایشان را مى تراشند.
🔹 رهبر عزیز در این باره مى گویند:
پس از این کار هنگامى که داشتم مى رفتم صورتم را بشویم ، ستوانى متکبر و خودخواه شروع به تمسخر کرد و با خنده بلند مى گفت : دیدى ریشت را تراشیدم
🔸 با آرامش گفتم :
بد هم نشد خیلى وقت بود چانه ام را ندیده بودم و معلوم است که این به مسخره گرفتن ساواک و فشارهاى آن ، چقدر رژیم را در هم مى شکند و تحقیرش مى کند.
ادامه دارد .....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik