⚫️ برخی از انحرافها در عزاداری ماه #محرم :
🔷 عزاداری و #گریه برای سید و سالار #شهیدان بسیار گرانبهاست و لازم و واجب است ، اما در طول تاریخ #تشیع ، همواره دشمنان این مکتب سعی کرده اند با ترفندها و روشهای مختلف در این #عزاداریها و روضه خوانیها #انحرافاتی بوجود آورند تا #شیعیان و #عزاداران را از هدف اصلی دور کنند.
لذا باید هشیار باشیم ، خصوصا آنهایی که صاحب #هیئت و صاحب #روضه هستند، خصوصا #مداحان عزیز و #سخنران جلسه عزا باید این مطالب را دقت کنند و مردم را آگاه سازند.
به برخی از #انحرافات ایجاد شده در مراسم #سوگواری و #عزاداری ها اشاره می کنم ، لطفا سعی کنیم این انحرافها را رها کرده و به سبک صحیح عزاداری کنیم.👇👇
۱_ لخت شدن مداح و سینه زن و بالا و پایین پریدن ،
۲_ صدای سگ از خود درآوردن که مثلا من سگ حسینم.!!!
۳_ همراه مداحی یک نفر صدای زمینه حسی حسی حسی درآوردن.
۴_ همراه مداحی ارگ و ساز زدن.
۵_ خود را زدن و به بدن آسیب رساندن که نشان بده مثلا ما خیلی عزادار و ناراحت هستیم.
۶_ اسراف کردن و بیرون ریختن غذا در پذیرایی و نذری .
۷_ ریاکاری و تعدد زیاد دسته جات عزاداری و تفرقه.
۸_ اختلاط زنان با مردان در خیابان برای تماشای عزاداری و زنجیر زنی.
۹_ بلند کردن بیش از حد صدای عزاداری و اذیت همسایه ها .
۱۰_ تا دیر وقت عزاداری کردن و قضا شدن نماز صبح.
۱۱_ بستن خیابان و راه بندان که موجب اذیت مردم شود.
۱۲_ دادن لقب هایی چون سگ حسینم، سگ زینبم ،
و......
لطفا این متن را انتشار بدهید ، شاید بتوانیم جلوی برخی از این انحرافها را بگیریم.
#بصیرت_عاشورایی
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3657039929Cbe896bd592
﷽✍فقط یک مجلس بود
که از تو قبول شد و اون روضه ای بود که
برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
🔹مرحوم سید علی اکبر کوثری
روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
🔸گفتم: دخترم روز عاشوراست
و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
🔹چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
🔸سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک
روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله...
🔹دو جمله #روضه خوندم
و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
🔸دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم
که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
🔹شام عاشورا
(شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
🔸وجود نازنین حضرت زهرا،
صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست.
🔹گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
🔸آسید علی اکبر
ما از تو گله و خورده ای داریم!گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟خانوم حضرت_زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
🔹میگه از خواب بیدار شدم
و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن / گدایی و شاهی برابر نشیند...
📚منبع؛
برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3657039929Cbe896bd592
🔶خاطره ای زیبا از دکتر زرین کوب:
روز #عاشورا بود و در مراسمی به عنوان سخنران دعوت داشتم ،مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح #روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی،نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.
دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند،برای همین نمیخواستم،فعلا کسی متوجه حضورم بشود،هرچه بیشتر فکر میکردم ،کمتر به نتیجه می رسیدم،ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد:
ببخشید شما استاد #زرین_کوب هستید ؟گفتم:استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم خوشحال شد،شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته،بنده را از نزدیک ببیند،همین طور که صحبت میکرد،دقیق نگاهش می کردم،این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟
پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل #حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند.
پرسیدم:حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟گفت:سؤالی داشتم و سپس پرسید:شما به #فال_حافظ اعتقاد دارید؟گفتم:خب بله،صددرصد گفت:ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم:من چه کاری میتونم انجام بدم؟از من چه خدمتی بر میاد؟ ( #عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم)
گفت:خیلی دوست دارم معتقد شوم،یک زحمتی برای من می کشید؟گفتم:اگر از دستم بر بیاد، حتما ، چرا که نه گفت:یک #فال برام بگیر گفتم ولی من #دیوان_حافظ پیشم نیست بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت:بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم،نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز #عاشورا ) چی می گه ؟؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال حافظ ..عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ #عشق و علاقه این مرد به حافظ چی ؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد
متوجه تردیدم شد، گفت : چی شد استاد ؟ گفتم : هیچی، الان چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
💚زان یار دلنوازم شکریست با شکایت /گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم/ یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان #تشنه_لب را آبی نمیدهد کس / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها #بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی/ جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود /از گوشهای برون آی ای #کوکب_هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم /یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست/ کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت💚
🌸خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست،پس چیست؟سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل،از این زاویه نگاه نکرده بودم،این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده
بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد،طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.
متوجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده،حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم.
بلند شدم،دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم،دستش را به نشانه ادب بوسیدم.گفت معتقد شدم، معتقد بووودم،ایمان پیدا کردم استاد،گریه امانش نمی داد!
آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای #روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، این #غزل را بخوانید.
نشر دهید.
____
https://eitaa.com/Zhoor_nazdik
◼ روضه عطش :
◼ عطش امام حسین علیه السلام از بزرگترین مصائب است.
جبرئیل امین وقتی برای حضرت آدم #روضه #کربلا می خواند به مصیبت #عطش اشاره میکند.
وقتی پروردگار عالم اراده فرمود که #توبه حضرت #آدم را قبول کند پرده از جلوی چشمش برداشته شد و اسامی خمسه آل عبا را دید حضرت آدم سوال کرد: ای #جبرئیل آنان را چگونه بخوانم ؟
جبرئیل فرمود: بگو « یا حَمیدُ بِحَقّ مُحمّد ، یا عالی بحَق عَلی، یا فاطرُ بحق فاطمه ، یامُحسن بِحق الحَسَن ، یا قدیم الاحسان بحق الحُسین »
حضرت آدم سوال کرد : ای #جبرئیل چرا در موقع بردن نام حسین قلبم شکست و اشکم جاری شد؟!
جبرئیل امین عرض کرد برای #حسین فرزندت ، #مصیبتی رخ میدهد که تمام مصیبت ها در مقابل آن کوچک است .حضرت آدم پرسید آن مصیبت چیست؟!
گفت : این فرزند تو را با لب #تشنه #شهید می کنند در حالی که دور از وطن تنها و بی یاور می باشد . ولی ای آدم ؛ اگر برخی از مصیبتهای او را ببینی پریشان خاطر و حیران خواهی شد، در آن وقتی که تشنگی میان او و آسمان مانند دود حائل میشود و از شدت تشنگی به چشمش تیره و تار می شود و چون آب طلب کند با تیر و نیزه و شمشیر بر بدن او بزنند و سر او را از پشت جدا کنند و خیمه گاهش را غارت کنند و سر او را بر نیزه زده و با اهل بیتش در شهرها بگردانند.
حضرت آدم پس از شنیدن این ذکر #مصیبت ، بسیار گریه کرد .😭😭
#عاشورای_حسینی_تسلیت
#روضه_عطش
به فدای لب عطشان حسین ( ع)
😭😭😭😭
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3657039929Cbe896bd592