زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒#سه_دقیقه_در_قیامت 6⃣1⃣#قسمت_شانزدهم 🔻#بانامحرم 🔸 خیلی مطلب در مورد ارتباط با نامحرم
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
📒 #سه_دقیقه_در_قیامت
7⃣1⃣#قسمت_هفدهم
🔻ادامه#با_نامحرم
🔸برخی گناهان این گونه اثر نامطلوب در زندگی روزمره دارد.
➖از دیگر مواردی که در آنجا با آن برخورد داشتم و خیلی مرا عذاب داد، ماجرای شوخی با یکی از همکارانم بود.
🔹یکی از دوستان همکارم، فرزند شهید بود ،خیلی باهم رفیق بودیم و شوخی می کردیم؛ یک بار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت باید بروید و مادر فلانی ازدواج کنید تا با هم فامیل بشوید.اگر ازدواج کنی فلانی هم می شود پسرت!
🔸 از آن روز به بعد سرشوخی ما باز شد و دیگر این رفیقم را پسرم صدا میکردم؛هر زمان منزل دوستم می رفتیم و مادر این بنده خدا را می دیدیم ناخودآگاه می خندیدیم.
🔻بعد احساس کردم که این کار خیلی بد است ؛هم در مورد یک نامحرم اینطور حرف می زنیم و هم آبروی یک مادر را .....
🔹در آن وادی وانفسا پدر همین رفیق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهیدی که ما با همسرش شوخی میکردیم!
▫️ایشان با ناراحتی گفت: چه حقی داشتید در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطور شوخی کنید؟!
🔸 خیلی شرمنده شده بودم؛ خدا را شکر، چون بعد از مدتی از این کار دست کشیدم و طلب حلالیت کردم مشکلی پیش نیامد اما ظاهرا دوست من فراموش کرده بود به مادرش چیزی بگوید و حلالیت بطلبد،
࿇࿐᪥🔅᪥࿐࿇
🔻#باغ_بهشت
🔸از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدار کردم.یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او در بیمارستان هم کنار من بود،او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
➖سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
🔹گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت؛
اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد ؛
🔻اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد، آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند...
🔸 چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.
⬅بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت:
این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود.
🔹در نزدیکی باغ عمویم ، یک باغ بزرگ بود که سر سبزی آن مثال زدنی بود، این باغ متعلق به یکی از بستگان ما بود. او به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
🔻همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...
من از این ماجرا شگفتزده شدم با تعجب گفتم : چرا باغ شما سوخت؟؟
🔸 او هم گفت: پسرم، همه این ها از بلایی است، که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین وقف شده به من برسد، این بنده خدا با حسرت این جملات را تکرار می کرد ؛
➖بعد پرسیدم:حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!
➖ گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
🔹من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.
🔺آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم.
✨ادامه دارد...
#یادمرگ
#اللهم_عجِّل_لِوَلیک_الفَرَج
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅